رئیس گروه اخلاق حرفه‏ای دانشگاه تهران در باب تفاوت اخلاق فضیلت‌گرای یونانی و اسلامی گفت: فضیلت گرایی نزد فیلسوفان اسلامی به حق با مفاهیم دینی و قرآنی سعادت و کمال هم ‌راستا است.

دکتر فرامرز قراملکی در مورد فلسفه اخلاق یونانی و اسلامی به خبرنگار مهر گفت: فلسفه اخلاق زمانی در یونان باستان رواج داشت که یونانیان در حوزه درخشان تعلیم و تربیت رشد و تعالی انسان را در برنامه‎های خود تدارک دیده بودند. در این دوران اخلاق مسئله بسیار جدی بود.

وی افزود: در نتیجه مکاتب مختلف اخلاقی در مغرب زمین رخ داد. از جمله مکتب اخلاقی کلونی، اپیکوری، رواقی، افلاطونی و ارسطویی. در واقع نظام اخلاقی را به سمت و سوی تربیت انسان به عنوان موجودی که به فضایل اخلاقی منتسب است سوق دادند.

رئیس گروه اخلاق حرفه‏ای دانشگاه تهران در ادامه تصریح کرد: یونانیان هدف و آرمان اخلاق را ایجاد فضایل دانستند و تربیت انسانها را به سوی ایجاد ریشه‎های درونی فضایل نفس انسان سوق دادند و اخلاق را از ابزار گرا بودن و معطوف به نتایج انتهایی بودن رهاندند. در واقع فعل اخلاقی را به فعلی که فی نفسه فضیلت است وصل کردند. مکاتب فلسفی یونان به تدریج به زبان سریانی و عربی ترجمه شد و در اختیار دانشمندان مسلمان قرار گرفت.

این استاد گروه فلسفه اخلاق دانشگاه تهران یادآور شد: اندیشمندان اسلامی اندیشه‎های یونانی را با آموزه‏های اسلامی به چالش کشیدند و سعی کردند از آموزه‏های قرآن و حدیث هم بهره‎مند شوند. آنها با توجه به منابع دیگری از جمله منابع مکاتب اخلاقی ایران باستان سعی کردند نظریه‎ها و مکاتب اخلاقی آنها را سامان دهند.

قراملکی اظهار داشت: در آثار یونانی هم از اوصاف خدایان در بحث تعلیم و تربیت بهره جسته شد اما نظریه اوصاف خدایان در یونان با نظریه قرآنی اوصاف خدا تفاوت جدی داشت. اگر چه برخی محققان معاصر مثل گودن گمان می‏دارند زکریای رازی اخلاق اپیکوری را رواج داده است اما همین رازی در کتاب سیره فلسفی به جد معتقد است نظریه اخلاقی با نظریه اوصاف الهی پیوستگی دارد.

وی افزود: این اوصاف در قرآن آمده، فیلسوفان ما حتی مهمترین فیلسوف که رازی باشد برای نظریه‏های اخلاقی خود از آموزه‏های قرآنی استفاده‏های فراوان برده اند. در میان اندیشمندان ما سه جریان مهم اخلاقی رواج یافت . یکی اخلاق به مثابه کرامت نفس، یکی اخلاق به عنوان کمال انسان و یکی اخلاق به عنوان اخلاق معطوف به حقوق انسان در رفتار ارتباطی.

قراملکی گفت: در این سه نظریه، نظریه دوم که آنرا اخلاق کمال محور می‏نامیم نزد محققان امروز مغرب زمین به فضیلت‌گرایی معروف شد. اما فضیلت‌گرایی در دانشمندانی مثل ابن مسکویه، فارابی، این سینا، ابن حدید و کندی تفاوت بسیار جدی با اخلاق فضیلت‌گرای یونان باستان حتی فضیلت‌گرایی دوران معاصر دارد.

قراملکی در باب تفاوت اخلاق فضیلت‌گرای یونانی و اسلامی گفت: دانشندان ما اساسا فضیلت را به کمال پیوسته می‎دانستند و کمال را برای انسان در یک مفهوم اسلامی و نه محدود به این جهان تفسیر می‎کردند. در واقع کمالی که هدف انبیا بوده فضیلت دانسته شد و اخلاق فضیلت محور با اخلاق دینی عجین شد. به همین دلیل است که کسانی مثل غزالی که در فلسفه گرایشهایی به سلفیها دارد و تهافة الفلاسفه می‏نویسد در اخلاق به اخلاق فلاسفه مشاء اقبال می‎کند زیرا فضیلت گرایی را نزد این فیلسوفان به حق با مفاهیم دینی با مفهوم قرآنی سعادت و کمال هم راستا می‎بیند.