به گزارش خبرنگار مهر، همایش «خورشید در پناه سایه» با موضوع بزرگداشت مولوی، صبح امروز سهشنبه 29 آذر با حضور احمد جلالی نماینده سابق ایران در یونسکو و استاد دانشگاه، رونالد پیچ محقق آلمانی، مهدخت معین دختر زندهیاد محمد معین، قاسم رفعتی، محمود فتوحی، دانشجویان و جمعی از علاقهمندان به ادبیات فارسی، در تالار 17 شهریور دانشگاه تربیت معلم برگزار شد.
فتوحی در این برنامه گفت: در قونیه قرن هفتم، چند نهاد قدرت وجود داشت. یکی از این نهادها، سلطنت بود که در اختیار سلجوقیان آن دوره بود. نهاد خانقاه که بین مردم مقبولیت و مشروعیت داشت و نهاد فقاهت که پایگاهش مدرسه و مسجد بود، از دیگر نهادهای قدرت در جامعه آن روز قونیه بودند. نهادهای دیگر در واقع خردهنهادهایی بودند که ذیل این نهادها قرار داشتند. موضوع صحبت من رابطه مولانا با نهاد قدرت است و برای مشخص کردن این رابطه باید نوع ایدئولوژی مولانا را مشخص کرد.
وی افزود: برای شناخت هر فردی باید به سراغ نظام شناختی و ذهنی او برویم. برای این کار معمولا به دنبال یک استعاره مرکزی در ذهن فرد میگردند. نقشه ذهن مولانا هم عبارت است از این که حقیقت سلطان است. یعنی کلید واژه همه بحثهای مولانا حقیقت و جستجوی حقیقت است. حقیقت و سلطان از بسامد بسیار بالایی در آثار مولانا برخوردارند. ناخودآگاه سیاسی مولانا در پایگاه اشعریون شکل گرفته و در این پایگاه فکری است که اولیالامر سلطان است و حکومت جامعه از آن اوست، حالا هر فردی که میخواهد باشد.
این عضو انجمن نقد ادبی در ادامه گفت: جستجوی سلطان در میان بندگان، جستجوی ذهنی مولانا است. به این تعبیر که سلطان هم حاکم است، هم نماینده خداست و هم ... این دیدگاه پیش از این در دیدگاه سهروردی و محمد غزالی دیده شده است البته اگر نامههای مولانا و غزالی را مطالعه کنید در ماهیت، تضادهای بسیار آشکاری با هم دارند. مولانا با قدرت با احترام روبرو میشود و به تعبیری رابطهاش با آن از پایین به بالاست، ولی غزالی رابطهای از بالا به پایین با حکومت دارد و میگوید من خارج اردو هستم اگر سلطان کاری دارد، او به سمت من بیاید.
فتوحی گفت: پس این مدل ذهنی مولاناست که حقیقت سلطان است و سلطان ظلالله است. در واقع مولوی به مفاهیم تجسم میدهد و برایشان جسم قائل میشود تا ادراکشان راحتتر شود. برای همین است که برای تفهیم مفهوم حق و حقیقت از واژه سلطان وام میگیرد. بنابراین در همه حیطههای سیاسی و اجتماعی، سلطان به عنوان استعاره مرکزی ذهن مولانا وجود دارد. این مدل در نامههای مولانا هم به خوبی مشهود است.
مولف کتاب «نقد ادبی در سبک هندی» ادامه داد: او 150 نامه نوشته است که در یک کتاب مجزا منتشر شدهاند و 114 نامه از این تعداد، برای رجل سیاسی نوشته شدهاند. نامهها به لحاظ سبکشناسی کاملا منشیانه نوشته شدهاند و گویی یک دبیر آنها را نوشته است. دبیر بودن، در آن روزگار یک فن بود و این افراد بعد از گذراندن دورههایی میتوانستند نامه بنویسند. حالا من ابهام دارم که این نامهها را مولانا خود نوشته یا دبیری داشته که آنها را برایش بنویسد. البته او نبوغ ادبی بالایی دارد و همین موضوع میتواند جواب مثبت تلقی شود.
وی گفت: بالغ بر 80 درصد نامههای مولانا درخواست یا توصیهنامه هستند. 25 نامه او به معینالدین پروانه است که یک شخصیت سیاسی اجتماعی ماکیاولیستی دارد و بررسی این نامهها میتواند برای محققان بسیار جالب باشد. این دیدگاه سیاسی مولانا که تفاوتش را با دیدگاه غزالی ذکر کردم، از همان آیه اولیالامر در قرآن نشات میگیرد. مولانا در نامههایش به معینالدین پروانه بسیار کریمانه او را خطاب میکند و گاهی او را سایه خدا میخواند. برخی از مسئولان دیگر را هم فرزند خطاب میکند.
نویسنده کتاب «آیین نگارش مقاله ی پژوهشی» ادمه داد: 114 نامهای که مولانا برای رجل سیاسی نوشته است، نشاندهنده این هستند که او قدرت را به هرشکلش میپذیرد. برای بررسی دلیل این موضوع هم باید به سراغ همان موضوعات ایدئولوژیک برویم. ایدئولوژیک نگاه کردن باعث میشود مسائل طبیعی بشوند و مانع از این میشود که جامعه تناقضهای آشکارش را بپذیرد. به تعبیر دیگر ایدئولوژی باعث توجیه میشود.