دکتر حسین هوشنگی در مورد متفکران پیشرو و شاخصههایی که متفکری را پیشرو میکند به خبرنگار مهر گفت: متفکر پیشرو در هر قلمرویی ، فردی است که با یکنوع وقوف، تسلط، احاطه و اشراف به سنتهای پیشین فکری در حوزه کار خودش که دارد آنها را پایه و مبنا برای بازکردن افقهای جدید و طرح مسائل نوینی قرار میدهد. در مرحله سوم پاسخگویی به این مسائل جدید که خودش میتواند افقهای جدیدی را برای دیگران و هم خودش در مراحل بعد باز کند. متفکر پیشرو کسی است که همچنانچه سنتهای پیشین فکری را دارد آنها را تکرار نمیکند.
وی افزود: به عبارت دیگر او یک اندیشمندی است که آراء و اندیشههای پیشین را تألیف میکند و یک صورت تألیفی جدیدی به آنها میدهد. فراتر از التقاط، یک نظام فکری جدیدی با یک صورت تألیفی نوینی ارائه میکند.
این استاد گروه فلسفه دانشگاه امام صادق (ع)راه تشخیص متفکر پیشرو از فردی که صرفاً مقلد و تکرار گر صحبتهای پیشین است یا صرفاً با جعل یک اصطلاحاتی توخالی و با هیاهو ادعای تفکر جدید را دارد از طریق تست تاریخی دانست و گفت: به مرور وقتی یک سخن جدید گفته میشود یا یک نظام جدید ارائه میشود یا یک رأی و دیدگاه نوینی از سوی متفکر ارائه میشود در بادی نظر مخالفتهایی برمیانگیزد ولی این تاریخ اندیشه و حلقه متخصصین در آن حوزه هستند که مشخص میکنند که آن تفکر آیا تفکر اصیل و پایداری است یا یک آراء زودگذر و یک تفکر غیر اصیلی است.
هوشنگی درمورد شیوه موجه و درست گفتگو و ارتباط فکری با این متفکران پیشرو هم گفت: چنانچه عرض کردم متفکر پیشرو مرزها و افقهای جدیدی را در مینوردد. باز کردن افقهای جدید به معنای عبور و گذر از یکسری مرزهای قبلی است و این مسئله خود به خود در حوزه آکادمیک از ناحیه دانشمندان و نظریه پردازانی که اعتقاد و باور و تسلطی به آراء پیشین دارند مقاومت ایجاد میکند. ولی واقعیت این است که در حوزه اندیشه علی القاعده راه درست گفتگو یک چیز بدیهی است و آن گفتگو و نقادی البته در مرحله نقد است. اما بهر حال ابزار مقابله و احساس خطر درباب یک اندیشه هم از سنخ همان اندیشه است یعنی چه در دفاع و چه در حمله آراء و اندیشهها خود به خود از همان سنخ آراء و اندیشه باید باشد.
وی ادامه داد: این مسئله برای متفکر پیشرو یک نعمت و معیاری برای تشخیص سره ازناسره در اندیشههایش است زیرا هرکس به یک جاده ناپیموده پا میگذارد که خطا و لغزش و افراط و تفریط هم دامنگیرش میشود. لذا از هردوجهت چه از جهت آن سنتهای پیشینی که با یک تفکر جدیدی روبرو میشوند و چه از نظر خود آن نظریه پرداز، فضا اگر فضای نقادی و گفتگوی منطقی باشد مفید است. برای مدافعان نظریات پیشین این گفتگو باعث اصلاح، تجدید نظر یا پویا کردن اندیشه پیشین میشود و برای متفکر پیشرو باعث اصلاح اندیشه او و توجه به نکات کاستی و ضعف نظریاتش میشود.
این نویسنده و محقق درباره کم شدن این متفکران پیشرو در جهان معاصر هم گفت: من در حوزه فلسفه عرض میکنم شاید در صدسال اخیر شاهد ظهور فیلسوفانی در حد و اندازههای افرادی مانند ارسطو و افلاطون و بزرگان کلاسیک دیگر چه بسا نبودیم ولی در عین حال اندیشمندان زیادی بودند که حوزههای فلسفی را در گرایشهای مختلف آن بسط دادند. البته کم وبیش هم شاهد ظهور فیلسوفان بزرگی هم هستیم. ما الان نمیتوانیم در این باره نظر بدهیم باید تست تاریخی انجام بشود و دهها سال که گذشت به این دوره نگاه شود و ببینند که متفکر پیشرو چه کسی بوده است. بسیاری از اندیشمندان پیشرو هم در زمان خودشان ناشناخته باقی مانده بودند برای مثال ملاصدرا بعداز نزدیک به 300 سال بعد به شأن والای فلسفی او پی بردند.
هوشنگی درادامه تصریح کرد: ما فیلسوفان جامعی که نظام فلسفی جامع الشرایط و متقنی که بتواند پاسخگوی هر سؤالی برای مثال در حوزه زیبایی شناسی یا هستی شناسی یا جهان شناسی باشد دیگر نداریم. اینهم بخاطر تخصصی شدن علوم است یعنی حوزه کار فیلسوفان از متافیزیک و هستی شناسی معطوف به شاخههای دیگری شده است. اگر این تفاوتها را لحاظ کنیم شاید قضاوتمان هم در این باره جور دیگری بشود. بله اگر بدنبال اندیشمندان جامعی باشیم این متفکران در زمان ما ظهور نکردهاند زیرا سنت جدیدی شکل گرفته و آن شاخههای دیگر علوم برای مثال در فلسفه، فلسفه علم، فلسفه اخلاق، فلسفه دین و اینها دارند بسط پیدا میکنند.
این استاد دانشگاه درپایان یادآورشد: بنابراین اگر ما بگوییم چون فیلسوفان جامعی مانند آن مؤسسان ظهور نکردهاند پس علوم رو به افول گذاشتهاند این یک داوری عجولانه است بلکه با تخصصی شدن علوم فضا برای آن اندیشمندان جامع الاطراف و دانشمندانی که بقول امروزیها بین رشتهای کاربکنند بویژه در اندیشمندان انگلوساکسون تنگ شده است. اگر چه در اندیشه فرانسه و آلمان کانتی منتالها و غرب اروپا این مسله کمتر مشهود است.