به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روزنامه لیبراسیون، "نبرد برای دموکراسی" در قلب برخوردها میان غرب و چین است که نه تنها بر این کشور بسیار تاثیرگذار شده، بلکه دیدگاهها در مورد اصلاحات ملی را هم تغییر داده است. غرب مدتهاست که مدام بر چین فشار وارد می کند و این فشار بر چین به شدت یادآور فشارها بر پکن از سوی شوروی سابق است.
"مائو تسه تونگ" در سال 1938 ابتدا مارکسیست چینی معرفی شد اما از سوی بلوک کمونیست بین المللی شوروی مورد مخالفت قرار گرفت. این پروسه چه معنی داشت؟ همانطور که همه می دانند، حزب کمونیست چین به دلیل پیروی متعصبانه از مارکسیسم ضررهای زیادی را متحمل شد. مارکسیسم پیش از آنکه برای هدایت انقلاب چین به کار گرفته شود، می بایست به اندازه کافی "بومی" شود.
از انقلاب دموکراتیک چین تا مراحل اخیر استقرار سوسیالیسم در این کشور، شوروی تلاش کرد تا پکن را به عنوان "نوچه" خود کنترل کند و این برای چینی ها دشوار بود که چنین کنترلی را بپذیرند. البته به طور اتفاقی این جنبش علیرغم برخی نتایج افراطی، تا حدی موفق بود و چین هنوز هم از برخی جنبه های آن سود می برد.
حالا شوروی دیگر وجود ندارد اما در عوض سایه ای سنگین که فقط به نظر می رسد در تقابل با شوروی است و برعکس، ماهیتا بسیار هم به آن شباهت دارد، چین را فراگرفته است. این سایه سنگین چیزی نیست به جز غرب. غرب وانمود می کند که در حال ارتقاء سیاست های دموکراتیک در چین است. غرب به زعم خود نه تنها ایده دموکراسی را وارد چین کرده بلکه از چین می خواهد بینش "یک فرد، یک رای" را هم اجرا نماید. چین البته همچون بسیاری دیگر از کشورهای شرقی، اصول دموکراتیک ملی خود را رعایت می کند اما با آن مدل دموکراسی که غربی ها قصد دارند تحمیل کنند، مخالفت زیادی دارند.
نویسنده چینی روزنامه لیبراسیون در ادامه آورده است: چین مدت یک قرن است که دموکراسی را به اجرا درآورده است و در مورد نیاز به دموکراسی در جامعه چین یک اجماع کلی وجود دارد. درگیری کنونی میان غرب و چین این است که غرب بر مدل دموکراسی خود ساخته اش به عنوان مدلی "جهانی" اصرار دارد و می گوید چین باید این مدل "خودساخته" را بدون چون و چرا بپذیرد. اما چین دیگر کورکورانه و متعصبانه از چیزی پیروی نمی کند و بر خصوصیات ملی و چینی خود پافشاری خواهد کرد.
تاریخ قضاوت خواهد کرد که آیا فشار غرب درست است یا پافشاری چین. واقعیت این است که غرب فقط بر اصول دموکراسی خودش اصرار می کند و هرگز واقعیت ها در چین را در نظر نمی گیرد. اما جامعه چین باید پیش از هرگونه تغییر و اصلاح کاملا محتاط باشد.
دموکراسی بخشی از زندگی واقعی است و هیچ کس نمی تواند بگوید این اصل را قبول ندارد. اما دموکراسی که مردم چین آن را دنبال می کنند، مدل بهتری است. غرب از چین می خواهد خود را با خواسته های غربی ها منطبق کند و امروزه پکن در طول تاریخ خود به جایی رسیده که چنین امری را غیرممکن می داند. کشورهایی هم که از غرب پیروی کرده اند معمولا دچار سقوط شده اند.
چین اولین کشور در تاریخ با 1.3 میلیارد جمعیت و در حال توسعه سریع می باشد. این درست نیست که کسی بگوید یک مدل خارجی در کشور دیگری قابل استفاده است؛ آن هم مدلی که با برخی اغراض طراحی شده است. چین نمی تواند مدلی را کپی و اجرا نماید. این ارزشمندترین تجربه ای است که مردم چین در 100 سال گذشته در میان درد و خون به دست آورده است.