کارگردان فیلم سینمایی "آقا یوسف" با اشاره به مضمون این فیلم که درباره تنهایی است، فیلمسازی را یکی از دغدغه‌های خود می‌داند و امیدوار است شرایط عادلانه برای ادامه کار او در سینما فراهم شود.

به گزارش خبرنگار مهر، علی رفیعی در این دوره از جشنواره فیلم فجر با دستی پر آمد و با ساخت فیلم "ماهی‌ها عاشق می‌شوند" نشان داد که سینما برای او یک اتفاق ساده نیست و حالا که پنج سال از ساخت نخستین فیلم او می‌گذرد با ساخت فیلم "آقا یوسف" به حق ثابت کرد که می‌تواند در فضای سینمای ایران نفس تازه کند.

این کارگردان صاحب نام تئاتر و سینما در بخش‌هایی از صحبت‌های خود برای اثبات این ادعا می‌گوید: "حق دارم در این سرزمین و برای مردم خودم فیلم بسازم و این حق را از این جهت به خود می‌دهم چون می‌دانم و می‌توانم فیلم شریف بسازم و به فرهنگ مملکتم خدمت کنم."

* خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: فیلم "آقا یوسف" را تا این لحظه یکی از بهترین فیلم‌ها و به نوعی شگفتی‌های بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر می‌دانم؛ فیلمنامه این فیلم چگونه شکل گرفت؟

- علی رفیعی: همیشه دوست دارم مضامینی را برای ساخت فیلم و یا اجرای یک نمایش انتخاب کنم که توسط هیچ کارگردان و یا فیلمنامه‌نویسی استفاده نشده باشد، سراغ مضامین بکر و دست نخورده می‌روم و در این بین چگونگی پرداختن به مضامینی چون عشق برای من از اهمیت ویژه برخوردار است.

در طول سالیان سال افراد مختلف آنقدر نگاه سخیف و تحقیرآمیزی به داستان عشق و دلدادگی‌های آن داشته‌اند که هنرمندان کاربلد همواره با دیده اکراه به آن نگریسته‌اند، اما عشق نیروی خداوندی است که نمی‌تواند در وجود هنر و هنرمند خاموش شود و من هم از این قاعده مستثنی نیستم، به همین دلیل و دلایلی چون قصه متفاوت از عشق بود که سراغ این فیلمنامه رفتم.

* شاید برای این سئوال کمی زود باشد و باید نگاه مخاطب عام سینما را جویا شد، اما شما به عنوان صاحب فیلم از نتیجه کار راضی هستید؟

- برای پاسخ به این سئوال به صحبت مهدی هاشمی در نشستی که در برج میلاد برگزار شد رجوع می‌کنم، این بازیگر در صحبت‌های خود چنین عنوان کرد که می‌توان به شکل سخیف و نازل سراغ موضوعی چون عشق و نفرت که ذات بشر است رفت اما آقا یوسف عشق شریفی را مطرح کرد. البته ناگفته نماند که من به عنوان صاحب اثر از کلمه شریف استفاده نمی‌کنم و استفاده کردن یا عدم استفاده از این عبارت را به عهده مخاطب می‌گذارم، من دلم می‌خواست فیلمی متعالی از داستان عشق بسازم.

*"آقا یوسف" بیانگر عشق پدر و مادر به فرزند است، در طول داستان شاهد عشق "آقا یوسف" به رعنا و از سوی دیگر عشق زن دوست این مرد به دخترش مریم هستیم، چرا عشق پدر و مادر به فرزند را مطرح کردید؟

- در ابتدای پاسخ به این سئوال باید متذکر شوم که قالب و مضمون اصلی فیلم از دیدگاه من داستان تنهایی است، انسان در عصر امروز در کلان شهرهایی چون تهران و یا سایر شهرهای بزرگ که مناسبات زندگی متفاوت است تنها است و در نوعی بی ارتباطی به سر می‌برد.

در واقع معتقدم این جنگی که هر فرد برای تنازع بقاء خود می‌کند نوع بشر را به سوی تنهایی و انزوا سوق داده است، از همین رو "آقایوسف" در درجه اول داستان تنهایی است که متاسفانه در ارکان مختلف زندگی آدمیزاد رخنه کرده است و اینگونه به نظر می‌آید که آدم‌ها با هم هستند اما در واقع با هم نیستند برای اینکه هرکس دلمشغولی و روزمرگی‌های خودش را دارد و فرصت نمی‌کند به اندیشه‌های زیبا و متعالی بپردازد و متاسفانه تامین زندگی مادی در اولویت قرار گرفته است و همین مسئله برعواطف و احساسات غلبه می‌کند، در نتیجه انسان‌ها خود به خود تنها می‌شوند و این تنهایی همان جنگی است که از آن یاد کردم.        

* سئوالم را به شکل دیگری مطرح می‌کنم برای بیان این تنهایی چرا داستان ارتباط و یا به گفته خود شما بی‌ارتباطی بین والدین با فرزندان را مطرح کردید؟

- من در خانواده‌ای پر جمعیت بزرگ شدم و صاحب پنج خواهر و یک برادر هستم که حاصل ازدواج‌های عزیزانم وجود بیست و دو بچه خواهر و برادر است، در نتیجه خانواده من جامعه کوچکی است که به من امکان می‌دهد از نزدیک تمام لحظات و احساسات افراد را ببینم و متاسفانه حاصل این مداقه در آغاز قرن 21 وجود این معضل فرهنگی است که والدین خود را مالک فرزندان می‌دانند.

درحالی که نمی‌دانند نگاه شیئی به فرزندان مصیبت‌های جبران ناپذیری را به بار می‌آورد و آنها را گریزان از خانه و خانواده می‌کند و متاسفانه این اتفاقی است که در حال رخ دادن است و والدین اجازه نمی‌دهند فرزندان با بال خود پرواز کنند و اوج بگیرند و درست به دلیل همین برخورد است که فرزندان فرار را بر قرار ترجیح می دهند. داستان "آقا یوسف" هم از این قاعده مستثنی نیست. این مرد انسان شریفی است که برای گذران زندگی دختر و عروس و نوه‌اش به کار در منازل رو می‌آورد و عشق او به خانواده فی نفسه بد نیست، اما نبود آگاهی خود از نوع ارتباطی که باید برقرار کند باعث می‌شود عشق به دختر برای رعنا دست و پاگیر شود و خواهی و نخواهی چنین برخوردهایی پدیده‌ای چون تنهایی را به وجود می‌آورد، تنهایی که با پنهان کاری همراه است.

*کنش و واکنش‌هایی  و در برخی موارد غافلگیری‌هایی که بین کاراکترهای فیلم ایجاد می‌شود از ویژگی‌های خوب فیلم است به عنوان مثال زمانی که "آقا یوسف" وسایلی که در خانه دکتر مهران پیدا کرده به شیرین نشان می‌دهد و جواب مثبت می‌گیرد، شگفت‌زده می‌شویم، به این تعلیق‌ها در طول داستان دست یافتید؟

- در ساخت یک فیلم و یا اجرای یک نمایش در درجه اول به وجود فیلمنامه خوب با ساختاری درست و منسجم فکر می‌کنم و معتقدم که این ساختار باید در خدمت فیلمنامه باشد درست مانند یک مهندس نقشه کش که یک زمین ساخته نشده دارد و باید براساس ابعاد این زمین و خواست صاحب ملک طراحی و مهندسی کند در نتیجه زمانی که سنگ بنای این ساختمان ریخته شد اول چهارچوب و اسکلت خانه و ستون‌های پایه پی ریزی و بعد ظریف کاری‌ها آغاز می‌شود در فیلمنامه‌ها و نمایشنامه‌هایی که می‌نویسم هم همین اتفاق می‌افتد؛ زمانی که نوشتن را آغاز می‌کنم به دلیل شناخت و آشنایی که به مقوله درام و همچنین به دلیل 50 سال فعالیت درعرصه تئاتر و تسلط بر ادبیات نمایشی جهان و همچنین ادبیات رمانتیک دارم مدام و به طور مستمر مشغول نگاه کردن و مطالعه هستم و طبیعتا دلم می‌خواهد قصه‌ای تعریف می‌کنم فراز و نشیب بسیار داشته باشد و مخاطب با گره افکنی و گره گشایی بسیاری مواجه شود و بیننده را با فیلم درگیر کنم و تا آنجا که ممکن است دستم پیش چشم تماشاگر باهوش و نکته بین ایرانی رو نشود.

اگر دست کارگردان پیش چشم مخاطب رو شود دیگر فاتحه فیلم را باید خواند؛ به همین دلیل فیلمنامه برای من پدیده بنویس و بساز نیست بلکه من درباره لحظه به لحظه ماجرای فیلم فکر می‌کنم و درست به همین دلیل است که روی فیلمنامه "آقا یوسف" چهار سال کار کردم و 11 نسخه از آن نوشتم تا به فیلمنامه نهایی رسیدم و البته اینگونه نیست که بنشینم و یک فیلمنامه صرفا برای ساخت فیلم بنوسیم؛ من تمام کاراکترها را جلوی چششم مجسم می‌کنم و می‌بینم به عنوان مثال آقا یوسف جلوی چشم خودم درحال زندگی کردن و نفس کشیدن است.

مهدی هاشمی و هانیه توسلی در نمایی از "آقا یوسف"

*یعنی آقا یوسف روایت واقعی از یک زندگی است؟

- تا اندازه ای بله. من دوست نظافتچی دارم که حدود 10 سال است که در منزل شخصی من و بقیه مشتریان خود کار می‌کند از همین رو نشست و برخواست بسیاری با این مرد داشته‌ام و همه این برخوردها به من کمک کرد که قصه خودم را آرام آرام بنویسم و صیقل دهم، درست مثل یک مجسمه ساز که تکه سنگی است را آنقدر صیقل می‌دهد که آن تکه سنگ را رفته رفته به یک مجسمه زیبای مرمر تبدیل می‌کند. من سعی می‌کردم هسته اولیه داستان را با بازنویسی فراوان صیقل دهم و به مرحله‌ای که باید باشد برسانم.

* رنگ در آثار شما هم در تئاتر و هم در سینما نقش مهمی دارد و از طریق رنگ عنصر زیبایی شناسی را در آثار خود به خوبی نمایان می‌کنید و طراحی رنگ را فیلم "ماهی‌ها عاشق می‌شوند" هم می توان دید.

- یک اصل در تئاتر و سینما حیاتی است و همواره خودش را به من نشان می‌دهد و من هم آن اصل را بسیار رعایت می‌کنم و آن اصل این است که صنعت سینما و هنر ارزنده تئاتر هر دو برای من بصری است، معتقدم تصویر و فضاسازی تاثیر بیشتری از پدیده شنیداری بر تماشاگر می‌گذارد به این معنا که زیباترین دیالوگ‌ها در تئاتر و سینما خیلی زود فراموش می‌شود ولی به هیچ وجه چشم تصاویری که دیده را فراموش کرد و سال‌های سال به یاد می‌ماند.

من وقتی با تماشاگران نمایش‌هایی که سی و اندی سال پیش به صحنه رفته است برخورد می‌کنم متوجه می‌شوم که صحنه به صحنه فضا را دیده و به خاطر سپرده اند، از همین رو من پذیرفته‌ام که هنر تئاتر و سینما بیشتر برای دیدن است تا شنیدن بنابراین باید به این چشم‌نوازی توجه کرد.

* رنگ کجای این چشم‌نوازی قرار دارد؟

- یکی از بزرگترین نقص‌هایی که در زندگی امروز به کرات دیده می‌شود فقدان رنگ و طراوت است، در حالی که من معتقدم زندگی مثل شعر است و حتی برای نشان دادن سختی‌ها باید زندگی را زیبا دید. با تمام مشکلات و مسائل باید به راحتی و با آسودگی روبرو شد تا سختی‌ها، مرارت‌ها و حتی زشتی‌های زندگی زیبا و دیدنی به نظر آید.

 اگر خشم و نفرت بشری نشان داده می‌شود باید به گونه‌ای باشد که این خشم به یادماندنی و تاثیرگذار جلوه کند، در این راستا اولین و مهمترین عامل زیباشناسی رنگ است. البته در کنار این عنصر حجم و فضا هم تاثیرگذار است و من روی این سه عامل در طول 50 سال زندگی حرفه‌ای خود بسیار فکر کرده‌ام و جالب اینکه این اندیشیدن هنگام تصویربرداری و یا چیدمان صحنه تئاتر شکل نمی‌گیرد بلکه هنگام نوشتن فیلمنامه پدید می‌آید و من هنگام نگارش فیلمنامه می‌دانم شخصیتم چه لباسی پوشیده، رنگ لباسش چیست، دیوار پشت سرش چه رنگی است و یا حتی کاناپه‌ای که روی آن نشسته چه رنگی و در چه موقعیت در مکان وجود دارد.

در حقیقت فیلم هنگام نگارش درذهن من ساخته می‌شود، در حالی که اصولا استعداد خاصی در نوشتن ندارم و خودم را به هیچ عنوان نویسنده تلقی نکرده و نمی‌کنم و آنچه را تخیل می‌کنم و جلوی چشمانم تجسم می‌شود را می‌نویسم. بنابراین آنچه تجسم می‌کنم اثر نوشتاری کامل است به عنوان مثال می‌دانم وقتی که آقا یوسف با رعنا روبرو می‌شود در چه محیطی قرار دارد و چه رنگ‌هایی به تن دارند و می‌دانم چه رنگ‌هایی آن دو را احاطه کرده است.

توجه به این امر مهم نه تنها پاسخی به تمایلات خودم است بلکه احترام گذاشتن به تماشاگر محسوب می‌شود و زمانی که می‌بینم تماشاگر بعد از دیدن فیلم با حال خوب از سینما بیرون می‌آید خوشحال می‌شوم و این مسئله برای من اهمیت دارد چون دوست ندارم زشتی‌ها و چرکی‌های زندگی را نشان دهم.

اگر خشونت، تنهایی، غم، بی‌پولی و بیکاری وجود دارد، دوست دارم به شکل مطلوب نشان دهم درست مثل نقاشان هنرهای تجسمی آنها که فقط از زیبایی‌های زندگی نقاشی نکرده‌اند بلکه جنگ نفرت کینه را هم  نقاشی کردند؛ اگر نگاهی به نقاشی‌های "داوید" نقاش بزرگ انقلاب کبیر فرانسه داشته باشیم متوجه می‌شویم که تمام کشتارهای دوران انقلاب فرانسه، کشتار ناپلئون و غیره را نقاشی کرد.

درواقع آنچه نقاشی کرده تنها زیبایی‌های زندگی نیست بلکه تلخی‌ها نیز هست، اما نکته مهم این است که رنگ را از این ماجرا منها نکرده است.

*آقای رفیعی می‌دانم که در تولید این فیلم با مسائل مختلف روبرو بوده‌اید و نمی‌خواهم طعم این مصاحبه شیرین را به کام شما تلخ کنم اگر نکته‌ای در حوزه تولید فیلم "آقا یوسف" دارید بگویید.  

-  تلخی‌ها، ناکامی‌ها و دروغ‌های بسیار مرا آزار و اذیت کرد که نمی‌خواهم بیان کنم، اما نکته و یا به عبارت بهتر سئوالی که می‌خواهم مطرح کنم این است که چرا من باید شش سال منتظر می‌ماندم تا فیلم دوم خود را پس از "ماهی‌ها عاشق می‌شوند" بسازم و آیا حالا هم باید شش سال دیگر منتظر بمانم تا فیلم بعدی را بسازم.

در شرایط حاضر انگیزه و انرژی لازم را دارم و دلم می‌خواهد یکبار در زندگی‌ام بدون مشکل، بدون درد و بدون فکر و خیال پس دادن وام و قرض با خیالی آسوده فیلمی با انرژی و خلاقیت بسازم. در حالی که موقع ساخت فیلم "آقا یوسف" با وجود تمام مشکلات؛ تنها با 20 درصد از توان، انرژی، خلاقیت، شادی و هیجان سر صحنه رفتم و زمانی که "آقا یوسف" را کلید زدم یک آدم افسرده و آسیب دیده بودم که بعد از نه ماه مصیبت یک تنه فیلمم را ساختم و حالا به تمام بنیادها و افرادی که وام‌های کلان دارند و در موارد خاصی که ذی نفع باشند خرج می‌کنند می‌خواهم بگویم که من حق دارم در این سرزمین و برای مردم خودم فیلم بسازم.

می توانم فیلم شریف بسازم و می‌توانم به فرهنگ مملکتم خدمت کنم. من باید فیلم بعدی خود را بلافاصله شروع کنم و اگر این اتفاق نیفتد به هیچ عنوان نمی‌بخشم کسانی را که تبعیض قائل می‌شوند بین این و آن و من هم یکی از همان این و آنها هستم.

....................

گفتگو: پریسا ساسانی