کتاب"مقایسه دیدگاههای عرفانی عبدالکریم جیلی و ابن ‏عربی"نوشته علی‏اشرف امامی در 424 صفحه و شمارگان 1000 نسخه از سوی انتشارات بصیرت منتشر شده است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: ابن‏عربی را بی‏شک می‏توان یکی از برجسته‏ترین عرفای فرهنگ و تاریخ اسلام دانست که به سبب احاطه بر علوم عصر خود، مانند فقه، کلام، تفسیر، علم‏لحدیث، علم لغت و لاغت قرآنی و حتی طبیعیات رایج در عصر خویش توانست جایگاهی ممتاز در میان عرفا داشته باشد.

در واقع باید گفت که ابن‏عربی مرز و حد فاصلی میان عرفان و دیگر علوم اسلامی نمی‏دید و همه شاخه‏های علوم را منشعب از درخت تنومند معرفت می‏دانست.

در میان پیروان مکتب ابن‏عربی اما بی‏شک عبدالکریم جیلی در زمره عرفایی است که در عرفان نظری در ایران سرآمد بوده است. کتاب مشهور او، "الانسان الکامل فی معرفه الاواخر و الاوائل" اثری شناخته شده است هر چند در مجموع جیلی در پژوهشهای مربوط به تصوف در ایران به یک معنا گمنام است.

در این پژوهشها بیشتر به شارحانی توجه می‏شود که صرفاً به شرح آراء ابن‏عربی مبادرت می‏ورزند بی آنکه انتقادی را طرح کرده یا نظر خود را اعلام کنند. همچنین از آن روی که کتاب فصوص الحکم ابن‏عربی، چکیده آرای مفصل وی در فتوحات مکیه است، تنها شارحانی که شرحی بر فصوص الحکم نگاشته باشند شایسته توجه انگاشته می‏شوند. صدرالدین قونوی، مؤید الدین جندی و قیصری از جمله شارحانی بودند که این دو خصلت را داشتند.

عبدالکریم جیلی اما شارحی نقاد بود که هر چند شرحی بر فصوص الحکم ندارد اما دو شرح عمده بر باب 559 فتوحات دارد که یکی تحت عنوان "شرح مشکلات الفتوحات المکیه" در مصر به چاپ رسید و دیگری، شرحی بر رساله الانوار ابن‏عربی با عنوان شرح الخلوه المطلقه است.

جیلی با صراحت تمام، ضمن احترام به ابن‏عربی و اطلاق عنوان "امام" به او، بی آنکه وی را معصوم یا معذور بداند، نسبت سهو و خطا نیز به وی می‏دهد. بنابراین باید گفت که میان عبدالکریم جیلی و ابن‏عربی پیوندهای ژرفی وجود دارد که به قول هانری کربن این پیوندها نافی تفاوتهای میان آنها نیست. 

مؤلف کتاب "مقایسه دیدگاههای عرفانی عبدالکریم جیلی و ابن‏عربی" با بهره‏گیری از اثر تحقیقی دکتر عبدالباعث که آن را جدیترین اثر در مقایسه آرای ابن‏عربی و جیلی در خصوص وحدت وجود می‏داند، و با توجه به دغدغه فکری جیلی که پرداختن به نظریه انسان کامل از منظر عرفان بوده است، به مقایسه آرای عرفانی این دو شخصیت تأثیرگذار در عرفان اسلامی، در سه زمینه هستی‏شناسی، جهان‏شناسی و انسان‏شناسی پرداخته است.

امامی در بخش هستی‏شناسی کتاب خود به دیدگاه عرفانی جیلی و ابن‏عربی در باب مسأله وجود پرداخته است که هر دو، آن را به عنوان اصطلاحی عرفانی به کار برده‏اند. وی در بحث از هستی‏شناسی این دو عارف می‏کوشد مفهوم عرفانی وجود را به طور مجزا از مفهوم فلسفی هستی مورد بحث قرار دهد.

فصل دوم این کتاب به موضوع جهان‏شناسی اختصاص دارد که با بحث درباره تجلی و آفرینش آغاز می‏شود. اهمیت تجلی در نظام عرفانی فلسفی ابن‏عربی تا بدانجاست که برخی از محققان آن را نقطه محوری در اندیشه ابن‏عربی دانسته‏اند. از دیدگاه ابن‏عربی و مکتب وی، آفرینش سلسله‏ای از تجلیات الهی است که از آغاز تاکنون ادامه دارد و اگر تجلی حق نبود هیچ شیئی ظاهر نمی‏شد.

نفی علیت، تلازم اسماء با اکوان و غنای ذاتی حق، حاکمیت اعیان بر اسماء، ظهور اعیان در عالم تکوین، کیفیت خلقت، آفرینش از عدم، خلق مدام، خیالی بودن عالم و تجسد و تمثل ارواح در آینه خیال برخی از مباحث طرح شده در این فصل‏اند.

عنوان بخش سوم و پایانی کتاب، انسان‏شناسی است و در آن موضوعاتی چون فلسفه هبوط از بهشت، شناسایی انسان به عنوان درخت، شجره ممنوعه و شجره خلافت، انسان و عالم کبیر، انسان در طریق کمال، انسان کامل، حقیقت محمدی و تفاوت و تشابه آن با "کلمه" در مسیحیت و ختم نبوت و ولایت مورد بحث و بررسی قرار گرفته‏اند.

علی‏اشرف امامی در نهایت نتیجه می‏گیرد که عبدالکریم جیلی و ابن‏عربی، هر دو در بسیاری موارد از شیوه تأویل در طرح مباحث خود بهره برده‏‏اند و در مباحث هستی‏شناسی، جهان‏شناسی و انسان‏شناسی از منظر تأویل به موضوعات نگریسته‏اند. عمل تأویل در اینجا به معنای رفتن از ظاهر وجود به باطن و از واقعیت خارجی به واقعیت درونی همه نمودهای طبیعی است.

شهود دیگر عنصری است که باید در بحث از جیلی و ابن‏عربی مورد توجه قرار داد. شهود در حکم آینه‏ای است که با آن، انسان خود را در عالم و عالم را در خود و در نهایت وجود مطلق را در نفس و نفس خود را در وجود مطلق می‏بیند. پس وجود، جهان و انسان در حکم آینه‏های تو در توست که نگریستن به یکی، با رؤیت دیگری همراه است. همچنین هر دو عارف، ماهیت شناخت را تنها کوششی برای نزدیک شدن به حقیقت می‏دانند و نه دست یافتن به کل آن.

جیلی و ابن‏عربی اما وجوه افتراقی نیز دارند. به عنوان مثال جیلی معرفت خداوند را منوط به شناخت وجود می‏داند، به این معنا که تا کسی خود را نشناسد موجدش را نخواهد شناخت و هر اندازه که به وجود شناخت یابد موجد را هم خواهد شناخت. این برهان از دیدگاه ابن‏عربی مخدوش است زیرا خداوند جز از طریق نسبتهای وجودی با اعیان ممکنات شناخته نمی‏شود.

همچنین در مبحث تابعیت علم از معلوم، جیلی بر ابن‏عربی خرده گرفته که با طرح این قاعده، علم خدا را مستفاد از کائنات دانسته است و این با کمال مطلق منافات دارد زیرا با پذیرفتن این مسأله نیاز خداوند در علم خود به موجودات مطرح می‏شود.

انتقاد دیگر جیلی از ابن‏عربی در باب غیرمختار نامیدن خداوند است. به این معنا که حق تعالی از دیدگاه ابن‏عربی، بر حسب درخواست عالم از او عمل می‏کند. پس عمل حق به درخواست خود او نیست. آفرینش از عدم، تلقی از هبوط در مبحث انسان‏شناسی و تعبیر از انسان کامل دیگر نقاط افتراق این دو عارف محسوب می‏شوند که در کتاب "مقایسه دیدگاههای عرفانی عبدالکریم جیلی و ابن‏عربی" مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.