خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: تخصص در یک حوزه‏ای خاص در جهانی که به میان رشته‏ای بودن معروف است چگونه ممکن می‏شود؟ این مقال نگاهی دارد به این مسئله و بر سازگاری تخصص و میان‌رشته‌ای بودن تأکید دارد.

کسانی که به بحثهای جدید می‏پردازند تقریباً با مباحث میان رشته‏ای هم آشنا می‎شوند ولی طبیعی است پی بردن به ماهیت مباحث زمینه‏های دیگری که ارتباط دارند با خود شاخه‏ای که شخص دارد آن کار را انجام می‎دهد طاقت فرسا است. به طور قطع مطالعات میان رشته‌ای گستره دید محقق و پژوهشگر را وسیع می‌کند و می‌تواند به دنیا و موضوع پژوهش از زوایای مختلف بنگرد.

مطالعه میان‌رشته‌ای فقط محدود به مطالعه متون نوشتاری نیست و این مطالعه حیطه وسیعتری را در بر می‌گیرد و به اشکال دیگر نیز انجام می‌شود، به عبارت دیگر می‌توان از طریق بحث و گفتگو با دانشمندان و اندیشمندان حوزه‌های مختلف علوم وسعت مطالعات خود را افزایش داد و از معارف سایر علوم بهره‌مند شد.

مطالعه میان‌رشته‌ای و بحث و گفتگو با اندیشمندان و متخصصان سایر حوزه‌های معرفتی جهان دیگری را فراروی محقق و پژوهشگر می‌گشاید و درسهای زیادی از این رهگذر قابل حصول هستند. باید محقق و پژوهشگر چشم خود را به روی دنیا و حقایق تازه آن بگشاید. این گشودگی به روی حقایق بزرگترین معلم برای انسان خواهد بود و باعث خواهد شد که انسان چیزهای زیادی بیاموزد.

اینترنت موقعیتها و شرایط را عوض کرده است. در حال حاضر مردم برای مطالعه خارج از حوزه تخصصی به منابعی دسترسی دارند که پیش از آن وجود نداشت. اینترنت باعث شده تا هر کس به اطلاعات خارج از رشته و حوزه تخصصی خود دسترسی آزاد داشته باشد.
 
مطالعات میان‌رشته‌ای و میان رشته‌ای مطالعه کردن امروزه توصیه می‌شود و مورد توجه است. اما باید توجه داشت که این میان‌رشته‌ای مطالعه کردن نباید باعث سطحی شدن مطالعات شود. میان رشته‌ای مطالعه کردن و توجه به سایر حوزه‌های مرتبط با حوزه تخصصی می‌تواند به غنا و ژرفای حوزه‌های تخصصی بینجامد و ابعاد جدیدی از این حوزه‌ها را مشخص سازند.
 
انسان ممکن است در زمانهای گوناگون نیاز به مطالعات جدید داشته و اندیشه او متوجه حوزه‌های متفاوت‌تری نسبت به گذشته شود، بر این اساس می‌توان ارتباطی میان فرهنگ و حوزه‌های معرفتی انتخاب شده توسط افراد یافت. بنظر می‏رسد که فلسفه خارج از بافت و زمینه فرهنگی آن قابل بحث و بررسی نیست. در بررسی فلسفه نیاز به بررسی مسائل فرهنگی و بسترها و زمینه‌های آن است. برای نمونه در حال حاضر شاهد  حضور فلسفه تحلیلی جدید هستیم که باید مورد شناسایی قرار گیرد.
 
میان‌رشته‏ای اساساً وقتی امکان‌پذیر است که شخصی در رشته‏ای تخصص داشته باشد و با رشته‏های دیگر آشنا باشد. یعنی بدون تخصص در یک رشته و آشنایی با رشته‏های دیگر اصلاً نمی‎شود از میان رشته‏ای صحبت کرد. بنابراین ما ناچاریم که در یک رشته‏ای تخصص داشته باشیم و در رشته دیگر نه در حد تخصص بلکه در حد آشنایی،آشنا باشیم.
 
ماهیت میان رشته‌ای بودن علوم باعث شده مطالعات از یک حوزه تخصصی صرف خارج شوند. برای نمونه در مطالعات ادیان نیز به مطالعه در مورد ادیان گوناگون نیاز است. ادیان و آیین‌های مختلفی وجود دارند که مطالعه آنها مستلزم بررسی جامع و کامل فرهنگها و بسترهایی است که ادیان در درون آنها شکل گرفته‌اند.

در حال حاضر نمی‌توان برای متخصص شدن در یک حوزه موضوعی از سایر حوزه‌ها بی نیاز شد. مطالعه یک حوزه به طور تخصصی مطالعات جامع و کامل در مورد سایر حوزه‌های مرتبط را ایجاب می‌کندتخصص در واقع بخش ظاهری زیر ساختهایی است که باعث پدید آمدن آن می‏شود. به عبارت دیگر می‏شود آن را به درختی تشبیه کرد که ریشه‏های آن از مواد مختلف تغذیه می‏کنند. بنابراین هرکسی که در امری تخصص پیدا می‎کند اعم از علوم انسانی و طبیعی یا علوم محض ، بی نیاز از دیگر زمینه‏های فکری و دستاوردهای بشری در طول تاریخ نمی‏تواند باشد.
 
از اینرو هر متخصصی به رغم آنکه به ظاهر به رشته خاصی می‏پردازد ولی در واقع از امکانات رشته‏های دیگر بهره می‏گیرد. چنانچه برای مثال می‏توان گفت که یک وسیله نقلیه گرچه  کارخانه‏ای خاص دارد ولی این کارخانه از تعداد زیادی از کارخانه‏های کوچکتر بهره می‏گیرد در غیر اینصورت نمی‏توان محصولی تولید کند. بنابراین هر متخصصی با توجه به اجزایی که ازدیگرزمینه‏ها کسب می‏کند محصولی از ذهن خود صادر می‏کند که حاصل اجزای مختلف است. چنانچه در طول تاریخ هیچ فیلسوف، مخترع و شاعر و نویسنده‏ای را نمی‏توان به عنوان نمونه نشان داد که دستگاه فکری او آمیزه‏ای از اجزای موجود پیش از او نبوده باشد. 
 
 درهرحال تخصصی شدن در هر رشته با توجه به چارچوب همان علم ضروری است. از این منظر دانشمندانی که در سایر نقاط جهان فعالیت می‎کنند آنها هرکدام در رشته خودشان بیشتر تبحر دارند و متخصص هستند. درحالی که در ایران بویژه در رشته علوم انسانی و اجتماعی طیف گسترده‏ای از معلومات را استادان دانشگاهها و محققین فرا می‎گیرند و این گستردگی سبب کاهش عمق مطالعات آنها می‏شود. در هرحال  علوم باید تخصصی بشوند ولی چون ما تعداد کافی متخصصین همه رشته‏های علوم در بخشهای تخصصی‌تر نداریم به همین سبب استادان و محققان و پژوهشگران نیازمند دانستن اطلاعات بیشتری هستند. ولی در هر حال تخصصی شدن عین صواب است.

در مورد چگونگی ایجاد موازنه میان علایق و حوزه‌هایی که چند بخشی و میان رشته‌ای هستند با قاطعیت نمی‌توان سخن گفت. به عبارت دیگر درباره این موضوع که چگونه می‌توان میان تخصص خود و مطالعات مرتبط با آن موازنه ایجاد کرد نمی‌توان به طور قطعی و مشخص صحبت کرد.از یک سو نباید نسبت به بیشتر ایده‌های مهم یک موضوع بی تفاوت بود. به عبارت دیگر نباید نسبت به ایده‌های محوری که علوم بر پایه آنها بنا می‌شوند بی توجه بود و از آنها غافل شد. از سوی دیگر در هر مورد هر موضوع نمی‌توان تمام مسائل مرتبط با آنرا مطالعه کرد. از اینرو تحقیق و پژوهش در مورد موضوعی که ماهیت میان رشته‌ای دارد مستلزم انتخاب و گزینش و تحقیق است.

تخصص یکی از مهمترین دستاوردهای مدرنیته است. بنابراین هرکس در رشته خودش باید سعی کند تمرکز داشته باشد ولی برای اینکه بتواند مبانی جامع تری در حوزه خودش فراهم کند باید سعی ‏کندکه از دستاوردهای علمی و یافته‎های سایر حوزه‎ها هم بهره بگیرد. بنابراین میان رشته‏ای بودن هیچ نوع تعارضی با تخصص ندارندایندو منافاتی با یکدیگر ندارند. زیرا به صورت میان رشته‏ای که به مباحث جدید مربوط می‏شود اینها با هم ارتباط دارند. مثل علوم شناختی، تاحدی که هرکسی در زمینه کار خودش نیاز دارد باید بامباحث شاخه‏های دیگر ائتلاف عمومی داشته باشد و این امر عملاً صورت می‏گیرد.
 
هرکس باید در رشته خود مسلط به کار خود باشد. یک بخش این تسلط مربوط به آشنایی با رشته‎های دیگر است که در چنین شرایطی میان رشته‎ای می‏شود. لازمه فلسفه این است که با مقدمات علوم انسانی مانند جامعه شناسی، روانشناسی و حقوق آشنا باشیم که توجه به این مباحث مغایرتی با تخصص در فلسفه ندارند بلکه متمم و مکمل هم هستند.