خبرگزاري "مهر" - گروه فرهنگ وهنر: دنيايي كه آثار "محمد يعقوبي" پيش روي مخاطبانش قرار مي دهد، دنياي آدمهايي است كه به ظاهر ساده و تك بعدي به نظر مي آيند، ولي دراصل پيچيده و تودرتو هستند. به همين دليل به مرز فروپاشي رواني نزديك مي شوند، مداوم با خود دچار چالش هستند، انسانهايي هستند كه نمي توانند درونيات خود را به نزديكانشان انتقال دهند، دچارعدم ارتباط با ديگرانند، آسيب پذيروشكننده اند و درتعارض ميان هستي و نيستي قرار دارند.
مثل پدرايرج كه درهنگام پيغام گذاشتن برروي ضبط صوت براي توضيح علت خودكشي اش، مدام در ترديد و شك به سر مي برد. پدري كه نتوانسته با تحولات روز جامعه همسو وهماهنگ باشد، و پيوسته مورد سرزنش و ملامت خانواده اش قرار مي گيرد.
شخصت گلهاي شمعداني دائما" براي توجيه ضعف هاي خود، اشكالات و كاستي هاي يكديگر را به رخ مي كشند. شخصت هاي گل هاي شمعداني مدام درگير حس گناه هستند. پدر درمقابل ضعف خود، براي تامين معيشت خانواده مي خواهد با خودكشي و بهره بردن خانواده ازحق بيمه عمر، نقيصه اش را جبران كند. مادر كه ديگر تحمل زندگي سخت و دشوار را ندارد، با مرگ به شرايط پاسخ مي دهد. مهتاب كه خود را مسوول مستقيم مرگ پدر مي داند، دست به خود ويرانگري مي زند و سعي مي كند معناي زمان و گذشت آن را از ياد ببرد و درانتها نيز، مسير و راه پدر را برمي گزيند.
سيراضمحلال و زوال تدريجي خانواده، به خوبي نمايان است. فقط دراين ميان، مهشيد كه با واقع نگري و قدرت تطابق پذيري اي كه با شرايط دارد، مي تواند پايدار باقي بماند. مهيارهم بسيار شبيه پدراست و به قول دريا، حتي از نظر قيافه و ظاهرهم اين شباهت پيداست. اوهم اگر تشكيل خانواده بدهد، دچارهمين سيروقايع زندگي پدرخواهد شد. مانند پدرش فكروعمل مي كند. نگاهي جبرگونه به زندگي و معناي آن دارد و ازاينكه قبرها سيماني شده اند، احساس ناراحتي مي كند.
دنياي "گلهاي شمعداني" دنياي آدمهايي است كه مي خواهند گذشته شان را حتي در آلبوم هاي عكس نابود كنند، چهره امروزي خود را باورداشته باشند و نان را به نرخ روز بخورند.
دنياي واقعي و تاثيرگذاري كه شما پيش گل هاي شمعداني براي ما واگويه مي كند، ممكن است، دنياي خود ما باشد، يا دنياي همسايه ديواربه ديوارما كه درهياهوي جامعه مصرف زده وغرق درمناسبات مادي، ممكن است مجالي براي زندگي كردن پيدا نكنند.
اين روزها ديگر، گل هاي شمعداني، عطروبوي گلهاي شمعداني خانه هاي حياط دار مادربزرگ هاي مهربان چادرسفيد برسر را ندارند.
احمد محمد اسماعيلي