به گزارش خبرگزاری مهر، در یادداشت علیرضا نادری چنین آمده است:
چو بهمن به زابلستان خواست شد چپ آوازه افکند وازراست شد
با کمال بی توجهی به هر چه نام و آوازه و مدیر و مدیریت و تئاتر و جشنواره و هر اندوه بزک شدهای دیگر با هر نام، اینبار به ناچار تا مهربانی مانعم نشده خوب است چند جملهی نه چندان خوشایند دربارهی "حرف"های دبیر جشنوارهی تئاتر فجر- جناب آقای رحمت امینی- به عرض برسانم، این نکات چه بسا، پسا موجباتی نباشد برای فخر و مباهات من، -چون فیلمنامه ونمایشنامه نوشتن بهتر از نوشتن دشنام و ثبت مشاجرات-، اما گفتم از سر ناچاریست و ناگزیری و اجبار، چونکه این چندمین بار است که نسبتهایی ناجور و نادرست به من دادهاند و من هم هر بار گفتهام "باشد" " گربه" است "بی خیال" و"ازین حرفها "، اول آن بار که گفتند فلانی- یعنی من- نمایشنامهای به شورای نظارت ندادهام که کشف شد داده بودم و نگفتم دروغ میگویند، ابرازخوشبینی کردم که این یک فرصت مجدد برای "قاضی و رقصنده" است و الخ بگذریم!
دوم بارگفتند فلانی در زیرزمین تئاتر شهر دربارهی نمایشنامهاش چیزهایی به ما گفته است، که باز دروغ بود و من نگفتم باز دروغ میگویند و گذشتم حال که من به دعوت رسمی خود آقایان رفته بودم تئاتر شهر و چند ساعت در اتاق خود ایشان نشستم و برایشان نمایشنامه را خواندم و برایشان توضیح مبسوط درباره اجرا دادم و همهی تلاشم را کردم تا راضیاش کنم که "چیزومیز"ی به خطر نمیافتد و حالا... این آخری، حرفهایی که با تیتر- نادری ومرزبان درجشنوارهی تئاتر فجر- در روزنامهی محترم بانی فیلم خواندهام که آخر شلوغ بازی ست! آنچه که دربارهی من درین صفحهی بانی فیلم و به نقل از خبرگزاری مهر گفته و نوشته شده خلاف واقع و اخلاق، ناراست و از رحمت امینی بعید این را منتظر نبودم، چرا که اولامن-علیرضا نادری- نه امسال،هیچ سالی- دراین چون برق و باد رفته زندگیام- برای هیچ کس هیچ آرزو و ابراز علاقهای جز آرزوی سلامت نکردهام، من آرزو و ابراز علاقه کنم که رحمت امینی دبیر جشنوارهی فجر بشود تا من نمایشی اجرا بکنم؟
رحمت امینی و سایر اکابر و اعاظم درطول اینهمه سال کدامشان چنین روش و منشی را از من سراغ دارند؟ مگر این دبیر محترم تقدم و فضلی بر سایر اسلاف خویش دارند که من ابراز علاقه کنم تاسمت جدیدی بگیرند؟ آنهم ریاست بر یک جشنوارهی به سنت تبدیل شده؟ جشنوارهای که که اگر هیچ مدیری هم نداشته باشد همینطور "خود به خود" و "بر حسب عادت" همان کارمندان ادارهی ارشاد برگزارش میکنند و چه بسا بهتر ازینها !- تازه، ازین گذشته من که هستم که بران خاطر عاطر گذرم؟، چطور شده از میان اینهمه اهل عزا، آرزو وعلاقهی من بریشان خوش آمده چشمشان را گرفته و اینطور دریک نشست مطبوعاتی بیانش کردهاند حرف نزده را؟ و در آخر یکی نیست بپرسد مگر من دچار سندروم بی "آرزو"یی و یا مشکوک به افسردگیام که این چیزها آرزو و علاقهام باشد؟
دوم آنکه این دروغگوییها چه بلا و ابتلای بد و ناراستی ست که به جان شماها افتاده که دارید آدم را به حماقت و جهل انگشتنما میکنید مگر من مغز "یاکریم" خوردهام یا دارم که از آنکس که "نازک آرای تن ساقه گلم " نمایشنامهی "قاضی وزقصنده" را در کشوی میزش چپاند و صدور مجوزش را موکول به استدلالی محال کرده و به محاق تعویق انداخت تقاضای همکاری -آنهم برای شرکت درجشنوارهی فجر کنم؟ ازمدیر قبلی جشنوارهی پارسال - آقای حیدری - بپرسید که دربارهی تقاضای ایشان مبنی بر شرکت "قاضی و رقصنده" در جشنوارهی فجر سال قبل چرا گفتم نه؟ پرسیدم از سر سال تا ته سال چه خبر شده که ما بی خبریم؟ سر سال نمایشنامه قابل اجرا نیست و ته سال چون جشنواره است و دو اجرا مثل یه قطره شراب تو بشکهی آب؟ بیا اجرا کن! قابل اجراست؟ نه قربات گردم نه من، هیچ نمایشنامه نویس عاقلی اگر خورده سوزن شرفی- که همه دارند- داشته باشد هرگز نمایشنامهای را که با لحظه لحظههای عمرش نوشته زینت بخش جشنوارهی کساد شما نمیکند آنهم با دو اجرا که بعد دوبارهی با ایرادهای بنی اسرائیلی شورای نظارتتان به بایگانی انباشتهتان برود لای دست پدر سازندهاش!.
سوم اینکه من خیلی حرمت شماها را نگه داشتهام، اهل هیچ شو و تعزیهای نبوده و نیستم، بارها گفتهام به هیچ کار توقیف و متوقف شدهای نمینازم و نمیبالم و همیشه کوشیدهام به تنهایی و با کمک گروهی پاکباخته هر چند سال یک بار نمایشی اجرا کنم، و انتظار دارم شماها کمی "راد" و"مرد" باشید، خطاهایتان را بپذیرید، به آبروی دیگران نتازید و به بیشتر ازآنچه هستید ننازید، من در هیچگاه و فصلی؛ نه آن هنگام که مجید شریف خدایی رئیس بود و سه کار پیاپی در دوره اش اجرا کردم، نه زمان حسین پارسایی -که کوکوی کبوتر را جان کندم- و نه در دورههای حسین مسافر که از همهتان شریفتر و انسانتر است- چون کاری نمیکند-، به هیچکدامشان چنین ابراز علاقههایی نکردهام، با اینکه تمام سلولهایم در حسرت اجرای اینهمه نمایشنامههای اجرا نشدهام دارند میسوزند و بیتابی میکنند! اما چرا... یادم باشد! با حسین مسافر چرا چند بار تماسی گرفتهام دوسه بار و حرفهایمان هیچ نبوده جز حرف زدن و چاره جویی دربارهی دوستی هم رشته و هم دانشکده و قدیمی که سالهاست از فرط تنگنا دست به خودکشی زده اما نمرده و حالا نا امید از مرگ حتا، به اصرار میخواهد هرطور هست بمیرد! راهی را برود که "رامین سلیمان پور" رفت که رفت که رفت! تا خود را خلاص کند از این همه ناجوری که "همه ما"،"تئاتر ما"و"هنرما"را دوره کرده است.
علیرضا نادری مهر نود
دوم بارگفتند فلانی در زیرزمین تئاتر شهر دربارهی نمایشنامهاش چیزهایی به ما گفته است، که باز دروغ بود و من نگفتم باز دروغ میگویند و گذشتم حال که من به دعوت رسمی خود آقایان رفته بودم تئاتر شهر و چند ساعت در اتاق خود ایشان نشستم و برایشان نمایشنامه را خواندم و برایشان توضیح مبسوط درباره اجرا دادم و همهی تلاشم را کردم تا راضیاش کنم که "چیزومیز"ی به خطر نمیافتد و حالا... این آخری، حرفهایی که با تیتر- نادری ومرزبان درجشنوارهی تئاتر فجر- در روزنامهی محترم بانی فیلم خواندهام که آخر شلوغ بازی ست! آنچه که دربارهی من درین صفحهی بانی فیلم و به نقل از خبرگزاری مهر گفته و نوشته شده خلاف واقع و اخلاق، ناراست و از رحمت امینی بعید این را منتظر نبودم، چرا که اولامن-علیرضا نادری- نه امسال،هیچ سالی- دراین چون برق و باد رفته زندگیام- برای هیچ کس هیچ آرزو و ابراز علاقهای جز آرزوی سلامت نکردهام، من آرزو و ابراز علاقه کنم که رحمت امینی دبیر جشنوارهی فجر بشود تا من نمایشی اجرا بکنم؟
رحمت امینی و سایر اکابر و اعاظم درطول اینهمه سال کدامشان چنین روش و منشی را از من سراغ دارند؟ مگر این دبیر محترم تقدم و فضلی بر سایر اسلاف خویش دارند که من ابراز علاقه کنم تاسمت جدیدی بگیرند؟ آنهم ریاست بر یک جشنوارهی به سنت تبدیل شده؟ جشنوارهای که که اگر هیچ مدیری هم نداشته باشد همینطور "خود به خود" و "بر حسب عادت" همان کارمندان ادارهی ارشاد برگزارش میکنند و چه بسا بهتر ازینها !- تازه، ازین گذشته من که هستم که بران خاطر عاطر گذرم؟، چطور شده از میان اینهمه اهل عزا، آرزو وعلاقهی من بریشان خوش آمده چشمشان را گرفته و اینطور دریک نشست مطبوعاتی بیانش کردهاند حرف نزده را؟ و در آخر یکی نیست بپرسد مگر من دچار سندروم بی "آرزو"یی و یا مشکوک به افسردگیام که این چیزها آرزو و علاقهام باشد؟
دوم آنکه این دروغگوییها چه بلا و ابتلای بد و ناراستی ست که به جان شماها افتاده که دارید آدم را به حماقت و جهل انگشتنما میکنید مگر من مغز "یاکریم" خوردهام یا دارم که از آنکس که "نازک آرای تن ساقه گلم " نمایشنامهی "قاضی وزقصنده" را در کشوی میزش چپاند و صدور مجوزش را موکول به استدلالی محال کرده و به محاق تعویق انداخت تقاضای همکاری -آنهم برای شرکت درجشنوارهی فجر کنم؟ ازمدیر قبلی جشنوارهی پارسال - آقای حیدری - بپرسید که دربارهی تقاضای ایشان مبنی بر شرکت "قاضی و رقصنده" در جشنوارهی فجر سال قبل چرا گفتم نه؟ پرسیدم از سر سال تا ته سال چه خبر شده که ما بی خبریم؟ سر سال نمایشنامه قابل اجرا نیست و ته سال چون جشنواره است و دو اجرا مثل یه قطره شراب تو بشکهی آب؟ بیا اجرا کن! قابل اجراست؟ نه قربات گردم نه من، هیچ نمایشنامه نویس عاقلی اگر خورده سوزن شرفی- که همه دارند- داشته باشد هرگز نمایشنامهای را که با لحظه لحظههای عمرش نوشته زینت بخش جشنوارهی کساد شما نمیکند آنهم با دو اجرا که بعد دوبارهی با ایرادهای بنی اسرائیلی شورای نظارتتان به بایگانی انباشتهتان برود لای دست پدر سازندهاش!.
سوم اینکه من خیلی حرمت شماها را نگه داشتهام، اهل هیچ شو و تعزیهای نبوده و نیستم، بارها گفتهام به هیچ کار توقیف و متوقف شدهای نمینازم و نمیبالم و همیشه کوشیدهام به تنهایی و با کمک گروهی پاکباخته هر چند سال یک بار نمایشی اجرا کنم، و انتظار دارم شماها کمی "راد" و"مرد" باشید، خطاهایتان را بپذیرید، به آبروی دیگران نتازید و به بیشتر ازآنچه هستید ننازید، من در هیچگاه و فصلی؛ نه آن هنگام که مجید شریف خدایی رئیس بود و سه کار پیاپی در دوره اش اجرا کردم، نه زمان حسین پارسایی -که کوکوی کبوتر را جان کندم- و نه در دورههای حسین مسافر که از همهتان شریفتر و انسانتر است- چون کاری نمیکند-، به هیچکدامشان چنین ابراز علاقههایی نکردهام، با اینکه تمام سلولهایم در حسرت اجرای اینهمه نمایشنامههای اجرا نشدهام دارند میسوزند و بیتابی میکنند! اما چرا... یادم باشد! با حسین مسافر چرا چند بار تماسی گرفتهام دوسه بار و حرفهایمان هیچ نبوده جز حرف زدن و چاره جویی دربارهی دوستی هم رشته و هم دانشکده و قدیمی که سالهاست از فرط تنگنا دست به خودکشی زده اما نمرده و حالا نا امید از مرگ حتا، به اصرار میخواهد هرطور هست بمیرد! راهی را برود که "رامین سلیمان پور" رفت که رفت که رفت! تا خود را خلاص کند از این همه ناجوری که "همه ما"،"تئاتر ما"و"هنرما"را دوره کرده است.
علیرضا نادری مهر نود