سرویس فرهنگ و ادب - سینما و ادبیات دو هنری هستند که درصورت پیوند با هم میتوانند به رشد یکدیگر کمک کنند. نویسندگان و فیلمنامه نویسان به این قضیه اشراف دارند و میدانند آثار زیادی به دلیل ساخت خوب و پیوند محکم میان هنر و ادبیات در ذهن مخاطب ماندگار شدند. برای نمونه اگر نخواهیم راه دور برویم باید سریال «قصههای مجید» را مثال بزنیم که برای همیشه نام «کیومرث پوراحمد» و «هوشنگ مرادیکرمانی» را با اثری شیرین و ماندگار گره زد.
اما نکته مسلم این است که ما در سالهای اخیر کمتر شاهد اتفاق تازه و درخور توجهی در زمینه سینمای اقتباسی بودهایم؛ برای یافتن چرایی این کاستی با «عباس جهانگیریان» نویسنده و پژوهشگر به گفتگو نشستیم. وی هفت سال عضو هیات مدیره و رئیس هیات مدیره کانون نمایشنامهنویسان خانه تئاتر بوده و چند سالی نیز بهعنوان دبیر شورای راهبردی تئاتر و عضویت در شورای کودک و نوجوان مرکز هنرهای نمایشی فعالیت داشته است.
از این نویسنده تا کنون 30 عنوان کتاب به چاپ رسیده که میتوان به «از هامون تا دریا»، «دفترچه مشکلگشا»، «خواب دخترها چپ نیست»، «اردشیر بابکان»، «شازده کدو»، «یک روز در اتوبوس»، «فارابی» و «ابن مقفع» اشاره کرد.
آقای جهانگیریان! جایگاه هنر اقتباس شده از ادبیات را در ایران چگونه ارزیابی میکنید و به نظرتان آیا سینماییها و ادبیاتیها میتوانند به رشد و توسه یکدیگر اثر بگذارند؟
نویسندگان و فیلمسازان هیچکدام تردیدی ندارند که میتوانند به هم کمک کنند، اما بسترسازی و برنامهریزی که به این اتفاق کمک میکند، وجود ندارد. به عنوان مثال زمانی که آقای رضاداد رئیس بنیاد فارابی بود، فعالیتهای زیادی در این زمینه صورت گرفت. انتشار کتابهایی در زمینه اقتباس، برگزاری شبی یک نشست در جشنواره اصفهان با موضوع رابطه سینما و ادبیات و بنیان نهادن جایزهای با عنوان جایزه سینمای اقتباسی که متاسفانه ادامه پیدا نکرد؛ جایزهای که در بسیاری از جشنوارههای فیلم در دنیا رایج است و میتواند کمک شایانی به گرایش سینماگران به فیلم اقتباسی کند.
همچنین در آن دوره قراردادی بین بنیاد سینمای فارابی و انجمن نویسندگان کودک نوجوان بسته شد تا رمان و داستانهای این حوزه بررسی و آثار دارای ظرفیت ساخت به فارابی معرفی شود. من و وحید نیکخواه آزاد به عنوان نماینده انجمن در فارابی بودیم و کارشناسانی چون حسین فتاحی و فرهاد توحیدلو نیز حضور داشتند. حتی قرار بود ماهی یک بار جلسهای ترتیب داده شود تا نویسندگان و فیلمسازان دیداری با هم داشته باشند و تبادل اطلاعات کنند. گارگروه فیلمنامههای اقتباسی نیز ایجاد شد که متاسفانه هیچ کدام از این فعالیتها بعد از رفتن آقایرضا داد ادامه نیافت.
سهم کنونی تلویزیون در بهرهگیری از ادبیات چقدر است؟
تلویزیون به عنوان تولید کننده فیلم و سریال سهم اصلی دارد، اما متاسفانه هیچ اعتنایی به ادبیات نداشته و من ندیدهام در گروههای تولید علاقهای به ادبیات نشان داده شود. هرچند تجربههای خوبی مانند «قصههای مجید» را داشتند که با استقبال خوب مخاطبان مواجه شد و به ادبیات و سینمای کودک و نوجوان کمک کرد، اما این روند ادامه پیدا نکرد. معتقدم بنیاد سینمایی فارابی و تلویزیون هر دو به سهم خود میتوانند در نزدیکی دو گونه هنری ـ ادبی و سینمایی به هم نقش داشته باشند. تلویزیون به راحتی میتواند کارگروهی برای فیلمنامه اقتباسی تشکیل دهد، رمانها را بخواند و با نویسنده رمانهایی که قابلیت تبدیل شدن به فیلم را دارند، قرارداد ببندند، اما متاسفانه با توجه به بیعلاقگی مدیریت صدا و سیما به ادبیات این اتفاق تا به حال نیفتاده و از این به بعد هم تنها میتوانیم آروز کنیم که چنین شود.
ولی به نظر میرسد جدا از سیاستگذاری مسئولان و نهادها، خود نویسندگان و فیلمسازان هم میتوانند نقشی در این زمینه ایفا کنند و فارغ از سیاستگذاریها با یکدیگر تامل داشته باشند.
فیلمساز و نویسنده ارتباط چندانی باهم ندارند و حتی برخی فیلمسازان عنوان میکنند از رمانهای جدید مطلع نمیشوند. قرار بود واحدی در فارابی ایجاد شود و آمار رمانهایی که هرماه منتشر میشود را از ارشاد بگیرد و خلاصه رمانهای تازه را به دست فیلمنامهنویسان و کارگردانان برساند که تشکیل نشد...
گاه هم عنوان میشود ادبیات ما ظرفیت زیادی برای سینمایی شدن ندارد.
نویسنده وقتی پشت میز کار خود مینشیند، تخیل آزادی دارد و مینویسد، اما زمانی که قرار است این کار روی پرده سینما برود، باید اتفاقات دیگری درباره آن بیفتد. طبیعتا نویسنده از ابتدا خواسته که ادبیات خلق کند، ولی برخی نویسندگان در تمام دنیا هستند که هرچه بنویسند به طور ناخودآگاه از این ظرفیت ادبی برخوردار است که تبدیل به فیلم شود. نویسندگانی داریم که آثارشان پیش از منتشر شدن توسط کمپانیهای فیلمسازی خریده میشود و حتی امتیاز کار بعدی نویسنده رابدون اینکه بدانند چیست میخرند!
این اتفاق در کشور ما جز درباره هوشنگ مرادی کرمانی نیفتاده. گاهی از خود او میشنویم که فیلمسازان میگویند کار بعدی هرچه بود برای ما. پایهگذاری خوب قصههای مجید باعث شد رابطه خوبی بین این نویسنده و فیلمسازان شکل گیرد و باعث شود یک نگاه آقای مرادی به ادبیات باشد و یک نگاهش به سینما. همین نگاه به هر دو گونه ادبی و هنری باعث میشود کارهای او این ظرفیت را داشته باشد که ساخته شوند. به جز دو مورد تمام آثار ایشان ساخته شده و این نشان میدهد مرادی به سینما خیلی نزدیک است. در اروپا و آمریکا نیز تقریبا 90 درصد رمانهایی که با اقبال عمومی مواجه شده به سینما راه یافته است. طبیعتا در ایران هم اگر رمانی با قابلیت سینمایی شدن وجود داشته باشد، فیلمسازان به سراغ آن میروند، اما جو فرهنگی ما به گونهای نیست که ادبیات ایده شود. ادبیات در سایه قرار گرفته و خیلی غریب است و وقتی کارگزاران ما از رخدادهای درون آن بیخبر هستند، فیلمسازان ما نیز طبیعتا ممکن است از اتفاقاتی این حوزه بیخبر باشند.
همچنین وقتی داستاننویس با زبان سینما و تئاتر آشنا باشد از آن بهره میگیرد. امروزه داستان نویسی تنها کنار هم چیدن واژهها نیست. اگر نویسنده با فیلمنامه نویسی آشنا باشد از امکانات بیانی سینما چون ایجاز و دیالوگ خوب استفاده میکند. همچنین توصیف بصری، طبیعتا امروزه زیباتر از توصیف کلامی است یا نشانه شناسی در ادبیات باعث خلق اثر قویتری میشود.
گاه نیز لازم نیست کل اثر سینمایی باشد و فیلنامه نویس می تواند تنها ایده را از اثر ادبی بگیرد...
ایده گرفتن اتفاقی است که بسیار در دنیا میافتد. شما وقتی فیلم را میبینی و بعد اثر را میخوانی درمییابی که تفاوت زیادی دارد و فیلمنامهنویس تنها ایده یا بخشی از کار را گرفته و پرورانده است. به نظر میرسد برخی فیلمنامهنویسهای ما دچار پختهخواری شدهاند و میخواهند کاری در اختیار آنان قرار بگیرد که تنها لازم باشد آن را تنظیم کنند. وقتی رمانی را تنها تنظیم سینمایی کنی، دیگر امضای فیلمنامه نویس پای اثر معنی ندارد. فیلمنامه نویس باید اقتباس ادبی کند و این میتواند از ایده اثر باشد یا از کل داستان. به هرحال آنچه فیلم میشود با رمان فرق میکند و هرکدام مخاطب خود را دارند.
------------------------
گفتگو از لیلا باقری