غلامرضا امامی گفت: شمس آل احمد عشق قدرت نداشت اما قدرت عشق را می‌شناخت و هرگز در عشق ورزیدن حق را فدای مصلحت نکرد.

به گزارش خبرنگار مهر، مراسم بزرگداشت چهلمین روز درگذشت شمس آل احمد نویسنده و روزنامه نگار پیشکسوت، عصر  سه‌شنبه 21 دی با حضور نویسندگان، شاعران، اهالی قلم، خانواده آل احمد و مسئولان فرهنگی کشور در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد.

غلامرضا امامی نویسنده و از دوستان شمس آل احمد در این برنامه گفت: ابا دارم در تجلیل زندگان و در ترحیم مردگان سخن بگویم. چراکه بسیار چیزها را باید گفت وبسیاری را نباید گفت. من از بایدها و نبایدها گریزانم و به دنبال شایدها هستم. من به آنچه در تشییع شمس در باغ هنرمندان گفتم همچنان اعتقاد دارم. با هیچ خبرنگار و خبرگزاری در داخل و خارج سخن نگفتم و آنچه گفتم و نوشتم به چاپ رسیده است.

وی افزود: از رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها خواهش می‌کنم آنچه نگفته ام به فرد زنده نبندید؛ مرده که جای خود دارد. من هیچگاه نگفتم که شمس بهترین کتاب دنیا را نوشته است. سخن من این بود که از شمس قصه‌ها به جا مانده است اما زیباترین کتابش، کتاب زندگی‌اش بود. من عادت به بردن نام ندارم اما اگر آن خبرگزاری که این سخنان غیرواقع را منتشر کرده است بار دیگر مرتکب این فعل شود نام آن خبرگزاری را اعلام خواهم کرد.

شمس را برای اولین بار در کافه فیروز دیدم

امامی صحبتهای خود را درباره شمس چنین ادامه داد: شمس خود را فدایی جلال می‌دانست. او خورشیدی بود در سایه. به یاد دارم سال 45 جلال دوشنبه‌ها مرا با اتومبیل خود به کافه فیروز می‌برد. نویسندگان و اهالی قلم در آنجا محفلی داشتند که شمع آن مجلس جلال بود. رفت‌ و آمد من به آنجا به خاطر مسئولیتی بود که جلال در تهیه یک کتاب درباره روشنفکران مذهبی به من داده بود. شمس را برای اولین بار در کافه فیروز دیدم.

این نویسنده افزود: شمس به غایت شبیه جلال بود اما برخلاف جلال که پرخروش بود و او را سید جوشی می‌نامیدند، آرام و درخود فرو رفته بود. جلال ما را به یکدیگر معرفی کرد. به مرور رفت و آمد ما با هم بیشتر شد. نزدیک انقلاب شمس بسیار فعال بود و گاه در حمایت از آزادی شبها به خانه نمی‌رفت. بعد از کودتای سیاه 28 مرداد مدتی را درخانه باجناقش مخفی شد و به خانه خود قدم نگذاشت.

وی گفت: به خدا قسم که وقتی شمس عضو شورای انقلاب فرهنگی شد و به مقام و منصبی رسید، ذره ای کبر و غرور در او ندیدم. برای حل مشکلات اهالی قلم به جان می‌کوشید. یک بار برای حل مشکل دوستی که در کرج ساکن بود بعد از نیمه شب از تهران به‌سمت کرج حرکت کرد. بار دیگر وساطت یکی از افرادی را کرد که در خارج از کشور زندگی می‌کرد و با شمس هیچ رفاقتی نداشت.

عشق به قدرت نداشت اما قدرت عشق را شناخته بود

نویسنده کتاب "راز قلعه" گفت: شمس عشق به قدرت نداشت اما قدرت عشق را شناخته بود و در عشق ورزیدن هرگز حق را فدای مصلحت نکرد. بارها دیده‌ام درباره او اغراق شده است و گفته شده که در نوشتن از جلال ورزیده تر بود. خیر هیچگاه چنین نبوده اما دلیلش این است که خود شمس این را نمی‌خواست. گویا او به جای فرزند نداشته جلال بود.

امامی درباره نگاه شمس آل احمد به زندگی گفت: دید او به زندگی طنزگونه بود و هر محفلی را که در آن حضور می‌یافت گرم می‌کرد. اگر هنر فتح آسمانی زمین باشد، شمس یک هنرمند بود. هنر در زندگی او موج می‌زد و آنچه از یاد نبرد سرزمینش بود.

خانه شمس و جلال به همین صورت باقی بماند

این مترجم گفت: شنیده ام میراث فرهنگی یا هر نهاد دیگری خانه پدری آل احمد را در خیابان خیام و گذرقلی خریداری کرده است. خواهش من این است که این میراث گرانبها به رستوران و سفره‌خانه تبدیل نشود. خواهش دیگرم این است که خانه شخصی شمس نیز در کوی مهر در وضعیت فعلی باقی بماند. کتابخانه و معماری خانه تغییری نکند و کتابهای این خانه جابجا نشوند.

وی افزود: شنیده ایم پیشنهادهایی برای خرید کتابهای شمس شده است. کتاب پرتقال نیست که اینچنین خرید و فروش شود. خانه جلال و سیمین دانشور مانند این دو خانه، در قلب ما جا دارد. خانه جلال، خانه تاریخ است که در جوار خانه نیما قرار گرفته است. در این خانه بود که به همراه زنده‌یاد بازرگان و دکتر علی شریعتی به دیدار جلال رفتیم. این خانه را جلال با دست خود ساخته است و افرادی چون آیت الله طالقانی و جهان‌پهلوان تختی بارها به آنجا پا گذاشته اند.

امامی در پایان گفت: شمس به حقیقت کم نوشت اما یادداشتهای بسیاری از او به جا مانده است. جلال و شمس عادت نیکویی داشتند و آن این بود که بر تمام کتابهایی که می‌خواندند، یادداشت می‌نوشتند. اگر جسم شمس در خاک شد، یاد و کلامش در این یادداشتها تبلور یافته است. او زندگی را به عزت اما در عسرت سپری کرد.