"جدایی نادر ازسیمین" و "یه حبه قند"؛ آنچه به ذهن بیننده متبادر می شود این است که در یکی باید از محیط دروغ و خیانت به فرنگ گریخت و فرار را برقرار ترجیح داد اما در دیگری باید ماند و با همین زیبایی ها زندگی کرد و عطای زندگی فرنگی را به لقایش بخشید.

"یه حبه قند" مثل انتظار همیشگی که از سیدرضا میرکریمی می رفت فیلمی بسیار ساده، زیبا، نغز و نکته دار است.

فیلمی که به زیبایی هرچه تمام تر زندگی سنتی ایرانی را به نمایش آورده است و نهیبی به همه متجددان زده که زندگی ایرانی با همه کاستی هایش زیبایی هایی دارد که هیچ گاه در آن طرف دنیا و در ناف پیشرفت های دنیا به آن نمی توان رسید.

دکور و فضا، فضای خانه های سنتی وقدیمی است با همه زیبایی هایش و لباسها همه لباسهای زیبای سنتی.

روابط همه عاطفی و گرم و همراه با احترام است و اگر قهرو جدایی هم هست، تعبیر همان ضرب المثل قدیمی «ابلهان باور کنند» است و نشان می دهد چگونه می توان در هنگام فقر هم بسیار زیبا و آبرومندانه زندگی کرد وحتی به دیگران کمک کرد؛ با عزت و آبرو زندگی کرد و مقابل«خان» ها سر خم نکرد.

افراد این خانواده عریض و طویل سنتی به هم دروغ نمی گویند و اگر دروغی هم هست در قالب همان لاف های کودکانه شیرین است؛ نه اینکه گویی همه جز دروغ هیچ نمی گویند!

عشق های جوانی این فیلم ، همان عشق های ساده ، سنتی ، زیبا ، پاک و محترم است، عشق هایی که به خاطر آنها باید ماند و زندگی کرد، نه اینکه به آنها خیانت کرد و یا رها کرد و فرار کرد به آن سوی دنیا و از آن گذشته عشق و احترام به مادر و بزرگ خانواده که برای رشد و پرورش فرزندان تلاش کرده اند.

اگر فراموشی و تکراری هم هست فراموشی و آلزایمر«زن دایی» بر سر سجاده نماز و شکیات نماز و ذکر خداست نه مثل پدر "نادر" برای قضای حاجت!

یک داماد، روحانی است و دیگری سابقه دار و تازه آزاد شده از زندان، اما جوانی گری هایش را کنار گذاشته و به «حاجی» نشان می دهد که دیگر دهانش بوی مسکرات نمی دهد. و البته با صدایی که خوب ترانه می خواند روضه "جدایی حسین از زینب" (علیهما سلام) را هم بلد است بخواند و یاد قیامت کند. اگرچه ایمانش نصفه و نیمه است اما از نبودنش که بهتر است و چه بسا که رستگار شود!

پلان های متعددی در فیلم نشانگر زیبایی های نمازوحجاب در خانواده است، درجوان و پیر. وهمینطور با تمام سنّت گرایی فیلم، نشان هایی هم از مدرنیته در زندگی سنتی با موبایل و لپ تاپ هست که به نوعی نمایانگر تعامل سنت و مدرنیته است و اینکه نباید در مقابل مدرنیته تمامی زیبایی های سنت را به بهانه تمدن و یا تجدد رها کرد.

عروسی و شادی، سنتی و حایل دار است، نه مثل همسایه متجدد مختلط ؛ و همینطور عزا آبرومند و غذا پربرکت.

"جدایی نادر ازسیمین" و"یه حبه قند" هردو فیلم بی پایان -No Ending- هستند اما آنچه به ذهن بیننده متبادر می شود این است که در یکی باید از محیط دروغ و خیانت به فرنگ گریخت و فرار را برقرار ترجیح داد، گویی هیچ زیبایی در اینجا وجود ندارد که به خاطر آن ماند و زندگی کرد؛ اما در دیگری باید ماند و با همین زیبایی ها زندگی کرد و عطای زندگی فرنگی را به لقایش بخشید.

والبته تفاوت دو کار را باید در تفاوت دیدگاه سیدرضا میرکریمی و اصغر فرهادی و نگرش آنها نسبت به زندگی ایرانی دانست. آن یکی سراسر عشق و محبت وراستی و این یکی مالامال دروغ! کما اینکه این رویه وتقابل را می توان در "به همین سادگی" در مقابل "درباره الی" دید.

اگرچه در"یه حبه قند" قصه ای خاصی دستمایه ساخت فیلم نیست و از شخصیت هایی همچون رضا کیانیان به اندازه مناسب بهره برداری نشده است اما آنچه مسلم است این است که وظیفه اصلی«هنر» آگاه سازی انسان و نمایش زیبایی هاست و البته ساختن فیلمی به این زیبایی بدون مطرح شدن قصه یا داستان خاص، خود هنری دیگری است که میرکریمی در "به همین سادگی" نیز به خوبی از عهده آن بر آمده و البته مقصودش این است که در لحظه های تکراری زندگی زیبایی هایی است که ما از دیدن آن ناتوانیم و همیشه لازم نیست قصه ای طولانی و خاص باشد که به آن لعاب داد و از آن فیلم ساخت. وی خواسته است بگوید درهمین زندگی حال زیبایی هایی است که نباید با آمال و آرزوهای دور دست آن را تباه کرد.

به واقع همان تفکر اصیل "هنر برای انسانیت" و نه "هنر برای هنر" را به نمایش گذاشته شده است. تفکری که در سینمای کنونی رو به فراموشی می رود.

و میرکریمی به همین سادگی توانسته زیبایی ها را با "یه حبه قند" به تصویر کشد والبته باید در مقابل سیدرضا میرکریمی تعظیم وبرایش آرزوی موفقیت کرد مادامی که در این راه است.

---------------------------
 هادی شریفی