به گزارش خبرنگار مهر در اصفهان، شاید همه چیز همانطور است که باید باشد به جز خانهای که سقفش آسمان است تا هر رهگذری که از یکی از میدانهای شهر میگذرد برای لحظهای بایستد، نگاهی بیندازد یا چند کلمه همدردی کند و برود و تنها مادر و چند فرزندی بمانند که نگار، شیطانتر از همهشان باشد.
درد...
زن راحتتراز آنچه فکر کنی، تن به گفتگو میدهد، شمرده، شمرده و صریح صحبت میکند اما انگار که ماجرا را بارها گفته باشد، از وسط شروع میکند. داستان او را باید مثل قطعههای یک پازل به هم ریخته به یکدیگر چسباند از روزی که از شوش مهاجرت کرد تا امروز که در گوشهای میهمان خیابان زینبیه شد.
میگوید سال 39 به دنیا آمده اما چهرهاش بیشتر از این را نشان میدهد.
او می گوید: مادرم که مرد، برادرهایم خانه را فروختند و من در یک کارگاه خیاطی مشغول به کار شدم و چون دختر کوچک خانواده بودم هر روز میهمان یکیشان بودم همانجا بود که شوهرم دادند. دوزنده روکش مبل بود. با سه چهار میلیون تومان خانهای کرایه کردیم و کار و بارش بد نبود اما نمیدانم چه شد که گرفتار اعتیاد شد.
زن ادامه می دهد: اول تفریحی میکشید اما بعد مصرفش زیاد شد و وارد کار قاچاق شد و بعد تمام زندگیمان جهنم شد. از همان روزها بود که فکر طلاق دست از سرم برنداشت. شدم سرپرست خانواده. با سه بچه قد و نیم قد. گاهی به بهزیستی می رفتم و گاهی به کمیته امداد.
می گوید: توی این شهر هیچکس را ندارم و نمیدانم اقوامم در شوش چه بر سرشان آمده است.
اشک اجازه نمیدهد ادامه بدهد، پسرش را در آغوش میکشد. پهنای چهره زن پر میشود از رودی روان. دستهایش را میگیرد جلوی صورتش. "چه کنم؟ مگه چه گناهی کردم؟".
صدای اذان بلند میشود، زن روسری سرمهایاش را با دستهای چروکیده جلو میکشد تا تارهای یک در میان سفید موهایش را بپوشاند، خودش را جمعوجور میکند و باز تکیه میدهد بر دیوار و به خیابان خیره میشود اینجاست که ترجیع بند زندگی میشود آه، درد، رنج، آنجا که آجرهای عبوس، دستهای پینهزده اش را به دوش می گیرد تا از کنار خیابان برخیزد . سکینه در جدال نابرابر زندگی و زن سرپرست خانوار بودن، باید سقفی بسازد برای بچه هایش و نگاهش همیشه روی قاب فلزی پنجرهها ثابت بماند و او همواره بچرخد در کوچههای کودکی تا اکنون و یادش بیاید که هیچوقت خانهای برای خودشان نداشتهاند. تا او دیگر سراغ سرنوشت تلخ نداشتههایش نرود.
آه ...
سرنوشت فاطمه هم کم از او ندارد: "فرش نبافم چه کنم ؟" درد دل اکثر قالیبافان کارگاه، همین است چون اگر قالینبافند، اگر تن به هزاران بیماری و فلاکت ندهند نانی در سفرههایشان پیدا نخواهد شد. در این میان وضعیت ربابه بدتر است.او وقتی از حسنآباد به اصفهان آمده، چهار میلیون داشته که قدری از آن شده پول پیش و اجاره و بقیه هم یک دار قالی شده که سه سال میبافته. شوهرش از روی داربست که افتاده و همانجا قطع نخاع شده . پول قالی شده صرف دوا و درمانش که جواب نداده و حالا او و دخترش از صبح تا عصر در کارگاه مشغولند و روزی 10 هزار تومان کار میکنند. عظمت و رنگارنگی گل بوتههای فرشهای دستباف در کارگاههای نمور و بدون تهویه مناسب برای او که به عنوان یک زن سرپرست خانوار باید با سیلی روزگار چشمهایش را ایثار کند دیگر عادی شده هر چند سمفونی رنج بد جور بر زندگیش نقش می زند.
رنج...
ثریا هم تنگی نفس دارد. سردردهای شدید که اغلب به درازا می کشد او را رنج می دهد و از شدت درد چشمهایش سرخ می شود و قفسه سینه اش بالا و پائین میرود. برای زندگی شرافتمندانه با مشکل مواجه است.
این زن که حدود 50 ساله به نظر می رسد فقط 32 سال دارد. جای خالی دندانهای این زن که بیش از هر چیز این روزها به دنبال یافتن یک شغل است کاملا مشخص است. از کار کردن در خانههای مردم در آمد کافی به دست نمی آورد و مراجعههایش به سازمان بهزیستی و کمیته امداد برای یافتن یک شغل مناسب نیز تاکنون ثمری نداشته است.
مهناز هم فقط 27 سال دارد اما صورتش پر از چین و چروک است. چادر سیاهش را محکم به خود پیچیده و رخسارش را در زیر چادر پنهان می کند. 15 ساله بود که به اجبار خانوادهاش، همسر دوم شوهرش شد مردی با پنج فرزند.
او هم لبخند تلخی می زند: اگر دست خودم بود هرگز شوهر نمی کردم اما می دانید که بعضی جاها این رسم است که اصلا هنگام ازدواج، نظر دختر را نمی پرسند. شوهرم با پنج فرزند به خواستگاری ام آمد.
عکس تزئینی است
نتوانستم با او سرکنم. بد اخلاق و بد عنق بود دست بزن داشت. فرزند اولم را که به دنیا آوردم گفتم خوب می شود اما نشد که نشد. طلاق گرفتم حالا با دو تا بچه ماندم. پدر و مادرم هم از پس مخارج خودشان بر نمی آیند چه برسد به مخارج من و بچه هایم.
دستان پینه بسته زن، فریاد درد می کشد فشارهای عصبی رمق کار کردن را از او گرفته و انگار دیگر نایی ندارد.
"به بخت سیاه خودم فکر می کنم که با طلاقم بدتر وتیره و تار شد. دلم خوش بود به درآمد کمی که با کار کردن درخانههای مردم داشتم. اما دیگر نمی توانم. دیسک کمر دارم، آرتروز گرفتم. از پسش برنمی آیم. خیلیها تا میفهمند مطلقه ام به من بد نگاه می کنند".
به یاد اولین نگاهی که به صورت این زنان و تصوری که از سن و سال آنان به ذهنت آمده می افتی. اینها همه زنان جوانی اند که با همه جوانیشان از غم و تلخی هایشان می گویند، تلخیهایی که جوانی صورتشان را اینگونه پیر و شکسته کرده و حدس سن و سالشان را دشوار کرده است، آنها کمتر لبخند میزنند و با نگاه و لحنی تلخ سر گذشتشان را مرور می کنند.
مریم هم به دنبال دستهای حمایتگری میگردد که فرزندان یتیمش را از گرداب بی پناهی بیرون بکشد و در امنیت نگاه دارد. ولی کسی حمایتش نمی کند و خود بار زندگی را یک تنه با کار در منزل دیگران به دوش می کشد و بی اختیار بغض این زخم کهنه میشکند توی دلش.
به نظر می رسد زنان مطلقه در این شرایط اوضاع بسیار بدتری دارند و هر چند امکان ازدواج دوباره برایشان وجود دارد اما ممکن است ازدواجهای بعدی وضع بدتری را برای این زنان رقم بزند.
درحال حاضر هزاران زن سرپرست و بدسرپرست خانوار در کشور برای کسب لقمه نانی حلال برای فرزندان یتیمشان باید طعنه های بسیاری را بشنوند.
"م.الف" یکی از زنان سرپرست خانوار است که به دلیل زندانی شدن شوهرش و نبود حمایت مالی مناسب برای امرار معاش، در یک بیمارستان به عنوان خدمتکار کار می کند.
وی که دو فرزند دختر و پسر دارد می گوید: متاسفانه نوع نگاه مردم جامعه به یک زن تنها بسیار نامناسب است. زنانی که خود سرپرست بوده و مجبور هستند در بیرون از منزل کار کنند بیشتر مواقع با رفتارهای نامناسب افراد روبرو می شوند.
به گفته رئیس سازمان بهزیستی استان اصفهان گفت: تعداد زنان سرپرست تحت حمایت سازمان بهزیستی اصفهان امسال از هفت هزار و 800 نفر به 10 هزار و 200 نفر افزایش یافته است.
محمود محمدزاده اظهارداشت: بیشترین زنان تحت حمایت بهزیستی در اصفهان زنانی هستند که همسر آنان فوت کرده یا از هم جدا شده و یا به خاطره اعتیاد همسرشان مجبور به تامین معاش زندگی هستند.
وی در ادامه افزود: در برخی از خانوادهها با وجود اینکه مرد در خانه حضور دارد اما به دلیل ناتوانی جسمی، اعتیاد یا نداشتن کار مناسب برای خرج و مخارج زندگی زن به تنهایی باید بار مشکلات و تامین مخارج را به دوش بکشد.
رئیس سازمان بهزیستی اصفهان خاطرنشان می کند: مستمری زنان تحت حمایت این سازمان از مهر امسال برای خانوادههای تک نفره 35 هزار تومان و خانوارهای بیشتر از یک نفر 65 هزار تومان افزایش یافته است.
خیرین تمایلی به کمک کردن به زنان سرپرست خانوار ندارند
وی با اشاره به اینکه بیشترین مشکلات حمایتی در رابطه با این افراد است بیان می کند: معمولاً خیرین در این رابطه تمایل به هزینه کردن ندارند و ما باید این فرهنگ را ایجاد کنیم که باید نیازمندان را ببینیم فرقی نمی کند که از دسته ایتام باشد یا زنانی که طلاق گرفته یا متارکه کرده اند یا شوهرانشان در بند هستند.
محمد زاده تأکید می کند: در صورتیکه این افراد مورد حمایتهای جدی و مالی دولت قرار نگیرند مشکلات و آسیبهای بسیاری در جامعه به وجود می آید.
محمد زاده میافزاید: با توجه به تلاش زنان سرپرست خانوار برای زندگی، علاوه بر تغییر نگرش باید این افراد را مورد تقدیر و تشویق نیز قرار داد.
نگرش سنتی، جامعه اکنون برای زنان سرپرست خانوار که به سبب نبود اشتغال و امکانات، تنها برای تأمین معاش خانواده پنهان از دید آشنایان و مردم کار می کنند، مسئله ساز شده تا حدی که برخی از آنان را در معرض اتهامهای ناعادلانه قرار می دهند.
گفته می شود هم اکنون حدود 160 هزار زن بدسرپرست به دلیل اعتیاد، زندانی بودن و بیکاری همسر، نان آور خانه اند.
نتایج نشان می دهد که عمده ترین مشکلات زنان سرپرست خانواده در قالب مشکلات اقتصادی، عدم آگاهی برای اداره اموراقتصادی خانوادگی، نگرشهای منفی اجتماعی نسبت به زن سرپرست خانواده، نگرانی نسبت به آینده فرزندان و تعدد تعارض نقش، اظهار می شود. درصورتیکه زنان سرپرست خانواده از حمایتهای اجتماعی مناسب برخوردار باشند، شیوههای مقابله مناسب را بیاموزند و دارای منبع کنترل درونی باشند کمترین آسیب را متحمل میشوند.
هم اکنون 40 هزارخانوار برای دریافت مستمریهای یاد شده در نوبت بهزیستی هم هستند خانوارهای تحت پوششی که جهت توانمندسازی به کلینیکهای مددکاری تحویل داده می شوند.
هر سال بر تعداد زنان سرپرست خانوار افزوده می شود به طوری که در 10 سال اخیر تعداد زنان سرپرست خانوار 35 درصد بیشتر از حد مورد انتظار افزایش داشته است.
با اینکه بسیاری از مسئولان اظهارنظرهای مختلفی که در این باره میکنند و بر اضافهشدن مستمری ماهانه زنان سرپرست خانوارو یا بیمه آنان تاکید میکنند اما نباید شرایط اجتماعی و فرهنگی که بر مشکلات این زنان میافزاید از نظر دور داشت.