«سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار» در بهترین حالت نمایشی است از درجا زدن مستور به عنوان نویسنده‌ای تجربه‌گرا در خیالات و تجربیات خود که نشان از نوعی فقدان ایده در وی برای خلق داستان‌ها تازه دارد.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: وقتی از نویسنده‌ای این سئوال را بپرسید که برای خلق یک داستان چه ابزاری را در اختیار دارد، به طور حتم با عباراتی روبرو می‌شوید که درونمایه همه آنها کشف یک اتفاق برای خلق یک اثر ادبی در کنار خرج کردن درونمایه ذهنی و هنری نویسنده برای پرورش آن ایده داستانی است.

ایده‌ای که در نهایت با چاشنی خلاقیت نویسنده داستانی را می‌سازد، چیزی نیست جز بخشی از حقیقتی که نویسنده آنها را در جهان پیرامونی خود درک کرده است و لابد برای او توام با حسی شده است که می‌پندارد می‌توان آن را با جهانی دیگر و مردمانی دیگر به اشتراک بگذارد.

مصطفی مستور در قامت یک نویسنده جدای از این موارد عامل دیگری را برای شکل دادن به داستان‌هایش مورد استفاده قرار می‌دهد که می‌توان از آن به عنوان «حافظه و یا پشتوانه داستانی شخصی» او یاد کرد. پشتوانه‌ای که در رمان اخیر وی با عنوان «سه گزارش کوتاه درباره‌ی نوید و نگار» خود را عریان‌تر از همیشه نشان داده است و تا پیش از این تنها می‌شد ردپایی از حضور زیرپوستی آن در آثارش یکی پس از دیگری دید.

«سه گزارش کوتاه....» را می‌توان داستانی درباره انسان و از زبان انسان در جامعه‌ای دانست که گویا مستور خود را در احاطه زیستن در آن می‌بیند. المان‌هایی حسی به کار رفته در این متن برای شکل دهی به داستان را می‌توان کمابیش در تمام متن‌های داستانی سابق وی نیز دید. موضوعاتی نظیر ترس، فقر، بی‌پناهی، اضطراب و نوعی تعریف منحصر به فرد از عشق که آن را غوطه‌ور میان معنا داشتن و بی‌معنا بودن حرکت می‌دهد.

داستان مستور به دور از هر نوع حاشیه‌انگاری و ماجراهای فرعی نوشته شده است. خود وی در ابتکاری قابل توجه با اضافه کردن زیرنویس به متن رمان آن هم با حفظ زبان و ادبیات روایی داستان سعی کرده است تا خواننده را برای دنبال کردن داستان‌های فرعی به آثار داستانی سابق خود که عقبه شکل‌دهی به برخی شخصیت‌های فرعی داستان هستند حرکت دهد تا بنا به گفته خود وی در کتاب، سر و ته قضیه خیلی زود روی هم بیاید و مصیبت خواندن این داستان در یک بعدازظهر تمام شود.

از سوی دیگر گزارش مستور از نوید و نگار و زندگی آنها گزارشی است سیال. گزارشی که به روایت یک وجه از زندگی  این دو شخصیت محدود نیست و راوی در طول داستان مخاطب خود را سوار بر جریانی سیال به درون و بیرون ذهن شخصیت‌ها می‌برد؛ به طوری که او با حسی عجیب علت برخی از عکس‌العمل‌های آنها را حس می‌کند؛ بی‌آنکه حتی خود داستان تمایلی به بیان آن داشته باشد.

با این وجود و با اذعان به اینکه مستور در گفتارهایی که سابق بر این از وی منتشر شده است، مهم‌ترین عنصر شکل دهنده داستان را به فهم و تجربه نویسنده از زندگی و حیات مرتبط می‌کند و این موضوع را تا جایی بها می‌دهد که در همین زمینه می‌گوید: «از نظر من، زندگی با رنجهای فوقالعاده زیادی همراه است... پاره‌ای از رنج‌ها برای همه مشترک است، اما پاره‌ای از رنجها هستند که ربطی به تدبیر انسان ندارند. این رنجها وجود دارند؛ چون برآمده از انسان بودن ما هستند، نه از بی‌کفایتی ما در تدبیر؛ مانند بیماری‌ها، شکست‌ها و ناکامی‌ها در عشق، تنهایی و مرگ. همینهاست که نگاه من را میسازد» اما داستان اخیر وی را باید عامل نقض کننده این ادعا دانست.

مستور در سه گزارش کوتاه به شکل عجیبی در آنچه تاکنون در قالب داستان روایت کرده است درجا زده است. او در «سه گزارش....» چیزی جدای از فضاسازی‌های همیشگی خود ترسیم نکرده و حتی می‌توان ادعا داشت که گاه ضعیف‌تر از آن نیز بوده است.

ارجاعات متعدد وی به داستان‌ها و فضاسازی‌های سابق خود در رمان جدیدش برای نویسنده‌ای که داستانش را حاصل تجربیات تازه در فهم رنج‌های موجود در زندگی بشری می‌شمارد، یک شکست محسوب می‌شود. این موضوع زمانی خود را بیش از پیش عریان می‌کند که نویسنده عملا در پایان‌بندی داستان خود که از ابتدا همانند آثار سینمایی هیجان‌انگیز جلو رفته کاملا شیوه‌ای رئالیستی اختیار می‌کند و پایان‌بندی کاملا خنثی و بی‌تاثیری را به داستان پیوند می‌زند.

«سه گزارش کوتاه درباره‌ی نوید و نگار» علی‌رغم موفقیت‌های خود در خلق و استمرار زبان روایت که از وجوه تمایز و موفقیت مستور به شمار می‌رود و عدم تحمیل نظرگاه‌‌ها و حتی قضاوت خاص به نویسنده شاید در نگاه نخست خود را بر خلاف عقیده مستور به صورت رمانی معرفی کرده باشد که خواندنش مصیبت نیست، اما با نزدیک شدن به فصول پایانی کتاب می‌توان به وضوح مشاهده کرد که مستور در مقدمه کتابش چندان بی‌راه صحبت نکرده است.

-----------------
حمید نورشمسی