نظام آموزشی ایران یکی از معدود نظامهای آموزشی در دنیاست که رویکرد رفتارگرایی در آن موج میزند و واجد ویژگیهایی مانند کتاب درسی واحد، نظام رقابتی، شاگرد اولی، حذف تدریجی دانشآموزان، بیتوجهی به تفاوتهای فردی دانشآموزان، بیتوجهی به نیازهای دانشآموزان و از پیش تعیین کردن محتوا و فرآیند آموزش و... است.
البته آنچه واضح است محدودیت و کمبود شدید امکانات در ایران است که سبب شده تنها پوستهای از مدارس رفتارگرا در ایران به وجود آید. در واقع از سال 1340 مسئولان وقت وزارت آموزش و پرورش ایران ارتباطهایی را با وزارت آموزش و پرورش آمریکا آغاز و از مشاوران آمریکایی در تدوین برنامههای آموزشی ایران استفاده کردند. در نهایت در دو دهه چهل و پنجاه تمام مراکز تربیت معلم، دانشسراها و دانشگاههای تربیت معلم بر اساس نظام آموزشی رفتارگرا به تربیت معلمان پرداختند.
البته از همان زمان نیز کارشناسان و گروههایی بودند که به طرح انتقادات خود نسبت به این رویکرد در نظام آموزشی ایران پرداختند، هر چند علاوه بر مسایل و مشکلات این رویکرد در نظام آموزشی، رفتارگرایی بر بسیاری از وجوه زندگی ایرانیان و برنامههای مربوط به کودکان و نوجوانان نیز سایه انداخته و سبب آفات و معضلات بسیاری شده است.
پس از دهه هفتاد و با وجود استیلای رفتارگرایی در نظام آموزشی ایران، انتقادات بسیاری که نسبت به این رویکرد بیان شد، سبب توجه متولیان آموزش و پرورش به رویکردهای شناختی نیز گردید تا آنجا که سرانجام در سال 1379 با همکاری یونیسف، الگوی شناختی گاردنر در ایران معرفی شد و برای اولین بار تئوری هفت هوش وی در نظام آموزشی ایران مورد توجه قرار گرفت هر چند این توجه به نتایج چشمگیری نینجامید.
در مجموع میتوان گفت که با وجود اقبال بسیار زیادی که در نقاط مختلف دنیا نسبت به رویکردهای شناختی در آموزش و پرورش وجود دارد، متأسفانه در نظام آموزش و پرورش ایران هیچ نشانی از الگوهای شناختی نیست.
همچنین علیرغم آشنایی ایرانیان با نظریات پیاژه به عنوان یکی از اصلیترین سرچشمههای رویکردهای کودکمحور در امر آموزش، باز مراکز آموزشی High Scope و کودکمحور نیز همچون الگوهای شناختی، هر چند دستاوردهای بسیار ارزشمندی در دیگر نقاط جهان داشتهاند اما نشانی از آنها در نظام آموزشی ایران وجود ندارد و در این راستا تنها مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا در سال 1378 و در دومین گردهمآیی نمایندگان انجمنهای آموزش کودکان خردسال در شهر همدان کوشید این گونه مراکز آموزشی را معرفی کند.
البته مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا در سال 1384 نیز سمینار دیگری را با هدف معرفی الگوی High Scope برگزار کرد و در آن ضمن معرفی اصول و مبانی این الگوی آموزشی، در کارگاههایی نیز به شکل محدود به روشهای اجرای آن پرداخت.
در نهایت رویکرد انسانگرایی در آموزش و پرورش نیز مانند رویکردهای شناختگرایی و کودکمحوری سهمی ناچیز در نظام آموزش و پرورش ایران دارد و شاید بتوان گفت که مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا از معدود نهادهایی است که از سال 1378 به این رویکرد اخیر پرداخته و کوشیده است متفکران و روانشناسان انسانگرا را به جامعه ایران معرفی کند.
این در حالی است که رویکردهای روانشناسی انسانگرا به نحو گستردهای در میان عموم مردم مورد اقبال قرار گرفتهاند و حجم وسیعی از عناوین کتابهای منتشر شده در حوزه روانشناسی در ایران را به خود اختصاص دادهاند.
با این اوصاف شاید بتوان گفت بزرگترین معضل در نظام آموزشی ایران، فقدان تفکری انتقادی نسبت به وضعیت موجود همراه با ارزیابی همهجانبه شرایط، در نظر گرفتن تمامی امکانات پیشروی و سناریوهای گوناگون در چارچوب چشماندازهای طولانی مدت، سیاستگذاریهای مسئلهمحور و در نهایت اجرای این برنامهها و سیاستهاست.
اگر جنین نشود و تغییراتی بنیادین در وضعیت آموزش و پرورش ایران رخ ندهد، احتمالاً باز هم همچنان نظام آموزشی ایران به همان راهی خواهد رفت که تاکنون در آن قرار داشته است؛ راهی که نتایج و دستاوردهای آن کمترین تناسبی با وقت و هزینهای که صرف آن شده، نداشته است.