بنیانگذار مکتب سازه‌انگاری در روابط بین‌الملل و استاد بازنشسته دانشگاه بین‌المللی فلوریدا گفت: الگوهای اجتماعی توسط بازیگران اجتماعی به وجود می‌آیند و دیده می‌شوند. این دیده شدن الگوها توسط بازیگران به معنای آن است که آنها نیز وجود دارند و این به معنای برساختن متقابل ساختار و کارگزار است.

به گزارش خبرنگار مهر، نیکلاس اونف بنیانگذار نظریه سازه‌انگاری در روابط بین الملل است. او مفهوم سازه‌انگاری را از علوم اجتماعی وارد این حوزه مطالعاتی کرد و توسط افرادی چون الکساندر ونت، کاتزنشتاین و سایرین بسط و توسعه داده شد.

سازه‌انگاری نظریه‌ای اجتماعی به شمار می‌رود و یک روش‌شناختی قدیمی است که دست کم به آثار قرن هجدهم گیامباتیستا ویکو بر می‌گردد. این نظریه در حوزه روابط بین‌الملل نیز مباحث جدی را وارد کرده است.

طبق نظریه سازه‌انگارانه، دنیای اجتماعی چیز خاص و معینی نیست، یعنی چیزی در خارج نیست که قوانین آن از طریق تحقیق علمی همانطور که رفتارگرایان و اثباتگرایان معتقدند قابل کشف باشد یا به کمک نظریه علمی قابل تشریح باشد، بلکه بیشتر زمینه‌ای بینا ذهنی است.

نیکلاس اونف معتقد است سازه‌انگاری "دوگانگی دکارتی ذهن و ماده" را می‌پذیرد، اما در عین حال مفروضه‌های تجربه‌گرایانه و واقع‌گرایانه علوم را به چالش می‌کشد. به بیان دیگر، او منزلت وجودی جهان خارج از ذهن را منکر نیست، اما بر آن است که ما نمی‌توانیم همه ویژگی‌های جهان را مستقل از گفتمان راجع به آن بشناسیم. بر اساس دیدگاه او شرایط مادی نیز اهمیت دارند و نمی‌توان همه چیز را به امر ذهنی تقلیل داد. اونف با انتقاد از ونت که سازه‌انگاری را معنا محور یا معنایی می‌داند، معتقد است که سازه‌انگاری چنین نیست.

آنچه در ادامه می‌آید دیدگاه این نظریه‌پرداز در رابطه با "ساختار اجتماعی" و تفاوت هستی شناختی او با الکساندر ونت از نظریه‌پردازان برجسته سازه‌انگاری است.

گروه دین و اندیشه: با توجه به اینکه شما دوگانگی دکارتی در مورد ذهن و جسم را می‌پذیرید و جهان خارج از سوژه‌ها را رد نمی‌کنید و از سوی دیگر معتقدید که ویژگی‌های جهان از رهگذر بررسی گفتمانهای آن قابل شناسایی هستند، در حالی که معتقدید ما نمی‌توانیم همه چیز را به ایده‌ها تقلیل دهیم، اولویت هستی شناختی شما درباره برساختن ساختارهای اجتماعی چیست؟ آیا این ایده‌ها هستند که این ساختارهای را می‌سازند و یا نه، عوامل مادی سازنده آنها به شمار می‌روند؟

اونف: اجازه بدهید ابتدا دیدگاه خود را درباره ساختار بیان کنم. وقتی ما الگوهای پایدار و مداوم در روابط اجتماعی "می‌بینیم" این الگوها را ساختار اجتماعی نام می‌نهیم. به عبارت دیگر ساختار اجتماعی عبارت است از الگوهای رایج در اجتماع. بر اساس "دیده‌های" خود "چیزی" را بنا می‌نهیم و می‌سازیم.

وقتی دیگران و سایرین هم همان "چیز" را بینند و اگر چیز پایداری وجود دارد به این علت است که کارگزاران به ساختار شکل می‌دهند و قواعد آنرا دنبال و پیگیری می‌کنند. خود این قواعد مرتبط با نهادها و به مثابه آن هستند.

قواعد و نهادها یک وجود "عینی" و انضمامی دارند. این وجود انضمامی در فضای عملکردی ما و بر اساس کنش ما وجود دارد. اگر ساختار هم وجود انضمامی دارد به واسطه این است که ما آنها را به مثابه نهاد درآورده‌ایم.

موازنه قوا یک مثال خوب برای تبیین این مفهوم است. در واقع موازنه قوا نهادی است که در طول تاریخ شکل گرفته شده و وجود انضمامی دارد.

بنده از به کار بردن اصطلاح "ساختار" کمی ابا دارم و مایل هستم به جای آن از اصطلاح "نهاد" استفاده کنم. برخی کارگزاران نهاد هستند؛ حتی اگر کارگزاران انسانی باشند.

*چه تفاوت هستی شناختی میان دیدگاه شما و دکتر الکساندر ونت درباره برساختن ساختارهای اجتماعی وجود دارد؟

-الکساندر ونت معتقد است که ساختارهای اجتماعی در صورتی که تأثیرات قابل ملاحظه و مشاهده نداشته باشند نباید مستقیماً واقعی پنداشته شوند. این در حالی است که بنده معتقد هستم که همین "دیدن" باعث می‌شود که آنها واقعی باشند. در واقع از رهگذر فرایند "دیدن" به چیزی واقعیت می‌بخشیم. هر چقدر این عمل "دیدن" توسط بازیگران بیشتری رخ دهد و تعداد زیادی از بازیگران به چیزی بنگرند در این صورت آنچیز واقعی خواهد بود.