احمد رسا در گفتگو با خبرنگار مهر، ضمن ابراز تاسف از درگذشت قمر آریان - همسر زندهیاد عبدالحسین زرینکوب - گفت: من آن زمان یعنی حدود 60 سال پیش یک طبیب بودم و با خانواده خانم آریان در ارتباط نزدیک خانوادگی بودیم و قمر خانم به همراه خواهرش شمسی خانم تازه آمده بودند حشمت آباد و خانهای اجاره کرده بودند.
این پژوهشگر حوزه ادبیات افزود: یک روز که من خانهشان بودم و خانم قمر آریان هم اتفاقاً آن روز مریض بود، درِ خانهشان به صدا درآمد. من رفتم در را باز کنم، دیدم جوانکی سیهچرده پشت در ایستاده است و میگوید که میخواهد خانم آریان را ببیند.
رسا اضافه کرد: من از او پرسیدم شما که هستید؟ گفت من عبدالحسین زرینکوب هستم. من هم به خانم قمر آریان گفتم جوانکی آمده میگوید نامش زرینکوب است و میخواهد شما را ببیند.
احمد رسا (سمت راست)
دوست مشترک خانوادگی عبدالحسین زرینکوب و قمر آریان سپس گفت: آن دیدار در زمان تعطیلی دانشگاه صورت گرفت و چند ساعتی به طول انجامید و ما هم فکر میکردیم که عمدتاً درباره مسائل مربوط به زبان فارسی با همدیگر صحبت کرده باشند. به هر حال بعد از آن دیدار، خانم آریان به مشهد رفت و دو، سه روز آنجا ماند و حالش خوب شد!
وی افزود: گویا دکتر زرینکوب هم بعداً رفته بود آنجا (مشهد) و در همین شهر و بعد از همان دیدار بود که این دو باهم عقد و ازدواج کردند.
احمد رسا که با خنده این خاطره را بیان میکرد، ادامه داد: من بعداً به خانم آریان گفتم چرا به من نگفتی میخواهی بروی مشهد عقد کنی با این آقا؟ که او گفت: خجالت کشیدم این را به شما بگویم!
وی گفت: زندگی خانم آریان و عبدالحسین زرینکوب در کمال سلامت گذشت. زمانی که آقای زرین کوب در انگلیس بستری بود، من به آنجا رفتم و با طبیبش صحبت کردم که او را جواب کرده بود، ولی باز هم به اصرار خانم آریان مداوا را ادامه دادند که نهایتاً هم به آمریکا منتقل شد. او (زرینکوب) که سرطان مثانه داشت، همان جا (آمریکا) عمل کرد که متاسفانه جواب نداد و فوت کرد.
رسا ادامه داد: در تمام این مدت هم خانم آریان 24 ساعته بالای سر همسرش بود و خواب و خوراک را از خودش گرفته بود.
وی در پاسخ به این نکته که گفته میشود قمر آریان خود را به نوعی فدای همسرش کرد تا او (زرینکوب) شاهکارهایی مانند «دو قرن سکوت» را خلق کند و به نوعی در سایه نام بزرگ زرینکوب قرار داشت، گفت: این سخن درستی است. خانم آریان محیط آرامی را برای دکتر زرینکوب فراهم کرده بود و حین کار، خودش هم کمتر با او صحبت میکرد.