خبرگزاري "مهر"، گروه دين و انديشه : روشنفكر ؛ انساني نخبه است و نيازهايي ويژه به زندگي اش سامان مي دهند . از سويي ديگر روشنفكر بايد با جمع و نيازهاي جامعه اش در ارتباط باشد. در مطلبي كه مي خوانيد ، اين دو نياز و ارتباطات ميان آنها مورد توجه قرار گرفته است.

آدمي را با نيازهايش بهتر مي توان شناخت . به عبارتي ديگر، نيازشناسي شرط لازم و ضروري هر انسان شناسي است. با اين تعبير، جزو اساسي آدمي نيازهاي اوست و به بياني افراطي تر ، انسان جز با نيازهايش چيزي نيست. هر انساني با نيازهايش مشخص مي شود و تفاوت آدميان با توجه به اين مفهوم ، تبيين و تفسير مي شود. با توجه به اين مقدمه است كه پاره اي از متفكران ندا در داده اند كه : " بگو چه مي خواهي تا بگويم چه هستي" .  خواسته هاي آدمي البته گستره وسيعي را در بر مي گيرند و در آن گستره از نيازهاي اوليه تا پيچيده ترين نيازهاي رواني و دروني انسان وجود دارند و آدميان هريك در جايي از اين گستره جا خوش مي كنند و بدين وسيله از ديگر انسانها قابل تشخيص هستند. هر نياز و خواسته آدمي هم البته عمق و وسع مشخصي دارد و انسانها از اين لحاظ هم از يكديگر مجزا مي شوند. به بياني ديگر، خواسته هاي آدمي علاوه بر كميتهاي متفاوت داراي كيفيات متفاوتي نيز هستند .
اگرچه تاريخ بشري را از مجراهاي متفاوتي مي توان مورد مداقه و تحليل قرار داد محور نياز هم مفهومي كليدي براي توجه به تاريخ و بررسي انسانها و جوامع گوناگون به حساب مي آيد. به معنايي ديگر، مسير زندگي آدميان در قبال خواستهاي گوناگون شكل مي گيرد و به جلو مي رود. نيازها و خواسته هاي آدميان از لحاظي همه شخصي اند؛ بدين معنا كه خاستگاه و مبدأي آنها در وجود انسانهاست ( هرچند كه محيط و موقعيت آدمي به آنها بسيار پروبال مي دهد) . با اين حال واضح است كه موضوع خواستها، حوزه هاي متفاوتي را در برمي گيرد. موضوع نياز مي تواند: "غذا، خواب، طبيعت، جامعه معنا و جاودانگي" باشد و اين موضوعات متناسب با خواستهايي چون: " نياز به غدا، نياز به استراحت، نياز به دانستن، نياز به اجتماعي بودن، نياز به معنا و نياز به جاودانگي" تعريف مي شوند و اين خود گستردگي ميدان مزبور را بخوبي نشان مي دهد.  هنگامي هم كه از روشنفكر به عنوان " صاحب انديشه و متفكري نام مي بريم كه موضوع انديشه اش جمع يا اجتماعاتي از انسانهاست و نسبت به بقاي آن جمع حساسيت و دغدغه از خويش نشان مي دهد وجود مفاهيمي چون: انديشه، جامعه و حساسيت نشان دهنده آن است كه روشنفكر فردي چند آرماني يا چندنيازي است. او را خواسته هاي گوناگوني چون: " نياز به انديشيدن و كشف واقع"، " نياز به برقراري ارتباط با محيط اطراف خود"، " نياز به داشتن جامعه اي سالم و عزتمند" و... هدايت مي كنند و به پيش مي برند. موضوع نياز و آرمان اساسي روشنفكر طبيعتاً اجتماع يا جوامعي از انسانهاست . "جمعي بودن" موضوع نياز روشنفكر هم بدين معناست كه تلاش روشنفكر براي فراخ كردن دنياي خود و به تعبيري ديگر، وسعت بخشيدن به "من" است. او به مفهوم خود با ديدي ديگر مي نگرد و حوزه آن را بسي گسترده تر از محدوده تنگ منافع فردي حس مي كند. او جهان و آدميان را چنان در هم تنيده مي بيند كه خوشبختي فردي در آن جايگاه بكلي معنا و مفهومش را از دست مي دهد و وي عميقتر و دقيقتر به انسان و روابط وي مي انديشد. اگر موضوع نياز روشنفكر جامعه است ، جامعه نزد او به مثابه شخصيت خودش است و حساسيت روشنفكر درباره جامعه با اين ديد توجيه مي شود. او به جامعه چنان مي نگرد گويي خودش را مورد سنجش قرار مي دهد .
در مسيري كه روشنفكر با آرمانهاي جمعي خويش طي مي نمايد پرسشهاي تازه اي رخ مي نمايد: روشنفكر چه روشهايي را براي بها دادن متناسب ميان نيازهاي شخصي و آرمانهاي جمعي اتخاذ مي كند؟" اين روشها تا چه اندازه مقبوليت و معقوليت دارند؟" جايگاه آرزوهاي فردي در قبال آرمانهاي جمعي وي چگونه است و اين دو چه رابطه اي با هم برقرار مي كنند؟ نگاهي كوتاه به سير زندگي فكري روشنفكران نشان مي دهد كه آنها قبل از هر چيز، از خود آغاز كرده اند . با تعبير ما در اين مقال، روشنفكران بيش و پيش از هر امري، فرديت خود را موضوع آرزوها و خواستهايشان به حساب آورده اند. اما تأمل بر خود ، خودسازي و خودكاوي گرچه موضوعي كاملاً شخصي است بزرگترين و عظيم ترين سرمايه هايي هستند كه روشنفكر حيات فردي و جمعي و عملكردهايش را مديون آنهاست. توفيقات و مجاهدتهاي اجتماعي روشنفكر بستري بس محكم و قابل اعتماد به نام سير و سلوكهاي فردي را با خود حمل مي كنند. بدين گونه از خواستي سخن به ميان مي آيد كه كاملاً در راستاي آرمانهاي اجتماعي روشنفكر قرار مي گيرد اما بسياري از نيازهاي فردي روشنفكر اين ويژگي را ندارند و رابطه آنها با آرمانهاي جمعي از جنسي ديگر است. به طور مثال مي توانيم بر نخبه بودن روشنفكر دست بگذاريم. روشنفكر فردي نخبه است اين نخبه بودن هم از نيازهايي ناشي مي شود كه در درون روشنفكر فوران مي كنند. اما اين نيازها ممكن است بسي از نيازهاي جمعي كه روشنفكر بدان  مي پردازد متفاوت باشند.  روشنفكر ناگزير است به نيازهاي جمعي بپردازد و با پرسشهاي جمع كلنجار رود و بدين گونه دو نوع نياز در درون روشنفكر مطرح مي شوند. از سويي ديگر روشنفكر واجد زباني خاص است. زباني متناسب با جهانش. اما در جايي او ناگزير است با  جامعه رابطه برقرار كند و ابزار مهم و اساسي اين ارتباط البته زبان و توانمندي هاي آن است. بيان مسائلي كه با دنياي ذهني مخاطبان بي ارتباط نباشند و در قالب گزاره ها و واژه هايي ابراز شوند كه براي افراد ا بيگانه و گنگ ننمايد براي كسي كه نيازها و دغدغه ها و زبان خاص خود را دارست به نظر كاري آسان نمي نمايد. از اين رو، بي سبب نيست كه روشنفكر بسي به مقوله ارتباط مي انديشد و بسيار از انزوا و در صحنه نبودن ترس و واهمه از خود نشان مي دهد.  به همين جهت است كه علي شريعتي از روشنفكران تأثيرگذار معاصر تصريح مي كند كه: "اگر مأمور نبودم كه با مردم بياميزم و در ميان خلق زندگي كنم دو چشمم را مي بستم و چنان به نگاه كردن به آسمان ادامه مي دادم تا خدا جانم را بستاند".
خلاصه كنيم اگر بحث ارتباط ميان روشنفكران و مخاطبان آنها بسي جدي است ناشي از وجود دو گونه نياز كاملاً متفاوت است. از يك سو روشنفكر انساني خاص است كه با نيازهايي ويژه به حيات فكري خود ادامه مي دهد و از سوي ديگر جامعه واجد و حامل نيازهايي خاص است. روشنفكر در اين ميانه اما يك كار سترگ و مهم برعهده دارد و آن توازن برقرار كردن ميان آرزوهاي فردي و آرمانهاي جمعي است. ما از روشنفكر نبايد انتظار داشته باشيم كه همه نيازهاي فردي خود را زير پاي آرمانهاي اجتماعي اش فدا كند - آنگونه كه پاره اي افراد ار روشنفكران انتظار دارند - و همچنين نمي توانيم نيازهاي وي را در حد نيازهاي همه افراد جامعه مطرح كنيم و هميشه و همه جا بايد توازن و تعادل ميان اين دو حد افراط و تفريط را حفظ نماييم. هدف اين مقال مجمل هم اشاره دادن به اين موضوع مهم  است: اينكه پرسش توازن برقرار كردن ميان آرزوهاي فردي و آرمانهاي جمعي در روشنفكر بحثي بغايت مهم است.