عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با اشاره به اینکه نگاه زیستی به اخلاق نزد ارسطو بیش از سایر فلاسفه مورد توجه قرار گرفته گفت: ارسطو نه تنها در بحث اخلاق بلکه در تمام فلسفه خود از زیست‌شناسی استفاده کرده است.

به گزارش خبرنگار مهر، در ادامه سلسله نشستهای گروه مطالعات علم مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در پاییز 1389، نشست "تبیین تکاملی اخلاق" با سخنرانی دکتر حسن میانداری عصر چهار‌شنبه، 17 آذر در محل این مؤسسه برگزار شد.

دکتر حسن میانداری عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با اشاره به اینکه تبیین تکاملی اخلاق بیش از سی سال است که در کشورهای غربی مطرح بوده خاطر نشان کرد: به رغم این موضوع این نظریه در کشور ما کمتر مورد توجه بوده است.
 
وی افزود: بحث بنده در اینجا یک بحث توصیفی است. باید توجه داشت که در مورد تبیین علمی اخلاق علوم دیگری نیز چون روانشناسی و جامعه شناسی حرفهایی برای گفتن دارند. تبیین‌هایی چون تبیین روانی را تبیین غریب می‌نامند. تبیین تکاملی در عرض این تبیین‌ها نیست بلکه در طول آنها قرار می‌گیرد.
 
وی تصریح کرد: بحث دیگر در مورد موضوع "تبیین تکاملی اخلاق" موضوع تکامل است که در اینجا مراد تکامل زیستی است. از جهات مختلف و گوناگون می‌توان به اخلاق نگریست. دیدگاه فلسفی، دینی، عرفانی، ادبی، تاریخی و زیستی از جمله این نگرشها به اخلاق به شمار می‌روند. به نظر می‌رسد که هر دیدگاه به تنهایی تصویر درستی از اخلاق به دست نمی‌دهد چرا که اخلاق ذو الجوانب است.
 
وی در ادامه به تشریح نگاه زیستی به اخلاق پرداخت و گفت: نگاه زیستی به اخلاق نزد ارسطو بیش از سایر فلاسفه مورد توجه قرار گرفته است. بعد از ارسطو این دیدگاه تقریباً مورد غفلت واقع می‌شود و در دهه‌های اخیر دوباره مورد توجه قرار می‌گیرد. ارسطو نه تنها در بحث اخلاق بلکه در تمام فلسفه خود از زیست شناسی استفاده کرده است.
 
وی در ادامه تصریح کرد: مفهوم تکامل در نظریه تکامل به این معنی است که مجموعه‌ای داریم که در آن نسبتهایی در آن است که در طول زمان عوض می‌شوند و درصدهای ژنی در جمعیت منظور از تکامل در این بحث است. جمعیت به معنای افراد یک گونه است که در یک مکان جغرافیایی با هم زندگی می‌کنند و بیشتر روابط تولید مثلی در این جمعیت مورد نظر است. گونه مجموعه‌ای در جمعیت است که می‌تواند روابط تولید مثلی داشته باشد. گونه انسانی بر اساس تولید مثل از گونه‌های دیگر جدا می‌شود و اعضای یک گونه می‌توانند با یکدیگر تولید مثل موفق داشته باشند و با اعضای دیگر گونه‌ها نمی‌توانند تولید مثل موفق داشته باشند. لذا جمعیت به لحاظ مبادله ژنی با جمعیتهای دیگر حالت ایزوله دارد.
 
وی در ادامه خاطر نشان کرد: دو علت باعث تغییر درصدهای ژنی در جمعیت می‌شوند. یکی رانش ژنتیکی و دیگر انتخاب طبیعی است. انتخاب طبیعی یعنی افراد زیستی با هم تفاوت دارند. تفاوت هم به معنای تفاوتی که در بقا و تولید مثل این افراد تأثیر می‌گذارد. در این نظریه، زندگی فرع بر تولید مثل است و اصل تولید مثل است. آنچه در انتخاب طبیعی مهم است تولید مثل است.
 
این استاد دانشگاه یادآور شد: در موضوع انتخاب طبیعی آنچه مهم است ویژگی‌های به ارث رسیده است. یعنی خصوصیت تناسب (Fitness) به ارث رسیده حائز اهمیت است و هر چه زمان بگذرد آن خصوصیت بیشتر شود.
 
وی در ادامه با اشاره به اینکه پنج رویکرد تکاملی به اخلاق وجود دارد تصریح کرد: رویکرد اول رویکردی زیست شناختی اجتماعی است که در دهه‌های 1960 و 70 میلادی مطرح بودند. پیش از این نظریه آنچیزی که مورد انتخاب قرار می‌گرفت گونه بود. اما این نظریه معتقد بود که گروه و گونه نمی‌تواند واحد انتخاب قرار گیرد. از نظر این دیدگاه این ژنها هستند که دقیقتر از افراد و گروهها منتقل می‌شوند. در گروه افرادی هستند که کارهایی را که به نفع گروه نیست را انجام می‌دهند و به نفع خود کارهایی را انجام می‌دهند. این افراد (free rider) یعنی متقلبان رفته رفته در جمعیت بیشتر می‌شوند و به زمانی می‌رسیم که گروه از هم می‌پاشد و فقط افراد خودخواه باقی می‌مانند.
 
وی تأکید کرد: ویلسون اصطلاح زیست شناسی اجتماعی را باب کرد و انتقادات وارد شده به این رویکرد باعث به وجود آمدن رویکردهای دیگر شد. رویکرد دیگر اکولوژی رفتاری انسانی است. بر اساس این دیدگاه تکامل باعث می‌شود که آدمیان در شرایط مختلف کاری انجام دهند که تناسب فرد را بیشتر می‌کند. در برابر این دیدگاه مکتب سومی پدید می‌آید به نام روانشناسی تکاملی که معقتد است انتخاب طبیعی برای در اختیار قرار دادن سیستمهای همه کاره ناتوان است و فقط می‌تواند مکانیسمهای خاص ارائه بدهد.
 
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در ادامه خاطر نشان کرد: بر اساس این دیدگاه سازش امری زماندار است. سازش صفتی است که انتخاب طبیعی در جانداران ایجاد می‌کند.
 
وی تأکید کرد: در برابر این سه رویکرد که تأکیدشان بر ژن است دو رویکرد بر فرهنگ تأکید دارند و تأثیر فرهنگ بر رفتار انسان را مهمتر از ژن می‌دانند. یکی از این رویکردها توسط داوکینز بحث شده است. رویکرد دیگر فرهنگی معتقد است که ژن و فرهنگ با یکدیگر تکامل پیدا می‌کنند. به ارث رسیدن فقط از طریق ژن نیست بلکه فرهنگ هم می‌تواند باعث انتخاب فرهنگی شود. بر این اساس هم ژن بر فرهنگ تأثیر می‌گذارد و هم فرهنگ بر ژن.
 
وی افزود: در بحث حاضر دو رویکرد اخلاقی حائز اهمیت هستند. یکی انتخاب خویشاوندی (kin selection) است. بر این اساس 50 درصد اشتراک ژنی فرزند با پدر و 50 درصد با مادر شباهت دارد. هر چه درجه خویشاوندی دورتر باشد این اشتراک ژنی کمتر است. دومین مکانیسم معتقد است که فرد اگر تناسب خود را برای یک غریبه بکاهد ضرری متوجه او نمی‌شود و در اثر زمان و تکرار این ضرر رفع می‌شود. چرا که اگر غریبه به تناسب فرد کمک نکند کمکی از جانب فرد دریافت نخواهد کرد.
 
وی تصریح کرد: مکانیسم سوم هم انتخاب فرهنگی است که می‌تواند برخی مشکلات انتخاب طبیعی را حل کند. برای نمونه فرهنگ می‌تواند ثبات تفاوت را حفظ کند و این در حالی است که در گروه ژنی ثبات وجود ندارد.
 
میانداری با اشاره به اینکه با این سه مکانیسم می‌توان رفتار آدمیان را توضیح داد خاطر نشان کرد: بر اساس انتخاب خویشاوندی می‌توانیم رفتار والدین با فرزندان و خویشاوندان با یکدیگر را به خوبی تبیین کرد. برای نمونه والدین بهتر از فرزندان خود مراقبت می‌کنند و مادر بیشتر از پدر از فرزند خود مراقبت می‌کند.
 
وی در پایان افزود: بر اساس مکانیسم دوم هر چه روابط میان افراد کمتر باشد سوء استفاده‌های اخلاقی میان آنها بیشتر می‌شود. مطابق مکانیسم سوم می‌توان توضیح داد که انسان توانسته در مقایسه با موجودات زیستی نزدیک به خویش نظیر میمون روابط میان فرهنگی بین خود را بیشتر کند و افرادی که بتوانند با یکدیگر زندگی بکنند بیشتر باشد.