فريد زكريا نويسنده هفته نامه آمريكايي نيوز ويك در مقاله اي با اشاره به پيروزي بوش در انتخابات رياست جمهوري آمريكا و مشكلاتي كه وي با آن روبرو خواهد بود ، مي نويسد : دليل اصلي انتخاب مجدد بوش ، همزماني جنگ عراق با انتخابات بود

به گزارش خبرگزاري مهر ، مجله آمريكايي نيوزويك در گزارشي در شماره امروز خود نوشت كه شايد كليد اصلي برد بوش در انتخابات رياست جمهوري آمريكا اين حقيقت تاريخي باشد كه هيچ يك از روساي جمهور آمريكا در اواسط يك جنگ در انتخابات شكست نخوردند .

دو تن از آنها يعني ترومن و جانسون تصميم گرفتند در حالي كه امريكا در كره و ويتنام در جنگ بود و پس از بروزدهها هزار مجروح امريكايي در انتخابات شركت نكنند .

اما هيچ رئيس جمهوري در اواسط يك جنگ با انتخاب مجدد مشكل نداشته است . بنابراين اين يك پيروزي مطمئن براي جرج بوش بود . اما اين مسئله نبايد به خواست راي دهندگان تعبير شود . حتي دربهترين زمانها همچنانكه ماريو كومو فرماندار سابق نيويورك گفت :  ما به نظم مبارزه مي كنيم اما ما بايد به نثر حكومت كنيم .

موضوع تنها اين نيست كه اين يك مبارزه سخت وانتخاب بسته بود و كشور به دو دسته تقسيم شده بود و واشنگتن عميقا قطب بندي شده بود . مسئله اين است كه در حوزه اصلي مسئوليت و سياست خارجي رئيس جمهور ، جهان به وي فرصت نفس كشيدن نخواهد داد . بوش با يك تهديد جاري از جانب گروههاي تروريستي ، يك جنگ وخيم در عراق ، عمليات نظامي و تلاشهاي ثبات سازي در افغانستان يك كره شمالي هسته اي ، يك ايران هسته اي بالقوه و دخالتهاي نظامي در جهان از كلمبيا گرفته تا فيليپين روبرو است . و همه اين مسائل در حالي صورت مي گيرد كه توان نظامي آمريكا به دليل حضور در عراق تضعيف شده است و منابع مادي آمريكا به شدت با كسري مواجه است .   

ريچارد هاس رئيس شوراي روابط خارجي با توجه به اين مسائل به طعنه مي گويد : تعجب آور است كه اين دو تن چنين مشتاقانه به دنبال اين كار (رياست جمهوري ) هستند .

بيشتر دولتهاي دو دوره اي، در دور دوم چهره متفاوتي داشته اند . با اينحال بسياري از آنان نيز تمايل داشتند در دور دوم كمتر مدعي و بي باك باشند . در اين مورد اين رويكرد مي تواند يك نعمت باشد .

سوال اصلي براي بسياري از افراد اين است كه اين دوره از رياست جمهوري بوش تا چه حد و چگونه نسبت به دوره پيشين متفاوتتر خواهد بود؟

اين مقاله در ادامه مي نويسد : دوره دوم دولت بوش تجاوز ، يكجانبه گرايي ، اقدامات نظامي و خودبيني كمتري را در سياست خارجه نشان خواهد داد . به هر حال ، اين مسئله به دليل تغيير تمايلات نيست بلكه به اين دليل است كه دولت به شدت مشغول خواهد بود .

 آمريكا هم اكنون از سوي جهان در فشار است ، موقعيتي كه عموما بوسيله سياستهاي غلط بوش ايجاد شده است . يكجانبه گرايي ، اجبار نظامي و خودبيني به سادگي عمل نخواهند كرد .

اگر شما مي خواهيد ببينيد كه بوش دوم شبيه چه چيزي خواهد بود ، به اطراف خود بنگريد هم اكنون اين مسئله در حال رخ دادن است . در كره شمالي ، ايران و بسياري مسائل ديگر دولت بوش در حال فعاليت با متحدان ، استفاده از سازمانهاي بين المللي ،  ترجيح ديپلماسي بر استفاده از زور و صبر است . برخي اوقات بسيار صبور بوده است . طعنه و تراژدي دور دوم بوش به احتمال زياد اين خواهد بود كه حتي اگر زور و تهديد به استفاده از زور ( به عنوان نمونه براي تعامل با ايران و كره شمالي ) لازم باشد ، جرج بوش يك ببر كاغذي خواهد بود . وي نخواهد توانست كمترين حمايت و يا مشروعيتي براي برخورد با اين تهديدها را به دست آورد . هر تلاشي براي يك حمله نظامي ديگر ، آمريكا را وادار خواهد كرد كه به تنهايي و حتي بدون انگليس به اين كار اقدام كند .

 بوش جديد به طور ناگهاني ظاهر نشده است . كالين پاول به طور ناگهاني نتوانسته است بوش را متقاعد كند كه حق با او است . نئو محافظه كاران به طور ناگهاني پشيمان نشده اند . توني بلر به طور معجزه آسا اين نفوذ عملي را در كاخ سفيد نيافته است . جرج بوش هنوز باور دارد كه اقدام نظامي ، اطمينان و شفافيت اخلاقي راههاي درست هستند .

اما اين بدين معني است كه ما شاهد رويارويي بياني و حقيقت سازش خواهيم بود . بوش در مورد تحمل نكردن بمبهاي هسته اي كره شمالي سخن خواهد راند ، با اين حال آنها را تحمل خواهد كرد . وي تاكيد خواهد كرد كه به ايران اجازه داده نخواهد شد كه هسته اي شود با اين حال وي اجازه اين مسئله را خواهد داد . اين به يك سياست خارجي مبهم و دروغين خواهد انجاميد .

 بوش نياز دارد كه از مركز حكومت كند . در سياست خارجي همچون ديگر مسائل بوش در دوره اول خود براي پايگاه خود حكومت كرد . ايده دوحزبي وي ، نورمن مينتا به عنوان وزير حمل و نقل بود . يكي از اشتباهات اساسي بوش در سياست خارجي قاعده (اي بي سي ) دولت بود يعني همه چيز كلينتون . در مورد كره شمالي ، پاول تلاش كرد كه سياست كلينتون را ادامه دهد اگرچه  اين مسئله به طور علني بوسيله بوش رد شده بود . در مورد مسائل ديگر ( چين و ايران ) تقليد كمتر علني بود اما كمتر نبود و در بسياري موارد دولت بوش پس از ماهها و حتي شايد سالها تلاش براي جايگزين در نهايت سياست كلينتون را اتخاذ كرد .

هم اكنون بگذاريد سياست دوحزبي واقعي را آزمايش كنيم . بوش مي تواند تعداد كمي دمكرات را در پستهاي مهم (احتمالا مدير اطلاعات ملي ) به كار گمارد . وي ناچار خواهد بود براي يكي كردن ايده دمكراتهاي عالي رتبه تلاش كند . اين به حمايت عمومي گسترده تر بدل خواهد شد . و اين احتمالا حتي به سياست خارجي بهتري خواهد انجاميد .