خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: سال 1390 در حالی به پایان رسید که ادبیات ایران بانوی داستاننویسی خود را از دست داد. سیمین دانشور را خیلیها میشناسند و البته رمان «سووشون» او شاهکار کارنامه ادبیاش محسوب میشود که اکثر علاقهمندان به رمان ایرانی آن را خواندهاند و ترجمه آن به دیگر زبانها نیز باعث شده است این اثر به دست خارجیزبانان نیز برسد.
شاید حجم این کتاب کمی بیشتر از آن باشد که بتوان در یک روز آن را مطالعه کرد، ولی خیلی از مخاطبان ما این کتاب را پیش از این خواندهاند و این بیشتر پیشنهادی برای مطالعه مجدد «سووشون» است. امروز دوم فروردین ماه فرصتی است که به مطالعه رمان «سووشون» بنشینیم.
نویسنده در این رمان زندگی فئودالی در زمان اشغال ایران از سوی انگلیسیها را به نگارش درآوردهاست. کاربرد برخی واژههای عامیانه شیرازی در متن گیرایی داستان را چند برابر کرده و یکی از مهمترین ویژگیهای سووشون ساختار ساده و بیان روان آن است.
داستان درباره زری و یوسف است که در میهمانی عقدکنان دختر حاکم شرکت میکنند و همین مراسم بهانهای میشود تا خواننده با فضای اجتماعی سالهای ۱۳۲۰ آشنا شود؛ سالهایی که انگلیس در فارس نیرو پیاده کرده و جنگ و گرسنگی و بیماری برای مردم شهر به ارمغان آوردهاست!
حاکم دستنشانده با فروش آذوقه مردم به ارتش بیگانه به قحطی دامن میزند. یوسف، خان روشنفکر و متکی به ارزشهای بومی، حاضر به فروش آذوقهٔ مردم به ارتش بیگانه نیست و میخواهد از مردم پشتیبانی کند اما زری، همچون همه زنان سووشون، حتی چهرههای منفی چون عزتالدوله که هریک به نوعی وجوه گوناگون ستمدیدگی، بیپناهی، ناکامی، فداکاری و تحمل زن ایرانی را به نمایش میگذارند، مسالمتجویانه، میکوشد او را آرام کند.
دو خان قشقایی، ملک رستم و ملک سهراب خانها که از سوی اشغالگران اغوا شدهاند، برای خرید آذوقه نزد یوسف میآیند تا با فروش آن به انگلیسیها اسلحه بخرند و با ارتش ایران بجنگند. اما یوسف قبول نمیکند. از خانه حاکم میآیند تا اسب خسرو، پسر یوسف، را برای دختر حاکم ببرند. عمه خانم، خواهر یوسف، و زری برای پس گرفتن اسب از عزتالدوله کمک میخواهند. رفتن زری به شهر نمایی از چهره شهر درگیر تیفوس، ناامنی و فحشا را در ذهن خواننده به تصویر میکشد. گشتی در دیوانه خانه و زندان ما را با فجایعی که زندگی مردم را سیاه کرده از نزدیک آشنا میکند. زری با سرزنش یوسف درس ایستادگی میگیرد و بزودی با خواسته عزتالدوله مخالفت میکند.
عاقبت روزی جسد یوسف را میآورند: اشغالگران این نماد مقاومت را از پای درآوردهاند. مرگ یوسف وجود زری را از تردیدها میپیراید و دید او را نسبت به زندگی دگرگون میکند. «میخواستم بچههایم را با محبت و در محیط آرام بزرگ کنم. اما حالا با کینه بزرگ میکنم.» وقتی دکتر عبداللهخان، پیرمرد آگاه، در گفتگویی به زری میگوید: «بدن آدمیزاد شکنندهاست، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمیرسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد»، دگرگونی او کامل میشود. «نه یک ستاره، هزار ستاره در ذهنش روشن شد. دیگر میدانست که از هیچکس و هیچچیز در این دنیا نخواهد ترسید.» سفر درونی زری، در برخوردهای او با جامعه، به آگاهی میانجامد. او که میکوشید در حاشیه رنجهای مردم بماند، به میان ماجراها کشانده میشود.
بوی عشق و دشتهای زیبای فارس، رمان سیمین دانشور را عطرآگین میکند. زری زنی ایلاتی را به یاد میآورد که برایش از مراسم سووشون (سوگ سیاوش) گفته بود. گویی یوسف، سیاوشی است تنها در محاصره انبوه دشمنان. آخرین فصل رمان، توصیفی قوی از تشییع جنازه یوسف و یکی از مؤثرترین وصفهای حرکت مردم در ادبیات معاصر ایران است.
تشییع جنازه به تظاهرات ضداستعماری مردم و درگیری آنان با نیروهای امنیتی مبدل میشود. جنازه یوسف را شبانه به خاک میسپارند و مک ماهون در تسلیتی امیدبخش به زری مینویسد: «گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هردرختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟»
رمان «سووشون» همانقدر که یک اثر معاصر و مدرن است همانقدر هم به اسطورهها و افسانههای کهن ایرانی نقب میزند. همانطور که نام کتاب هم اشارهای به آیین سوگ سیاوش دارد، داستان و شخصیتهایش هم خواننده را به ادبیات کهن و داستان سیاوش پیوند میزند.