به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه خبرگزاري "مهر" هفته پيش از سوي فرهنگستان زبان و ادب فارسي دكتر نصرالله پورجوادي، رئيس پيشين مركز نشر دانشگاهي و از استادان بنام ايرانشناس و پژوهشگر در عرفان و ادب ايراني، همچنين استاد منتخب فرهنگستان زبان و ادب فارسي به دريافت نشان درجه يك دولتي مفتخر گرديد. تجليل از وي در حالي انجام گرفت كه چندي پيش دكتر پور جوادي بدون هيچ تقديرو تشكري به پاس زحمات 24 ساله از مركز نشر دانشگاهي بر كنار شد. وي 24 سال سكاندار مركز نشر دانشگاهي بود. جايي كه برخي از استادان از آن به عنوان سنگر علم پس از انقلاب ياد مي كنند. چندي پيش كه از سوي انجمن آثار و مفاخر فرهنگي از دكتر نصرالله پورجوادي تقدير و تكريم شد، وي در نهايت خضوع و فروتني گفت: من با خود فكرمي كردم تجليلي كه براي من صورت گرفته آيا به خاطر مركز نشر دانشگاهي است ، مجلاتي كه چاپ شد، يا آثاري كه منتشر گرديد؟ اما درهمه اين كارها، من در خدمت مولفين ، محققين و مترجمين بودم. من اين مراسم را به پاس قدرداني از كارهايي كه در زمان انقلاب فرهنگي انجام دادم مي دانم . در آن زمان چهار هزار حكم براي استادان فرستادم و از آنها جهت همكاري و نشر آثار علمي دعوت كردم. مركز نشر دانشگاهي در آن زمان جزيره امني براي استادان بود. گمان نمي كنم در آن سالها كسي را رنجانده باشم. اگراستحقاق چنين مراسمي را دارم فقط به خاطر رفتاري بود كه با همكاران دانشگاهي ام داشتم.
دكتر پورجوادي، رئيس پيشين مركز نشر دانشگاهي و از استادان بنام ايرانشناس و پژوهشگر در عرفان و ادب ايراني، استاد منتخب فرهنگستان زبان و ادب فارسي بود. او سخنراني خود را به دو نگاه ارسطويي و افلاطوني در ادب فارسي اختصاص داد كه متن كامل آن به نقل از بي بي سي پيش روي خوانندگان قرار مي گيرد .
ادبيات غني، تحقيقات فقير
من زبانشناس يا فيلولوگ نيستم و به زبان به منزله وسيله و محملي براي بيان انديشه مينگرم. قبل از هرچيز به درك ناقص خود از ادبيات پارسي اعتراف ميكنم، نقصي كه بيشتر معلول وسعت دامنه و كثرت آثار ادبي در اين زبان است.
ادبيات ما بدون ترديد يكي از غنيترين ذخـاير ادبي در ميـان همه زبانهـاي دنياست، و تحقيقات كافي نيز هنوز درباره آن صورت نگرفته و قدر و منزلت آن شناخته و شناسانده نشده است.
به رغم محدوديت درك ما از دامنه و عمق و باطن ادبيات پارسي، با اندكي تأمل ميتوان به يك حقيقت مهم واقف شد و آن اينكه ادبيات پارسي صرفاً مجموعهاي از مديحهسراييها و قصههاي شبانه و غزلهاي عاشقانه توأم با تعدادي مضامين محدود و تكراري نيست، بلكه در اين گنجينه آثاري است كه در آنها انديشههاي عرفاني و فلسفي و كلامي و روانشناختي بيان شده است. بيجهت نيست كه شاعران بزرگ اين زبان همچون فردوسي و ناصرِخسرو قبادياني و سنايي غزنوي و نظامي گنجوي حكيم خوانده شدهاند.
حكمت فارسي زبانان و منطق ارسطو و افلاطون
برخي از كساني كه ماهيت ادبيات پارسي را بدرستي نشناختهاند به طعنه گفتهاند كه زبان پارسي در بيان مسائل فلسفي و علمي ناتوان بوده است. اين حكم را اولاً صدها رساله و كتاب علمي و فلسفي كه تاكنون به زبان پارسي نوشته شده است نقض ميكند. ثانياً كساني كه اين حكم را صادر كردهاند يا مي كنند از ماهيت فلسفه و حكمت و زبان فلسفـه درك كاملي ندارند.
اگر ما بيان مطالب فلسفي و حكمي و علمي را صرفاً به شيوة ارسطــويي محدود كنيم در آن صورت بايد بگوئيم كه زبان عربي در اين ميدان گوي سبقت از پارسي ربوده است. ولي كه گفته است كه فلسفه و الهيات و كلام و فلسفة اخلاق و علوم انساني همچون روانشناسي و جامعهشناسي و تعليم و تربيت را فقط با استفاده از مفاهيم مجرد عقلي، يعني شيوهاي كه از زمان ارسطو آغاز شده و در دوره اسكندراني و پس از آن به پختگـي رسيده است، ميتوان بيان كرد؟
پيش از ارسطو، افلاطون شيوه ديگري براي بيان انديشههاي فلسفي و روانشناسي و علم سياست و تعليم و تربيت به كار برده بود. افلاطون هرچند كه براي طرح مباحث فلسفي خود از گفتگو يا ديالوگ استفاده كرده و سخنان خود را از زبان شخصيتهاي تاريخي، در زمان و مكان معين، و با استفـاده از شگردهاي ادبي و تعبيرات شاعرانه و تمثيلها و افسانهها بيان نموده است، ولي در عين حال او فيلسـوف است و نوشتههاي وي در زمره عميقترين و عاليترين مباحث فلسفي و ديني و از جهاتـي علمي است.
منطق افلاطوني منطق متون ادب فارسي
در بسياري از متون ادب فارسي نيز شاعران و نويسندگان ما با شيوة افلاطوني به طرح انديشههاي فلسفي و اخلاقي و حتي علمي پرداختهاند و نكته درخور توجه اينجـاست كه همان مباحث را وقتي ايرانيان پارسيزبان خواستهاند به شيوه ارسطويي بيان كنند اغلب به زبان عربي متوسل شدهاند.
نمونة بارز اين قبيل متفكران ايراني شيخ اشراق شهابالدين سهروردي است كه وقتي خواسته است حكمت اشراقي خود را به شيوه ارسطويي بيان كند از زبان عربي استفاده كرده و وقتي خواسته است حكمت خود را به شيوة افلاطوني بيان كند به پارسي روي آورده است.
زبان پارسي گويي براي بيان مطالب به شيوه افلاطوني مستعدتر بوده است. مترجمان نيز آثاري را كه جنبة تمثيلي و ادبي داشت و در ابتدا به زبان عربي نوشته بودند به سرعت به پارسي تـرجمه ميكردند و در ضمن آن را بسط ميدادند و تكامل ميبخشيدند.
دو نمونة آن رسالة الطير و حيّ بن يقظان ابنسيناست كه هردو به فارسي برگردانده و شرح شده است و هردو به صورتهاي مختلف در دست نويسندگان و شاعراني چون احمد غزالي و عطار و سنايي بسط يافته است.
حكمت شاعران
روح شاعرانه و ذوق ادبي پارسيگويان حد و مرزي نميشناخته و در هر زمينة فكري و معنوي كه مي توانسته وارد شده است. مباركشاه مرورودي از حكايتي ساده كه ابوحامد محمد غزالي در كتاب احياء علومالدين براي بيان توحيد نقل كرده است مثنوي كمنظيري به زبان پارسي سروده است. اين مثنوي دقيقاً نشان ميدهد كه ذوق ادبي شاعري پارسيگو چگونه ميتواند با استفاده از شگردهاي مختلف ادبي، استدلالي كلامي را كه در آن براي اثبات توحيد از برهان اِنّي استفاده شده است از ساحت خشك استدلالهاي عقلي به ساحت دلنواز و روحپرور خيال ببرد.
نمونه ديگر از جلوهگري ذوق ادبي و روح شاعرانة پارسيگويان در هنگام بيان عميقترين مباحث روانشناسي در مثنويهاي عاشقانه است، مثنويهايي مانند ويس و رامينِ فخرالدين گرگاني و خسرو و شيرين و ليلي و مجنونِ نظامي گنجوي و دهها شاهكار ادبي ديگر كه در قرنهاي بعد خلق شده است.
حدوداً در همان زمانهايي كه گرگاني و نظامي مثنويهاي داستاني خود را ميسرودند، در زبان عربي نويسندگاني چون ابن حزم اندلسي و ابنجوزي آثاري چون طوقالحمامة و ذمّ الهوي را دربارة محبت يا عشق و مسائل آن مينوشتند. مقايسة كتابهاي عربي طوقالحمامة و ذمّ الهوي با ويس و رامينِ گرگاني و خسرو و شيرين و ليلي و مجنون نظـامي دقيقاً تفاوت ميان ذوق و روحية ايرانيان پارسيگو و متفكران عربزبان را نشان ميدهد.
افلاطون فارسي و ارسطوي عربي
مسائلي كه ابن حزم مطرح كرده است كم و بيش همان مسائلي است كه دو شاعر پارسـيگو دربارة عشق و روانشناسي عـاشق و معشوق بيان كردهاند، با اين تفاوت كه ابن حزم و همچنين ابوالفرج جوزي شيوة ارسطويي را در پيش گرفتهاند در حالي كه شاعران فارسـيگو شيوة افلاطوني را.
كاري كه شاعران پارسيگو كردهاند اين است كه مباحث و مسائل عشقي خود را به ساحت دلانگيز خيال بردهاند. در آثار گرگاني و نظامي چيزي است كه در آثـار ابنحـزم و ابنجـوزي نيست و آن هنـر داستانسرايي و شاعري است. گرگانـي و نظامي هردو هنرمند اند و دقيقاً به همين دليل است كه بارها و بارها ميتوان آثار ايشان را خواند و از آنها لذت برد و در هربار خواندن به معاني جديد راه برد.
بدون شك مهمترين جلوهگاه هنر نويسندگي و شاعري پارسيگويان آثار عرفاني و ژانرهايي است كه در اين خصوص خلق شده است. در واقع نويسندگان و شعراي خراسان بودند كه عالـيترين مباحث عرفاني و معنوي را با استفاده از شگردهاي ادبي و تعبيرات مجازي (متافورهـا/استعاره ها) در ضمن داستانهاي تمثيلي و اغلب در قالب مثنوي بيان كردند.
آثاري پارسي چون سـوانح و رسالة الطيرِ احمد غزّالي و مثنويهاي سنايي و عطار و مولانا شاهكارهايي است كه نظير آنها در ادبيات عرفاني زبانهاي ديگر كمتر وجود دارد، و يا اصلاً وجود ندارد. عشق و شور و حالي كه در مثنويهاي عطار و مولانا موج ميزند كجا و آثاري چون فصوصالحكم و الفتوحاتالمكّيه كجا!
دربارة ادبيات عرفاني زبان پارسي سخن بسيار است و وقت من كم. همينقدر به اين نكته اشاره كنم كه زماني كه درخت تنومند شعر عرفاني پارسي به ثمر ميرسيد، نهال نه چندان قوي شعر عرفاني عرب در حال خشكيدن بود.
كار فرهنگستان با روح ادب است نه جسم آن
و اما چه ربطي اين سخنان با فرهنگستان زبان و ادب پارسي دارد؟ در يك جمله بايد بگويم كه فرهنگستان پاسداري از اين گنجينة عظيم و با ارزش را بايد مهمترين وظيفة خود بداند. البته، پاسداري از ادبيات پارسي، اعم از ادبيات قديم و معاصر، تنها به عهدة فرهنگستان نيست، ولي وظيفهاي بر دوش فرهنگستان نهاده شده است كه از وظيفة همة مراكز علمي و آموزشي و تحقيقي ديگر بيشتر است. متأسفانه يكي از موانعي كه در راه پاسداري و حفظ ميراث ادب پارسي و ترويج آن وجود دارد نگاهكردن به اين گنجينه از روي تنگنظري است. ما اگر به ادبيات خود به چشم مديحهسراييها و قصههاي سرگرمكننده و حداكثر پند و اندرزهاي اخلاقي نگاه كنيم يا آنها را براي بررسي ظرايف صوري و مطالعة صنايع مختلف ادبي در نظر بگيريم، حق اين ميراث گرانبها را بجا نياوردهايم. و اگر گنجينة ادبيات خود را صرفاً از ديدگاه فيلولوگها و لغويون و زبانشناسان در نظر بگيريم، كاري كه در پنجاه شصت سال اخير اغلب بدان اهتمام ورزيدهاند، قدر ادبيات پارسي را بدرستي نشناختهايم.
اين نوع نگاهها هرچند كه در حد خود لازم و سودمند است، ولي فراموش نكنيم كه الفاظ جسم است و معانـي روح آنها، و تا زماني كه روح زبان كه مايه حيات آن بوده است در نظر گرفته نشود، حقيقت آن شناخته نميشود.
فرهنگستان زبان و ادب پارسي در طول حدود چهارده سال فعاليت خود در اكثر جلسات خويش به مسائل رسمالخط و واژهگزيني و واژهسازي پرداخته و به روح زبان فارسي كمتر عنايت كرده است. من اميدوارم كه در دوران رياست جناب آقـاي دكتر حسن حبيبي كه خود از شيفتگان ادب پارسي است تعادلي در توجه فرهنگستان به زبان از يكسو و به ادب پارسي از سوي ديگر ايجاد گردد.