خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: ابنعربی را بیشک میتوان یکی از برجستهترین عرفای فرهنگ و تاریخ اسلام دانست که به سبب احاطه بر علوم عصر خود، مانند فقه، کلام، تفسیر، علملحدیث، علم لغت و لاغت قرآنی و حتی طبیعیات رایج در عصر خویش توانست جایگاهی ممتاز در میان عرفا داشته باشد.
در واقع باید گفت که ابنعربی مرز و حد فاصلی میان عرفان و دیگر علوم اسلامی نمیدید و همه شاخههای علوم را منشعب از درخت تنومند معرفت میدانست.
در میان پیروان مکتب ابنعربی اما بیشک عبدالکریم جیلی در زمره عرفایی است که در عرفان نظری در ایران سرآمد بوده است. کتاب مشهور او، "الانسان الکامل فی معرفه الاواخر و الاوائل" اثری شناخته شده است هر چند در مجموع جیلی در پژوهشهای مربوط به تصوف در ایران به یک معنا گمنام است.
در این پژوهشها بیشتر به شارحانی توجه میشود که صرفاً به شرح آراء ابنعربی مبادرت میورزند بی آنکه انتقادی را طرح کرده یا نظر خود را اعلام کنند. همچنین از آن روی که کتاب فصوص الحکم ابنعربی، چکیده آرای مفصل وی در فتوحات مکیه است، تنها شارحانی که شرحی بر فصوص الحکم نگاشته باشند شایسته توجه انگاشته میشوند. صدرالدین قونوی، مؤید الدین جندی و قیصری از جمله شارحانی بودند که این دو خصلت را داشتند.
عبدالکریم جیلی اما شارحی نقاد بود که هر چند شرحی بر فصوص الحکم ندارد اما دو شرح عمده بر باب 559 فتوحات دارد که یکی تحت عنوان "شرح مشکلات الفتوحات المکیه" در مصر به چاپ رسید و دیگری، شرحی بر رساله الانوار ابنعربی با عنوان شرح الخلوه المطلقه است.
جیلی با صراحت تمام، ضمن احترام به ابنعربی و اطلاق عنوان "امام" به او، بی آنکه وی را معصوم یا معذور بداند، نسبت سهو و خطا نیز به وی میدهد. بنابراین باید گفت که میان عبدالکریم جیلی و ابنعربی پیوندهای ژرفی وجود دارد که به قول هانری کربن این پیوندها نافی تفاوتهای میان آنها نیست.
مؤلف کتاب "مقایسه دیدگاههای عرفانی عبدالکریم جیلی و ابنعربی" با بهرهگیری از اثر تحقیقی دکتر عبدالباعث که آن را جدیترین اثر در مقایسه آرای ابنعربی و جیلی در خصوص وحدت وجود میداند، و با توجه به دغدغه فکری جیلی که پرداختن به نظریه انسان کامل از منظر عرفان بوده است، به مقایسه آرای عرفانی این دو شخصیت تأثیرگذار در عرفان اسلامی، در سه زمینه هستیشناسی، جهانشناسی و انسانشناسی پرداخته است.
امامی در بخش هستیشناسی کتاب خود به دیدگاه عرفانی جیلی و ابنعربی در باب مسأله وجود پرداخته است که هر دو، آن را به عنوان اصطلاحی عرفانی به کار بردهاند. وی در بحث از هستیشناسی این دو عارف میکوشد مفهوم عرفانی وجود را به طور مجزا از مفهوم فلسفی هستی مورد بحث قرار دهد.
فصل دوم این کتاب به موضوع جهانشناسی اختصاص دارد که با بحث درباره تجلی و آفرینش آغاز میشود. اهمیت تجلی در نظام عرفانی فلسفی ابنعربی تا بدانجاست که برخی از محققان آن را نقطه محوری در اندیشه ابنعربی دانستهاند. از دیدگاه ابنعربی و مکتب وی، آفرینش سلسلهای از تجلیات الهی است که از آغاز تاکنون ادامه دارد و اگر تجلی حق نبود هیچ شیئی ظاهر نمیشد.
نفی علیت، تلازم اسماء با اکوان و غنای ذاتی حق، حاکمیت اعیان بر اسماء، ظهور اعیان در عالم تکوین، کیفیت خلقت، آفرینش از عدم، خلق مدام، خیالی بودن عالم و تجسد و تمثل ارواح در آینه خیال برخی از مباحث طرح شده در این فصلاند.
عنوان بخش سوم و پایانی کتاب، انسانشناسی است و در آن موضوعاتی چون فلسفه هبوط از بهشت، شناسایی انسان به عنوان درخت، شجره ممنوعه و شجره خلافت، انسان و عالم کبیر، انسان در طریق کمال، انسان کامل، حقیقت محمدی و تفاوت و تشابه آن با "کلمه" در مسیحیت و ختم نبوت و ولایت مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند.
علیاشرف امامی در نهایت نتیجه میگیرد که عبدالکریم جیلی و ابنعربی، هر دو در بسیاری موارد از شیوه تأویل در طرح مباحث خود بهره بردهاند و در مباحث هستیشناسی، جهانشناسی و انسانشناسی از منظر تأویل به موضوعات نگریستهاند. عمل تأویل در اینجا به معنای رفتن از ظاهر وجود به باطن و از واقعیت خارجی به واقعیت درونی همه نمودهای طبیعی است.
شهود دیگر عنصری است که باید در بحث از جیلی و ابنعربی مورد توجه قرار داد. شهود در حکم آینهای است که با آن، انسان خود را در عالم و عالم را در خود و در نهایت وجود مطلق را در نفس و نفس خود را در وجود مطلق میبیند. پس وجود، جهان و انسان در حکم آینههای تو در توست که نگریستن به یکی، با رؤیت دیگری همراه است. همچنین هر دو عارف، ماهیت شناخت را تنها کوششی برای نزدیک شدن به حقیقت میدانند و نه دست یافتن به کل آن.
جیلی و ابنعربی اما وجوه افتراقی نیز دارند. به عنوان مثال جیلی معرفت خداوند را منوط به شناخت وجود میداند، به این معنا که تا کسی خود را نشناسد موجدش را نخواهد شناخت و هر اندازه که به وجود شناخت یابد موجد را هم خواهد شناخت. این برهان از دیدگاه ابنعربی مخدوش است زیرا خداوند جز از طریق نسبتهای وجودی با اعیان ممکنات شناخته نمیشود.
همچنین در مبحث تابعیت علم از معلوم، جیلی بر ابنعربی خرده گرفته که با طرح این قاعده، علم خدا را مستفاد از کائنات دانسته است و این با کمال مطلق منافات دارد زیرا با پذیرفتن این مسأله نیاز خداوند در علم خود به موجودات مطرح میشود.
انتقاد دیگر جیلی از ابنعربی در باب غیرمختار نامیدن خداوند است. به این معنا که حق تعالی از دیدگاه ابنعربی، بر حسب درخواست عالم از او عمل میکند. پس عمل حق به درخواست خود او نیست. آفرینش از عدم، تلقی از هبوط در مبحث انسانشناسی و تعبیر از انسان کامل دیگر نقاط افتراق این دو عارف محسوب میشوند که در کتاب "مقایسه دیدگاههای عرفانی عبدالکریم جیلی و ابنعربی" مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.