کتاب «کوچه نقاش‌ها» زبانی جسور و بی‌پیرایه دارد و راوی به‌همراه تدوینگر خاطرات سعی بسیاری داشته‌اند تا این زبان حفظ شود. علاوه براین استفاده از ادبیات داش‌مشتی و شکستن کلیشه‌های رایج درباره شخصیت‌های جنگ باعث شده با کتابی روبرو باشیم که با صداقت از جنگ می‌گوید.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: «کوچه نقاش‌ها» کتابی‌است برگرفته از خاطرات سیدابوالفضل کاظمی از رزمندگان و فرماندهان جنگ که از ابتدای این کارزار در جبهه‌ها حضور داشته و تا پایان راه نیز پابه پای دیگر رزمندگان جنگیده، زخم خورده و روحش روز به روز بزرگتر و بزرگتر شده است.

در نگاه اول شاید «کوچه نقاش‌ها» هم مثل خیلی از کتاب‌های دیگری باشد که در باب تاریخ شفاهی جنگ نوشته شده است .شاید هم، ‌همین‌طور است ولی این کتاب با دیگر آثار این حوزه خیلی متفاوت است. از ابتدای کتاب که راوی شروع به روایت خاطراتش می‌کند ما با کلام و شخصیتی روبه‌رو می‌شویم که با زبان سایر کتاب‌هایی که تا به الان در این حوزه دیده‌‌ایم و خوانده‌ایم متفاوت است. زبان راوی بسیار جذاب است و از همان ابتدا مخاطب را جذب خودش می‌کند؛ زبانی بی‌پیرایه و جسور و وفادار به فرهنگ و هویتی که کاظمی به آن متعلق است.

استفاده از تکیه‌کلام‌های قدیمی تهرانی و پایبندی به زبان داش‌مشتی‌های تهران قدیم این زبان را کاملا متفاوت کرده است. تفاوتی که حتی «راحله صبوری» تدوینگر کتاب را هم به این واداشته است که به اصل گفتارشفاهی راوی پایبند باشد و از آن پافراتر نگذارد. صبوری در مقدمه کتاب هم به این مورد اشاره کرده است: «از ابتدا سعی کردم حوادث به دور از هرگونه رنگ‌آمیزی خیال‌انگیز و تصنعات ادبی عرفی و معمول در نگارش خاطره بازنمایی شود تا رسم امانت را به جای آورده باشم و بلور شکننده واژگانی را که طی ساعت‌ها مصاحبه به دست آورده بودم، به سلامت به سر منزل مقصود برسانم.»

این اصل در تمام کتاب رعایت شده است و خواننده در تمام گذرها، این زبان جسور و جذاب را می‌بیند و با آن برخورد می‌کند. زبانی که متعلق است به یک رزمنده جنوب شهری ، فارغ از افاده‌های کلامی و متعلق به هویتی که در آن به دنیا آمده، بزرگ شده و زندگی کرده است.

کاظمی روایتش را از محله‌اش شروع کرده است: در محله «گارد ماشین دودی» بین خیابان صفاری و خیابان خراسان در کوچه نفاش ها به دنیا آمدم».

از آداب و رسوم و اصطلاحا مشتی گری‌های جایی که در آن تنفس کرده‌است می‌گوید، از پدر خدابیامرزش و برادری که بعدها گرفتار اعتیاد می‌شود و از دنیا می‌رود، از طیب حاج رضایی می‌گوید که بچه محلشان بوده است و از ننه‌پری که کنار مادرش برایش مادری کرده بود، می‌گوید.

هر چه که روایت جلوتر می‌رود شخصیت کتاب بزرگتر می‌شود. انقلاب آغاز تغییر زندگی او می‌شود و کاظمی را وارد دنیایی می‌کند که قبلا با آن غریبه بوده است؛ البته ریشه‌های این فضا از گذشته در وجودش کاشته شده بود. از محبی اهل بیت و خانواده‌ای که ریشه‌ای اهل بیتی داشتند تا پامنبری بودن آیت الله حق‌شناس که در قسمت‌هایی از کتاب به آن اشاره دارد.

بعد از انقلاب و همزمان با آغاز غائله کردستان به آن‌جا می‌رود و از همان زمان وارد گروه جنگ‌های نامنظم شهید چمران می‌شود. در گذرهای پنجم تا هفتم از شهید چمران می‌گوید و نقشی که او در جنگ داشته است. از در میدان بودن او و نفسی که چمران داشت. بعد از غائله کردستان رسما وارد جنگ می‌شود و از آن زمان قسمت عمده‌ای از خاطرات کاظمی در حول و حوش جنگ می‌گذرد. در این میان کاظمی از خیلی‌ها نام می‌برد از شهید همت، شهید صیاد شیرازی، سعید قاسمی، حاج حسین الله کرم، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، حاج حسین سازور و... که قسمت‌هایی از تاریخ گم شده و روایت نشده جنگ را در اثنای آن روایت می کند و به مخاطب اطلاعاتی از آن دوره و شرایط می دهد که در نوع خودش جدید و جالب است.

«کوچه نقاش‌ها» علاوه بر زبان جسورش خیلی رک و راست است. راوی اصلا سعی ندارد که خودش را مطرح کند. از همه می‌گوید و آدم‌های اطرافش را در کنار خودش برای مخاطب رو می‌کند. کاظمی اصل را بر خودش نمی‌گذارد و خیلی راحت اطرافیانش را وارد ماجراها می‌کند تا جایی که بعضی وقت‌ها خود راوی در اثنای روایت گم می‌شود. البته این اتفاق بیشتر در فصل‌های ابتدایی می‌افتد بخصوص زمانی که کاظمی درباره طیب حاج رضایی و اتفاقاتی که در آن دوره افتاده بود صحبت می‌کند البته نه از زبان خودش بلکه از شنیده‌هایی که در گوشه و اطراف از او شنیده است.

به نظر می‌رسد اگر دو سه فصل ابتدایی حذف هم می‌شد اتفاق خاصی نمی‌افتاد چون راوی اطلاعاتی را به مخاطبش می‌دهد که هرچند جذاب است ولی اصلا ربطی به محتوای کتاب و حتی خود شخص راوی ندارد. البته این موضوع در بخش‌های دیگر کتاب رنگ دیگری به خودش می‌گیرد و کاظمی از زبان خودش از دیگران سخن می‌گوید.

شاید حذف چهل درصد از گفتگوها مربوط به اطلاعاتی می‌شده که ربطی به کلیت کتاب نداشته و ناشر و تدوینگر صلاح دیده‌اند که این اطلاعات مطرح نشود. البته این امکان هم بوده است که این اطلاعات و خاطرات روی خطوط قرمزی حرکت کرده است که بیان آن‌ها به صلاح نبوده است.

کاظمی در «کوچه نقاش‌ها» خیلی واقعی از جنگ سخن می‌گوید. اصلا دنبال این نبوده است که فضایی روحانی و الهی از جنگ پیش‌روی مخاطب خودش قرار بدهد. آدم‌های جنگ را خیلی معمولی روایت می‌کند. آدم‌هایی که هرچند بعضی وقت‌ها جلوی دشمن سینه سپر می‌کنند ولی گاهی اوقات هم کپ می‌کنند و می‌ترسند و خسته می‌شوند و از شدت خستگی گاه گداری با هم درگیر می‌شوند.

کاظمی در خاطرات خود مصلحت اندیشی‌های معمول را کنار می گذارد و شاید برای اولین بار از مخالفت بعضی از فرماندهان جنگ با فرستادن نیروها جلوی تانک سخن می‌گوید و خودش هم بارها برای جلوگیری از قتل‌عام شدن بچه‌های گردانش از دستور تمرد می کند و می گوید این یعنی جنگ گوشت و گلوله تانک. این شفاف‌گویی راوی باعث می‌شود که مخاطب به او اعتماد می‌کند. به عبارتی مشخصه اصلی این کتاب هم اعتماد مخاطب به راوی است.

راوی در اثنای کتاب خیلی روشن و واضح از تمام تیپ‌هایی که به جنگ آمده‌اند سخن می گوید. تمام کلیشه‌های رایج شخصیت‌های رزمندگان را می‌شکند و از چهره آن‌ها، هاله قدیس‌گونه را بر‌می‌دارد. او در این کتاب از لات‌ها و داش‌مشتی‌هایی سخن می‌گوید که وارد جنگ شدند و مردانه جنگیدند و شهید شدند.

شاید تاثیرگذاری روایت کاظمی از این‌گونه آدم‌ها به خاطر این است که خود او هم، هم‌مسلک آن‌ها بوده است و خواننده این روحیه را زبان و گفتارو اعمال او می‌بیند. کاظمی تصویری از گردان خط‌‌شکن میثم می‌دهد که شاید تا به حال نمونه آن دیده نشده است. گردانی از بچه‌های شوش، مولوی، میدان خراسان و دروازه غار که دربند نظم‌های رایج نظامی نیستند. سیگار می‌کشند و شلوار کردی می‌پوشند و گیوه‌های پاشنه‌خواب به پا می‌کنند. لحن داش‌مشتی دارند اما جنگ مرام آن‌ها را تغییر داد و از طبقه داش مشتی‌ها به طبقه پهلوانان رجعت کردند. رجعتی که به عشق امام خمینی و اسلام و ایران شکل گرفت و نشان داد وقت عمل، داش‌مشتی‌ها هم جلوی دشمنان سینه سپر می‌کنند. راوی در این کتاب عرفان عملی را پیش می‌کشد و خیلی ساده نشان می‌دهد که این آدم‌ها چگونه ره صد ساله را یک شبه طی می‌کنند.

پایان کتاب بسیار تاثیر‌گذار است. به‌ویژه آنجایی که  کاظمی خبر قبول قطعنامه 598 و پایان جنگ را روایت می کند و مخاطب را با آدم‌هایی غمگین، خسته و زخم خورده از جنگ و دورمانده از جامعه روبرو می‌کند. هرچند که این قسمت کوتاه است ولی به نظر تاثیر‌گذارترین قسمت کوچه نقاش‌هاست و تصویری روشن از آدم‌هایی را پیش‌روی مخاطب قرار می‌دهد که جنگ و جبهه جزئی از زندگی آنها شده است و حالا که جنگ تمام شده انگار قسمت بسیار مهمی از زندگی‌شان را حذف کرده‌اند.

یادداشت از محسن قزلی