اهواز - خبرگزاری مهر: فکه یکی از یادمانهای عملیاتی جنوب است که شنیدن روایت شهید شدن تعدادی از رزمندگان در آن اشک را بر دیده گان همه راهیان نور جاری می سازد و آنها را به سمت وقایعی می برد که بر امام حسین(ع)در کربلا گذشت.

به گزارش خبرنگار مهر، فکه نام منطقه ای است واقع در شمال غربی استان خوزستان که از غرب به خط مرزی ایران و عراق، از شمال به منطقه چنانه و از جنوب به منطقه چزابه محدود می شود. فکه یکی از محورهای اصلی تجاوز ارتش عراق به شمال خوزستان بود.

عراقیها با عبور از این محورها توانستند خود را تا کنار رودخانه کرخه برسانند و به جاده اهواز- اندیمشک نزدیک شوند. در آغاز جنگ وقتی فکه سقوط کرد پاسگاه های واقع در آن محاصره شدند و نیروهای مستقر در آنها با زدن به بیابان عقب نشینی کردند اما تعدادی در هنگام عقب نشینی راه را گم کرده و در اثر تشنگی شهید شدند.

در طول نبرد هشت ساله، دو عملیات وسیع نظامی و دو عملیات محدود در منطقه فکه به اجرا درآمد. عملیاتهای والفجر مقدماتی در بهمن 1361 و والفجر یک در فروردین ماه 1362 به عنوان حرکتهای بزرگ نظامی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ دفاع مقدس ثبت شده است و عملیاتهای ظفر چهار و عاشورای سه که به ترتیب در تیرماه و مرداد ماه 1364 انجام شد، حرکتهای محدودی بود که صرفا به منظور انهدام یگانهای رزمی دشمن در منطقه به مرحله اجرا درآمد.
 

فکه جز زمینی ماسه ای(رمل) و چند تپه خاکی چیزی برای عرضه ندارد ولی همین قطعه از زمین، وقتی در طول جنگ به دست عراقیها افتاد رزمندگان فراوانی از کشور ما جان خود را تقدیم کردند تا همین زمین برهوت دوباره به آغوش وطن برگردد.

فکه که این روزها زیرپای راهیان نور به رقص درآمده و مسافرانی به اینجا آمده اند تا به وجود رزمندگانی که این خاک را حفظ کرده اند افتخار کنند شاهد روزهای دردناکی هم بوده است. فکه شاهد روزی بود که در آن گردان حنظله در بخشی از خاک مجاورش در کشور عراق به محاصره بعثی ها افتادند و یکی یکی پرپر شدند.

جعفر ربیعی یکی از نیروهایی بود که در آن کانال محاصره شدند از همنشینی با عطش می گوید: صبح روز چهارم از شدت تشنگی به شبنمهایی که روی علفهای هرز نشسته بود روی آوردم. لب خشک و ترک خورده را به قطره های شبنم نوک علفها چسباندم ولی این مقدار حتی نتوانست لبهای خشک مرا ترکند تا چه رسد به رفع عطش.

وی می افزاید: آفتاب در ادامه حرکت خود آرام آرام به بالای سرم رسید. تصمیم گرفتم به هر قیمتی شده خود را به بالای سر جنازه ای که در سه متری من افتاده بود برسانم. امید داشتم که در قمقمه ای  که به فانسقه اش بسته بود آب باشد. با هر مشقتی بود خود را به جنازه رساندم و با دندان قمقمه را از فانسقه بیرون آوردم. قمقمه را بین دو ساعد دستم قرار داده و با دندان در آن را باز کردم اما به محض اینکه خواستم قمقمه را به دهانم نزدیک کنم از دستم رها شد و به زمین افتاد و آب آن جاری  شد. حسرت آب از دست رفته تمام وجودم را گرفت. چشمانم تحمل دیدن این صحنه را نداشت. رملها خیلی سریع آب را مکیده بودند چون آنها هم تشنه بودند ولی نه بیشتر از من.
 

آری فکه برای رزمندگان آن روزها یادآور تشنگی روز عاشورا برای امام حسین(ع) بود ولی ما که آن شرایط را درک نکردیم باید به فکه برویم و از زبان راویان بشنویم که در این گوشه از خاک کشور چه بر جوانان ما گذشت تا این خاک امروز زیر پای ما قرار گیرد و هر ساله از سراسر کشور افرادی برای تحویل سال به فکه بیایند.

اغلب شهدای فکه نوجوان بودند
 
اما غربت و دلگیری در فکه بازهم فراتر از عطش است و هر کس وارد این قطعه از بهشت شود ناخودآگاه دلش می گیرد و گونه هایش نمناک می شوند. این حس عجیب چیست که هر فرد معتقد و غیرمعتقدی وقتی وارد آن می شود بی اختیار اشک می ریزد و دلش می شکند؟

به گواه رزمندگانی که در فکه به ستیز دشمن رفتند؛ اغلب افرادی که در این منطقه جنگیدند، نوجوانان کم سن و سالی بودند که از نیمکت مدرسه مستقیم به این دشت بلا آمده بودند تا از خاک کشور دفاع کنند و اغلب آنها شهید شدند. حتی بعدها در تفحصهای صورت گرفته هم معلوم شد اغلب پیکرهایی که از دل زمین بیرون آورده می شود را نوجوانان کم سن و سال با جثه هایی کوچک تشکیل می دهد و شاید همین امر باعث شده حال و هوایی که به بازدیدکنندگان از فکه دست می دهد با همه مناطق عملیاتی دیگر متفاوت باشد.

آری فکه‌ مثل‌ هیچ‌ جا نیست‌! نه‌ شلمچه‌، نه‌ ماووت‌، نه‌ سومار، نه‌ مهران‌، نه‌ طلائیه‌، فکه‌ فقط‌ فکه‌ است با قتلگاه‌ و کانال هایش‌، با تپه‌ ماهور و دشتهایش‌. فکه‌ قربانگاه‌ اسماعیلهاست‌ به‌ درگاه‌ خدای‌ مکه‌. فکه‌ را سینه ای‌ است‌ به‌ وسعت‌ میدانهای‌ مین‌ِ گسترده‌ بر خاک‌. فکه‌ را دلی‌ است‌ به‌ پهنای‌ سیمهای‌ خاردار خفته در دشت‌. فکه‌، روحی‌ دارد به‌ لطافت‌ ابرهای‌ گریان‌ در شب‌ والفجریک‌. فکه‌، چشمانی‌ دارد به‌ بصیرت‌ دیده بان‌ خفته‌ در خون‌، بر ارتفاع‌ 112، فکه‌، خفته‌ بر زیر گامهایی‌ است‌ که‌ رفتند و باز نیامدند. فکه‌، استوار ایستاده‌ است‌، برتر از سنگرهای‌ بتونی‌ ضد آرپی‌ جی‌. فکه‌، هیچ‌ در کف‌ ندارد، همچون‌ بسیجی‌ ایستاده‌ در برابر تانکهای‌ مدرن‌ بعث‌. فکه‌، همه‌ چیز دارد، همچون‌ بسیجی‌ مهیای‌ سفر به‌ دیار حضرت‌ دوست‌.

وقتی شهادت به عروسی ترجیح داده می شود

عبدالمجید حلمی یکی از رزمندگان فکه در مورد حال و هوای شهادت در عملیات والفجر مقدماتی می گوید: روز عملیات یکی از بچه های اطلاعات آمد پیشم و گفتم می خواهم بروم عروسی کنم و نیاز به مرخصی دارم ولی به علت نکات امنیتی معمولا به کسی نمی گفتیم که قرار است عملیات شود و او هم از این موضوع بی اطلاع بود.
 

حلمی ادامه می دهد: مانده بودم چه تصمیمی بگیرم. مرخصیها لغو شده بود. به این نتیجه رسیدم که بگویم برود. راه افتاد و رفت. بین راه بچه های گردان را دید. از آنها پرسیده بود می خواهید کجا بروید آنها گفته بودند کجای کاری امشب عملیات است تو نمی دانی، سراغ من آمد شروع کرد به دعوا و گفت تو که می دانستی عملیات است چرا به من مرخصی دادی... نمی‌خواهم بمانم رفت جلو و صبح شنیدم شهید شد.

فکه آخرین سکانس زندگی شهید آوینی

فکه اما حتی بعد از پایان جنگ هم عاشقی را از میان برد تا جانفشانی رزمندگان غیور کشورمان برای همیشه در قلب رملهای تشنه آن دفن شود زیرا در 20 فروردین ماه سال 1372 شهید مرتضی آوینی که در حال ساخت روایت فتح بود بر اثر انفجار مین در فکه به خیل عظیم شهیدان ایران پیوست تا رازهای این بیابان مخوف همچنان سربه مهر بماند.

شهید سیدمرتضی آوینی در سال ۱۳۲۶ شمسی در شهر ری متولد شد و پس از اخذ دیپلم، مدرک فوق لیسانس معماری را از دانشگاه تهران گرفت. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به فعالیت در جهاد سازندگی مشغول شد و عازم روستاها شد. از آن پس به سوی فیلمسازی برای جهاد کشانده شد و بعدها در این گروه، مجموعه فیلمهای «روایت فتح» را به انجام رسانید.
 

شهید آوینی از سال ۱۳۶۷ به فعالیت در حوزه هنری پرداخت و آثار متعددی را در این زمینه از خود به یادگار گذاشت. شهید از سال ۱۳۷۱ با تاکید مقام معظم رهبری فعالیت دوباره ای را برای ساخت سری جدید روایت فتح آغاز کرد و همزمان با فعالیت گروه تفحص، تصاویر جدید روایت فتح را ضبط کرد.

سیدمرتضی آوینی سرانجام در بیستم فروردین ۱۳۷۲ در یکی از فیلمبرداری هایی که گروه روایت فتح در منطقه فکه داشتند، بر اثر انفجار مین به خیل شهدا پیوست. پیکر پاک آن شهید با حضور مقام معظم رهبری تشییع شد و از جانب معظم له، وی «سیدشهیدان اهل قلم» نامیده شد.