دکتر اصغر واعظی با اعلام این خبر به خبرنگارمهر در توضیح این کتاب گفت: هرمنوتیک از سنت و پیشینهای طولانی در غرب برخوردار است که میتوان آن را به سه دوره هرمنوتیک کلاسیک، هرمنوتیک مدرن و هرمنوتیک فلسفی تقسیم کرد. هرمنوتیک مدرن با شلایر ماخر پایهگذاری شد و سپس دیلتای به آن وسعت بخشید. دیلتای با استفاده از مباحث مربوط به تاریخمندی انسان که در قرن 19 رواج یافته بود هرمنوتیک مدرن را در مرحلهای جدید وارد ساخت. او در برابر پوزیتویستها که معتقد بودند تنها روش رسیدن به حقیقت روش تجربی است و این قاعده هم علوم انسانی را شامل میشود و هم علوم طبیعی را، مدعی شد که روش تجربی تنها در حوزه علوم طبیعی کارایی دارد و روش معتبر در علوم انسانی هرمنوتیک است. با دیلتای هرمنوتیک به روش کشف حقیقت در علوم انسانی تبدیل شد.
وی افزود: دو ویژگی مشترک میان هرمنوتیک کلاسیک و هرمنوتیک مدرن آن است که اولاً هر دو حقیقت را امری مطلق میدانند نه نسبی و ثانیاً در نظر این دو نحله هرمنوتیکی، هرمنوتیک روشی است برای دستیابی به حقیقت.
این عضو هیات علمی دانشگاه شهیدبهشتی تصریح کرد: هرمنوتیک اما با هیدگر و سپس گادامر دستخوش تحولی بنیادین شد که از آن به «هرمنوتیک فلسفی» تعبیر میشود. در هرمنوتیک فلسفی، هرمنوتیک دیگر روش نیست بلکه بعدی هستیشناختی به خود میگیرد. از این پس هرمنوتیک هنر فهم یا روش تفسیر نیست بلکه خود فهم و تعیین شرایط آن را در کانون توجه قرار میدهد و بدین ترتیب هرمنوتیک خود به موضوع اصلی فلسفه تبدیل میشود. اگر دکارت و کانت فهم را یکی از جنبههای ممکن وجودی انسان میدانستند، هیدگر اما فهم را گونه و نحوه بودن دازاین در نظر گرفت و گادامر از این سنت فکری تبعیت کرد.
واعظی افزود: گادامر همچنین در نزاع میان یوزینویستها و دیلتای اگر چه با دیلتای موافق است که روش پژوهش در علوم انسانی با روش پژوهش در علوم طبیعی تفاوت دارد، اما در عین حال انتقادی را مطرح میسازد که هم دیدگاه پوزیتیویستها را به چالش میکشد و هم دیدگاه دیلتای را. گادامر اصولاً تحقق فهم عینی و دستیابی به حقیقت را چه در علوم طبیعی و چه در علوم انسانی ناممکن میداند. در نظر او، فهم ما همواره تابع شرایط است: تاریخمندی انسان، پیشداوریها و محدودیتهای زبان، مهمترین شروطی هستند که فهم را نسبی و عصری میکنند، کتاب «حقیقت و روش» به نحو مستوفی به تشریح این شروط و چگونگی تحقق فهم پرداخته است.
واعظی درباره کتابهای منتشرشده قبلیاش نیز گفت: کتاب «رابطه قوا در فلسفه نقادی کانت» ترجمه یکی از آثار ژیل دولوز فیلسوف پستمدرن فرانسوی است که توسط نشر نی بهچاپ رسیده است. هدف اصلی دولوز در این کتاب تبیین بنیانهای تفکر کانت است. او از یک سو دستمایه اصلی هر سه نقد را خلاصه کرده و از سوی دیگر روایتی اصیل و بدیع از رابطه آنها با یکدیگر ارا ئه داده است. دولوز در این کتاب نشان میدهد که چگونه مشکلاتی که با نگارش 2 کتاب «نقد عقل محض» و «نقد عقل عملی» پدید آمده بود در «نقد قوه حکم» رفع میشود. آنچه جذابیت این اثر را افزون میکند آن است که این کتاب توسط ژیل دولوز نوشته شده است. شاید به سختی بتوان 2 فیلسوف دیگر را تصور کرد که تضاد فکریشان به اندازه ایمانوئل کانت و ژیل دولوز باشد و به نظر میرسد همین تضاد برای دولوز که یک فیلسوف پستمدرن است جذابیت داشته است.
این محقق و پژوهشگر درباره کتاب دیگرش باعنوان «برهان وجودی از آنسلم تا کانت» گفت: این کتاب از سوی انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده است. کتاب اثری تألیفی است که یکی از موضوعات محوری مباحث مربوط به الهیات و حوزه فلسفه دین را مورد بررسی قرار داده است. برهان وجودی را آنسلم در قرن یازدهم پایهریزی کرد و دکارت در قرن هفدهم ضمن پذیرش آن خوانشی نوین از آن ارائه داد. این برهان اما با وجود موافقین دیگری چون اسپینوزا، لایب نیتس، هگل و نورمن مالکم، مخالفین سرسختی چون توماس، هیوم، کانت و راسل را هم داشته است. اصلیترین حملات به برهان وجودی از جانب کانت در ذیل مبحث دیالکتیک نقد عقل محض صورت گرفته است و مخالفانی مثل راسل تنها همان اشکالات کانت را توضیح بیشتری دادهاند.