اما آنچه طي سالهاي اخير ، درحوزه ي كتاب و ادبيات به محل بحثي براي كارشناسان و صاحبنظران تبديل شده است ، گرايش افراطي ناشران و تني چند از نويسندگان به نشر و عرضه ي آثار ترجمه اي دركشور است .
پر واضح است كه آشنايي با تفكرنويسندگان و مبدعان خارج از اين مرز و بوم ، جز با مطالعه ي آثارشان امكان پذيرنيست ، از اين گذشته ، ادبيات و فرهنگ ، بيش از آنكه مرز و حدود جغرافيايي بشناسد ، قائل به فكر و انديشه و بالنده سازي آن است ، ضمن اين كه هم نويسنده ، شاعر و خلاق معاصربا روزگار ما و هم مخاطب جهاني كتاب و ادبيات ، بايد از تحولات تازه اي كه در قلمرو فكر و هنر و ادبيات اتفاق مي افتد ، آگاه باشد و اطلاعات خود را " به روز " كند ، كه يكي از راه هاي دستيابي به اين اطلاعات ، التفات به آثاري است كه از زبان ها و فرهنگ هاي ديگر به زبان ما برگردان مي شود و ...
اما اين كه تلويحا يا تصريحا ، دكان دو نبش ترجمه از رونق كاذب و چشم فريب برخوردار باشد و حريم تاليف و توليد ، بدون مشتري و خواهان بماند ، براي فرهنگ ما مي تواند بحران آفرين و ضايعه بخش باشد كه متاسفانه - اين سالها - تاحدودي اين اتفاق افتاده است .
از سويي ديگر ، شيوع اين آثار - كه غالبا بيش از آنكه از وجاهت ادبي برخوردار باشند ، تحميل عقيده مي كنند - افق ديد جامعه ي كتابخوان كشور را به اين سمت مي برد كه نويسندگان وطني يا حرفي براي گفتن ندارند ، يا به تعمد و يا تغافل قلم هاي خود را بر زمين گذاشته اند ، گزينه ي سومي هم مطرح مي شود و آن اين كه " ديگر نمي خواهند بنويسند ! " .
ناشر به خاطر اين كه بازار را نسبت به يك متن يا يك اسم ، حساس مي بيند ، براي چندمبن بار به سراغ كاري مي رود كه پيشتر توسط نشر ديگري منتشر شده ، تقدمي ظاهري كه دراين مسئله وجود دارد ، وي را مجبور به تعويض عنوان و تغييري ظاهري در كتاب مي كند تا اعتراض ناشرقبلي را برانگيخته نسازد ، غافل از اين كه ناشر قبلي هم اولين ناشري نيست كه كتاب را منتشر كرده و او هم چنين مقدماتي را طي كرده است ! |
از سويي ديگر ، مترجمين به لحاظ برداشت هايي سطحي از اثر ، يا در سطح بودن خود اثر و يا بنا به توصيه ناشر( به خاطر درخششي مقطعي در حوزه ي فروش كتاب ) ترفندهايي در ترجمه به كار مي گيرند تا كتاب خيلي زود به فروش برسد و بعد همين عده دلخوش باشند كه هنوز كتابخوان داريم و ... الخ !
بزرگنمايي ارتباط بين زن و مرد و برجسته سازي عشق هاي مجازي از عمده ترين حربه هايي است كه در اين نوع آثار به كار گرفته مي شود و از نظر آئين نامه اي نيز ظاهر محلي براي ايراد و اشكال به ناشر و مترجم باقي نمي گذارد ، چرا كه ترجمه از متني خارجي است و قطعا خارجي ها مثل ما فكر نمي كنند و " آزادي " بيشتري دارند و ... !
به راستي چرا مولف و پديد آورنده داخلي فكر مي كند در چنين شرايطي بايد فقط نظاره گرباشد ويا اين كه اگر ميداني براي كار به دست آورد ، خودش هم به اين وادي روي بياورد ؟ چگونه مي توان " ژست ترجمه " را جايگزين " رنج شيرين تاليف " نمود ؟ !
ايجاد تعادل بين " ترجمه " و " تاليف " و حمايت يكسان از متوليان و فعالان هر دو حوزه بر عهده ي كيست ؟ كدام نهاد يا مقام مسئول بايد به اين مولفه ي فرهنگي نظارت كند ؟
حميد هنرجو