دکتر سعید ناجی در گفتگو با خبرنگار مهر، با اشاره به اینکه در حال حاضر مدارس در ایران بر اساس نظریات تعلیم و تربیت قدیم استوار شدهاند، گفت: در واقع نهاد آموزش و پرورش در حدود صد سال است که شکل گرفته است و باید توجه داشت که با تغییر زمان و شرایط ممکن است نظریات رایج در آن کارکرد خود را از دست داده باشند.
وی با اشاره به کتاب "شازده کوچولو" اثر آنتوان سنت اگزوپری یادآور شد: در این داستان سیارهای وجود دارد که فردی در آن فانوسی را مدام روشن و خاموش میکند. وقتی شازده کوچولو علت را از وی میپرسد آن فرد میگوید به من این طور دستور داده بودند تا با تغییر روز و شب این کار را انجام دهم. اما چون سرعت چرخش سیاره بیشتر شده است، در نتیجه من هم سریعتر آن را روشن یا خاموش میکنم.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: بنابراین شاید بتوان گفت که قوانین میتوانند به دلیل تغییر شرایط و اوضاع و نیز تحولات و نیازهای اجتماعی کارکرد خود را از دست بدهند.
وی با اشاره به مباحث مربوط به "مدرسهزدایی" به عنوان یک مسئله جهانی افزود: عدهای معتقدند که آموزش و پرورش ما نیز دچار همین مشکل شده است. اما قبل از اینکه ادعا کنیم که نهاد آموزش و پرورش در ایران نیز کارکرد خود را از دست داده است یا نه، باید بکوشیم بررسی دقیقی در این باره انجام دهیم.
ناجی تصریح کرد: برخی از اندیشمندان مانند متیو لیپمن، از متفکران اصلی فلسفه برای کودکان بر این باورند که نهاد آموزش و پرورش فعلی کارکرد خود را از دست داده است. به عنوان مثال لیپمن میگوید اگر کسی از مریخ بیاید و آموزش و پرورش ما را بررسی کند، متوجه نخواهد شد که ما در این رابطه چه میکنیم و در نتیجه وی هر فکری خواهد کرد جز اینکه آنچه با آن برخورد کرده، آموزش و پرورش است.
وی با بیان اینکه در این چارچوب میتوان گفت که آموزش و پرورش در ایران نیز کارکرد خود را از دست داده است، خاطرنشان کرد: برخی از منتقدان، انقلابیاند و میگویند باید سفره آموزش و پرورش موجود را جمع کرد و برخی نیز میگویند باید بررسی کنیم تا ببینیم که آموزش و پرورش چه کارکردهایی را باید داشته باشد و در نتیجه کدام را باید کنار گذاشت.
این پژوهشگر فلسفه برای کودکان در ادامه با تأکید بر اهمیت تعریف کودک و نقش آن در آموزش و پرورش تصریح کرد: اگر تعریف ما از کودک و نوجوان تغییر کند آنگاه آموزش آنها نیز تغییر خواهد کرد و در نتیجه علاوه بر تدقیق نظریات در این رابطه باید اهداف آموزش و پرورش را نیز مورد بررسی قرار داد.
وی سپس در پاسخ به این پرسش که آیا با توجه به روند تغییرات سریع در جهان امروز میتوان چارچوبی ثابت را در رابطه با آموزش و پرورش طراحی کرد، گفت: با توجه به این روند سریع تغییرات لازم است که اهداف آموزش و پرورش به نحوی طراحی شوند که مطابق با این شرایط باشند. به این معنا که در این شرایط، آموزش و پرورش دادهمحور نبوده و همان گونه که لیپمن پیشنهاد میکند باید مبتنی بر افزایش قدرت پردازش افراد باشد تا در نتیجه هر فرد خودش بتواند مسایل گوناگون را تحلیل کند و به تناسب آن تصمیم بگیرد.
ناجی خاطرنشان کرد: افزایش قدرت پردازش، قضاوت، تصمیمگیری و ارزیابی در مواجهه با دو راهیهای اخلاقی بسیار مهم است و در نتیجه میتواند منجر به این شود که افراد بتوانند در شرایط مختلف تصمیمات بهتری بگیرند. بنابراین منتقدان آموزش و پرورش معتقدند که باید تغییراتی کاملاً بنیادین در آموزش و پرورش رخ دهد.
وی در ادامه با اشاره به نتایج آزمایشات بسیاری که در روانشناسی تجربی صورت گرفته است، یادآور شد: ما باید تصور خود از کودک را تغییر دهیم. به عنوان مثال میتوان گفت که کودکان در مقایسه با بزرگسالان از تواناییها و استعدادهای بیشتری برخوردارند. بنابراین این ما هستیم که بچهها را نابود میکنیم و به آنها اجازه پرسشگری نمیدهیم و در نتیجه سبب میشویم که آنها نیز مانند ما کلیشهای بیندیشند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: من معتقدم که اگر مدرسههای موجود از میان برداشته شوند، باید سیستمهای جایگزینی وجود داشته باشند وگرنه اگر رویکردهای ما در قبال کودکان و آموزش آنها تغییر نکرده باشد، آنگاه باز شرایط تغییر نخواهد کرد. مادامی که ما بچهها را به عنوان صاحبان اندیشه نپذیریم آنها نیز حتی در آینده و در دانشگاه نیز هرگز نخواهند توانست به تحقیق و پژوهش بپردازند.
ناجی در پایان با تأکید بر این نکته که تحولات در آموزش و پرورش باید بر اساس نظریات جدید در این حوزه به وجود بیایند، گفت: در حال حاضر فیلسوفان بسیاری در این زمینه کار میکنند و ما نیز باید به این مسئله بپردازیم و آن را به مسئلهای ملی تبدیل کنیم. ما برای ارتقاء فرهنگ و تمدن خود باید از زیرساختها یعنی تعلیم و تربیت شروع کنیم چراکه تمامی تحولات علمی و اخلاقی از این حوزه شروع می شوند.