به گزارش خبرگزاری مهر، مقالات کتاب "فلسفه مارکسیستی طبیعت" بحث خود را با تمرکز بر اندیشههای مارکس طرح میکنند و نشان میدهند که فلسفه مارکسیستی طبیعت را آن گونه که مارکس نیز بر آن تأکید داشت، نمیتوان جدای از جامعه تصور کرد.
کارل مارکس جوان در دستنوشتههای اقتصادی فلسفی 1844خود، این نکته را آشکار کرد که کار، طبیعت را تغییر میدهد. از سوی دیگر مفهوم مورد نظر وی از "طبیعت انسانی" را میتوان مسئلهای بغرنج در نظر گرفت، چرا که وی با مفهوم سنتی طبیعت انسانها که در همه مکانها و زمانها یکسان باقی بماند و ابدی باشد، مخالف بود.
بعدها، فریدریک انگلس "دیالکتیک طبیعت" (1883) را در مخالفت با فلسفه طبیعت آلمانی نوشت. پس از آن اندیشه مارکس و انگلس بر "ماتریالیسم دیالکتیکی" متمرکز شد که همان چیزی است که معمولاً به هنگام سخن گفتن از "فلسفه مارکسیستی طبیعت" مورد نظر است اما پس از آنها چنین نظریههایی از سوی بسیاری از فیلسوفان مارکسیست مانند گئورگ لوکاچ و والتر بنیامین مورد انتقاد قرار گرفته یا رد شدند.