گرگان - خبرگزاری مهر: ای بانوی بی نشان سلام. کدام سوی این بی نشانیها نشان توست. در کوچه های بی نشانی، نشان از خانه باصفایی می گیریم که همه می شناسندش و می دانند که دخت نبی است.

در کوچه های بی نشانی، نشان از خانه باصفایی می گیریم که همه می شناسندش و می دانند که دخت نبی است.

به در خانه که می رسیم صدای صوت اذان و مناجات به گوش می رسد، به نماز ایستاده است و دعا می خواند، برای همه دعا می کند، از همسایه های دور تا نزدیک، از شفای بیماران تا برآورده شدن حاجات نیازمندان.

منتظر ایستاده ایم تا از خود بگوید و نیازش را به زبان آورد، بی شک ملائک نیز در پی آنند تا لب تر کند و عرش را به زیر پایش آوردند، بگو، بخوان و دعا کن، برای خودت بخواه همانگونه که برای دیگران خواستی.

غرق در عرش شده است، همه منتظرند تا چیزی برای خود بخواهی فاطمه جان، دخت نبی در این مناجات گویا خود را فراموش کرده ای، ببین جگرگوشه هایت نیز منتظرند تا مادر کمی فارغ از حال دیگران شده و برای خود بخواهد.

هر چه می مانیم از خود چیزی نمی گوید تا جایی که جگرگوشه اش، حسن (ع) نیز لب به سخن می گشاید و می گوید، مادرجان پس چرا از خود و ما نگفتی؟ و تو چه زیبا و عاشقانه پاسخش داده ای، پاسخی که کلام وحی است و بر لبانت نشسته است، و می گویی" اول همسایه، بعد خانه".

می دانیم، همین همسایه هایی که سنگشان را به سینه می زنی، آن روز هر چه بر در خانه هایشان زدی، پاسخت ندادند، همان روزی که مردانه به میدان آمدی تا از حریم ولایت دفاع کنی.

آهای چه می شود شما را که پاسخش ندادید، مگر نمی شناسیدش، مگر نمی دانید او ام ابیهاست و مام امامت، آهای آبروداران! چرا از آبرویتان برای دفاع از حریم دین خرج نکرده اید و یاس نیوی را بانوی بی نشان کرده اید .

چه شد شما را که در این زمانه بی مروت و بین آدمهایی که برای کسب منصب و مال  گلاویز شده اند و به جان هم افتاده اند، تنها رهایش کردید.

صبر کنید، بانو خواسته ای دارد، سرا پا گوشیم، بگو ای ام ابیها، چی می خواهی جانم به فدایت؟، " بلال را صدا کنید"، از بلال چه می خواهد؟، اذان بگوید؟ آخر بانوی دوعالم، می دانی که بلال بعد از رسول دیگر بر مناره نرفته است، او قید مناره و اذان بی رسول را زده است، پاهایش نای رفتن بر بالای مناره را ندارند، چگونه از او بخواهیم تا اذان بگوید؟.

یا بلال " ارحنا بالصلوة "، جان کمال است و ندای او کمال - مصطفی گویان ارحنا یا بلال، اذان بگو، مگر نمی بینی بانو با شنیدن صوت زیبایت به یاد نبی می افتد ، بر مناره رو و اذان بگو.

می شنونی بانو، این صدای اذان بلال است که بگوش می رسد، " الله اکبر و الله اکبر". تن رنجور فاطمه (س) رمق گرفت، این بهترین مرحم است بر زخمهایی که از زمانه و آدمهایش برداشته است.

و اینک فاطمه است که همراه بلال زمزمه می کند، " اشهد ان لا اله الا الله "، و شهادت می دهد که خدایی جز پروردگار یگانه و بی همتا نیست.

بلال تو را به رسول سوگند این قسمت اذان را آهسته تر گو تا ام ابیها نشوند، کاش نسیم، صوت بلال را به فاطمه نرساند، هنگامیکه می خواند " اشهد ان محمدا رسول الله".

بلال دیگر نخوان، نخوان بلال، بانو از هوش رفت، بلال به حال فاطمه بنگر، تو را به جان علی (ع) دیگر نخوان و از مناره پایین بیا.

آری ! همچون شاخه خشکی باز در شعله های قهر تو می سوزم، گویی هنوز تن تب دار دارم که از آفتاب شهر تو می سوزم.
.............................................
دل نوشته: علیرضا نوری کجوریان