به گزارش خبرنگار مهر، نشست "افکارهگل" از سلسله نشستهای هفتگی انجمن حکمت و فلسفه ایران با سخنرانی دکتر کریم مجتهدی عصردیروز، پنجشنبه 21 بهمن ماه در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
در ابتدای این نشست دکتر اعوانی رئیس این مؤسسه به معرفی دکتر کریم مجتهدی پرداخت و گفت که ایشان تحصیلات ابتدای خود را در زادگاهش تبریز و و تحصیلات دبستانی خود را در تهران در دبستان فردوسی و تحصیلات دبیرستانی خود را در فیروز بهرام و کالج البرز گذراندهاند. ایشان کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری خود درسال 1343را از دانشگاه سوربن فرانسه اخذ کردهاند. استاد راهنمای ایشان در کارشناسی ارشد استاد ژان وال معروف بوده و استاد راهنمای دوره دکتری ایشان که رساله تطبیقی میان فلسفه اسلامی و غرب مینگارند پرفسور کُندیاک بوده است. بعد به تهران میآیند و بنا بر توصیه مرحوم یحیی مهدوی به تدریس فلسفه در دانشگاه تهران میپردازند که 35 سال است استاد دانشگاه تهران هستند.
اعوانی از آثار دکتر مجتهدی گفت: آثاری به زبان فرانسه از ایشان در فرانسه چاپ شده است ولی برخی از کتابهای به زبان فارسی عبارتنداز: فلسفه نقادی کانت جلد اول، درباره هگل و فلسفه او، پدیدار شناسی روح بر اثر هگل، منطق از نظرگاه هگل، فلسفه و غرب، افکار کانت، فلسفه و فرهنگ، فلسفه تاریخ، دکارت و فلسفه او، چند بحث کوتاه فلسفی، فلسفه در قرون وسطی، کانت از نظر هایدگر، فلسفه وتجدد، فلسفه در آلمان، آشنایی جدید ایرانیان با فلسفه غرب، و افکار هگل که چهارمین اثر وی درباره هگل است.
اعوانی در ادامه تصریح کرد: نوشتن این کتابها کار بزرگی است و آن چنان که مردم روغن صاف در شیشه را میبینند و نمیدانند که چه برسر کنجد آمده تا روغن شده و از همت و تلاش نویسنده در خلق اثرش خبر ندارند که کتاب چگونه تألیف شده است و این کار عبادت است و ابن سینا با دلیل و برهان این مطلب را میگوید.
رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران هگل را یک فیلسوف مهم و تأثیرگذار در فلسفه غرب خواند و اظهارداشت: برای فهم هگل نیاز به مطالعه کل فلسفه غرب و یونان چه پیش از سقراط و چه افلاطون و ارسطو و مخصوصاً عرفان مسیحی داریم. ازهایدگر تا هگل ، تفکر آلمان مقداری با تفکر عرفانی آمیخته است.
اعوانی با مثال زدن از جنبههای عرفانی فیلسوفان غربی از نیکولاس دو کوزا گفت که شهودات عرفانی خود را در یکی از کتابهایش درباره خداوند به زیبایی هر چه تمام بیان کرده است. بعد از معرفی و صحبتهای اجمالی دکتر اعوانی دکتر کریم مجتهدی به ایراد سخنرانی درباره افکار هگل پرداخت.
دکتر کریم مجتهدی درابتدای سخنانش گفت: 50 سال ازکار و عمر بنده در چند خط بیان شد اما سختیهای خاص خودش را داشته است. من همواره در فرانسه از سوی دانشجویان فرانسوی جدی گرفته نمیشدم و قابل مقایسه با آنها هم نبودم زیرا آنها به زبان لاتین، فرانسه و آلمانی احاطه داشتند و من در همین زبان فرانسه هم مشکل داشتم و در سالهای بعد هم در بحثهایی که با آنها داشتیم آنها باور نداشتند که یک ایرانی درباره فلسفه کانت یا هگل یا بطور کل فلسفه غرب اظهار نظر بکند و من همواره تلاش میکردم یکجور رقابت منفی را با آنها در پیش بگیرم.
وی افزود: من هنوز هم نسبت به فلسفه حتی بیش از آن دوران وفادارم و با صداقت و از صمیم قلب عرض میکنم که بدون تأمل و تفکر فلسفی به معنای اصیل کلمه، فرهنگ معنایش را از دست میدهد و در نهایت فرهنگ موقعی معنا پیدا میکند که آن تفکر میآید و در آن ریشهها و در بُن جریان قرار میگیرد و یکنوع شعور و آگاهی در آدم ایجاد میکند. حالا بعد از گفتن این مقدمه میخواهم بگویم آیا با خواندن چند کتاب از هگل و یا کانت و یا فیلسوفان اسلامی شخص میتواند نیازهایش را رفع کند؟جواب بنده منفی است و به همین دلیل میخواهم مقدمه دیگری عرض کنم.
این استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران درادامه تصریح کرد: کسی که فلسفه میخواند باید در درجه اول آسیبشناسی فلسفه را هم در نظر بگیرد. هرکسی که اسم کانت یا هگل یا ابنسینا و ملاصدرا یا ابن رشد ویا اصطلاحات فلسفی را به زبان میآورد فیلسوف نیست و نشده است و چه بسا این اسامی و اصطلاحات فرنگی را برای خودنمایی و برای فضلفروشی ممکن است بکار برد که این نقض غرض است و نتیجهای عایدشان نمیشود. باید صداقت داشت و با صداقت و تعمق و شعورکامل از آسیبهایی که ممکن است متوجه یادگیری یا تدریس میشود آگاه شد. این موضوع از این لحاظ مطرح است که در شرایط فعلی با مسائل کاذب زیادی روبرو هستیم. از جمله این مسائل کاذب تعارض بین فلسفه غرب و فلسفه اسلامی است. یک کسی میگوید من فلسفه غرب کار میکنم یعنی اینکه به فلسفه اسلامی اعتقاد ندارم و یا برعکس.
وی ادامه داد: اگر کمی تأمل کنیم میبینم که هم ریشههای این دو قلمرو واحدند و هم مرزهای مشترکی با هم دارند. حتی در دوره تجدید حیات اروپا،رنسانس ابن سینا همینقدر مطرح است که توماس آکویناس مطرح است و یا برعکس، یا هگل وقتی که راجع فلسفه صحبت میکند به افرادی مانند برقِلس و پروکلوس و فورفوریوس و ژان بلیک توجه میکند که نشان میدهد فرهنگ فلسفی کم و بیش در شرق و غرب ریشههای کم و بیش واحد و مرزهای مشترک زیادی دارند. اینطور نیست که فلسفه اسلامی خلاف فلسفه غرب باشد و یا برعکس. کافی است به عمق بیشتری برسیم و وقتی به عمق توجه کنیم به قرابت ایندو بیشتر متوجه میشویم.
عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یکی دیگر از مسائل کاذب را تعارض بین علم جدید و فلسفه ذکرکرد و گفت: دانشجو دنبال علم میرود و به فلسفه کاری ندارد اما نمیداند که علم همان فلسفه است. فلسفههای جدید برخلاف فلسفه قرون وسطی به علوم جدید توجه دارند. عقربه ذهنی متفکر قرون وسطی بین وحی و عقل در نوسان بوده ولی بعد از رنسانس علوم جدید درفلسفه مطرح میشوند. بعد از رنسانس هم بیکن مقدمه بر علم جدید و طبیعیات جدید نوشته یا دکارت ریاضیات را برهان میداند که تجسس علم جدید را تضمین میکند و کانت فلسفه نظریش تحلیل علوم جدید نیوتنی است. انیشتن و پلانک هم نظریاتی که درباره نسبیت گفتند از دل فلسفه کانت بیرون آمد و خود انیشتن در انجمن کانت شناسی عضو بوده است. کوپرنیک هم که واضع علوم جدید است شاگرد همین استادی که دکتر اعوانی ذکر کردند یعنی نیکولاس دو کوزا بوده است . پس مشاهده میکنیم که علم از فلسفه تغذیه میکند.
مجتهدی با این توصیف که هگل فلسفهزده است سخنان خود را ادامه داد و ابراز داشت: برای چه اینقدر به هگل توجه میکنم در حالیکه هگلی نیستم؟ علتش این است که هگل بعد از کانت فلسفه را دوباره مستقل کرد.ادعای فلسفه را دوباره احیا کرد. اگر کسی فیزیک یا شیمی و یا ریاضیات میخواند اینها باید در ذیل تفکر شما باشند تا تفکر اصل شود. فکر نباشد علم معنا پیدا نمیکند. نظام بزرگ فکری هگل یک جامعیتپردازی به اصل فکر است. اسم دایرة المعارفش را میگذارد دایرةالمعارف علوم فلسفی. یعنی فلسفه علم کلی است. دانش همان فلسفه است و جنبه عقلی تمام علوم جزیی باید سنجیده بشود. هگل یک همچنین رویایی داشت. اگر بیکن طبیعتزده است اگر دکارت ریاضیاتزده است اگر لایپ نیتس بنحوی علم زده است هگل فلسفه زده است.
وی درباره خطابه هگل درمقام ریاست دانشگاه برلین گفت: باید به این سخنان دقت زیادی بشود چرا که ازموضع قدرت صحبت میکند. میگوید که من نگهدار فلسفهام و زمان فلسفه یونان گذشت و حالا فلسفه در دست من است. فلسفه را من بدست نیاوردم بلکه فلسفه مال ماست. حالا من به تعصیب ملی او کاری ندارم ولی یک چیزی را فهمیده که میتواند خیلی قدرت داشته باشد.
این استاد فلسفه باذکر این مطلب که هگل در سال 1770 در اشتوتگارت بدنیا آمد و درسال 1831 در برلین فوت کرد گفت: در مدرسه الهیات توبینگن همراه با شاعر معروف هولدرلین و با فیلسوف مشهور شلینگ در یَناهمکلاسی بوده و درس خوانده و همگی آرزوی کشیش شدن در سر داشتند. ینا مهمترین دانشگاه علوم انسانی آلمان بوده و هگل بزرگتر از شلینگ و شلینگ پنج سال کوچکتر از هگل در آنجا بنیان یک مجله فلسفی را میگذارند که برای اولین بار در آلمان مجلهای بنام فلسفه منتشر میشود.
وی درباره این کتاب گفت: امروز وقتی پدیدار شناسی روح را میخوانید متوجه میشوید که پراکنده است. مؤلف یک بحثی را دنبال میکند و یکدفعه مطلب را برمیگرداند از اول و کورمال کورمال مطلب را دنبال میکند. بعضیها این را ناشی از عیب کار او دانستهاند ولی بنده میگویم این ارزش کار او را نشان میدهد زیرا به هر دری میزند که تفکر را به پیش ببرد. این کتاب پیچیدگیهای زیادی دارد زیرا نتیجه را به عنوان مقدمه آورده و ممکن است آن را نفهمید و برعکس اگر اول کتاب را بفهمید این خطر وجود دارد که تحلیلهایش را نفهمید. این کتاب یک جنبه روانشناختی دارد و از اسپینوزا هم خیلی بهره برده است.
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه غرب درباره چهار کتاب هگل اظهارداشت: هگل تا دلتان بخواهد دستنوشتههایی دارد که پس از مرگش چاپ شدند اما چهار کتاب پدیدارشناسی روح- دومی، منطق که شاید مهمترین کتاب او است خیلی نظام مند و دقیق است که سه جلد است اما در متن فرانسوی آن چهار مجلد است. کتاب سومش دایرةالمعارف علوم فلسفی است که قسمت اولش منطق قسمت دومش فلسفه طبیعت و قسمت سومش فلسفه روح است. کتاب چهارمش کتاب فلسفه حق است.
مجتهدی درباره کتاب چهارم هگل "فلسفه حق" گفت: عدهای میگویند این کتاب فلسفه دولتی است و میگویند وقتی هگل خیلی شناخته شده بود و مقامات آلمانی و دولت پروس به افکار هگل پی بردند و فهمیدند که این فکر قوی و قابل استفاده است این کتاب را نوشته است.
وی درباره کتاب " افکار هگل " گفت: من در کتاب افکار هگل که چهارمین کتابی است که درباره هگل نوشتم فکر نمیکنم با این کتاب نه بشود شناختن فلسفه هگل را آغاز کرد و نه بشود شناختن فلسفه هگل را پایان داد. این کتاب میان این دو حالت است. میتوانید این کتاب را بخوانید و یک نکاتی را در آنجا هگل میگوید که من در فارسی اینها را ندیدم. شاید هم من به همین علت هگل را دوست دارم یعنی بخاطر توجه زیادی است که این شخص به فلسفه دارد. چرا هگل اینقدر به تاریخ فلسفه اهمیت نشان میدهد؟ هگل نشان میدهد برخلاف آنچه که خیلیها گفتهاند فلسفه در تاریخ شکل عوض میکند. او نشان میدهد که فلسفه زنده است و خودش روح دارد و لحظه به لحظه همراه ماست فلسفه موجودی حی و حاضر در فرهنگ ماست. حتی فلسفه یونان آتیه ونه گذشته ماست. فلاسفه همه با هم هم دورهاند و فلسفه ما را به فکر وادامه درست و شناختن امکانت خودمان میخواند. فلسفه تهییج عقل و یکجور بسیج ذهن است. و این مسئله را ما در هگل بیش از دیگر فیلسوفان مشاهده میکنیم.
مجتهدی درادامه تصریح کرد: در اواخر قرن هیجدهم یک توجه به فرهنگ یونان در فلاسفه معتبرآلمان شروع میشود و به تاریخ فلسفه نوشتن روی میآورند. یک عده به نظرشان میرسد که تاریخ فلسفه تاریخ اشتباهات انسان است و فکر میکنند که با فکر کردن مگر میشود به جایی رسید. این چنین تفکری اصلاً فکر نیست. میگوید که اصلاً فکر نکنید. یک عدهاشان هم به گذشته بودن تفکر یونان تأکید میکردند و اینکه دیگر دوره تفکر گذشته است. هگل به تفسیر همه اساتید آلمانی و فیچینو به تاریخ فلسفه توجه داشته است. فیچینو رساله افلاطون و قسمتی از کارهای ارسطو را ترجمه کرده و کتابی به عنوان الهیات افلاطونی نوشته است. فیچینو در همه جای تاریخ فلسفهاش از ابن سینا یاد کرده است. هگل از روی همین تاریخ فلسفهها تاریخ فلسفه خودش را مینویسد.
این استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران در پایان یادآور شد: ردپای متفکران اسلامی در فرهنگ غربی عمیقاً وجود دارد. دیگر وقت آن رسیده است که فلسفه را جدی بگیریم . زمان آن تعلیم گذشته که نام چند فیلسوف را ببریم و فکر کنیم فیلسوف هستیم. چیزی که در فلسفه مهم است این است که سودش به خود فلسفه نمیرسد طبیب یا مهندسی را در نظر بگیرید که فکر نداشته باشد فلسفه در آنجاها کاربرد دارد همینکه فیچینو طبیب است و علاقهاش به ابن سینا هم شاید به همین خاطر است. باید فهمید که اگر بخواهد فرهنگ عمق پیدا کند باید فهمید و تأمل کرد.