به گزارش خبرنگار مهر، سید حسین فدایی حسین متولد 1345 تهران است و مدرک کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی را از دانشکده هنر و معماری گرفته است.
وی تاکنون بیش از 30 نمایشنامه نوشته و در بیش از 20 نمایش به عنوان طراح صحنه مشغول به کار بوده است. فدایی حسین بیش از 20 بار به عنوان نمایشنامه نویس برگزیده از جشنوارههای مختلف انتخاب شده است.
نمایش "بانوی بینشان" در مورد مصائب حضرت فاطمه زهرا(س) یکی از آثار فاخر فدایی حسین است. این نمایش که تاکنون توانسته در شهرهای مختلف کشور هزاران تماشاگر را به سالنهای تئاتر بکشاند، در حال حاضر به کارگردانی کورش زارعی و بازی کوروش زارعی، علی فرحناک، محمدرضا آزاد، وفا طرفه و ... در تالار شهید آوینی مجتمع فرهنگی نور قم در حال اجراست و تا 8 اردیبهشت ماه به روی صحنه خواهد رفت. به همین بهانه گفتگویی با نویسنده این نمایش انجام دادهایم که میخوانید:
مهر: آقای فدایی حسین ابتدا در مورد نمایش بگوئید
- پیش از گفتن هر کلامی در خصوص نمایش بانوی بینشان بر خود لازم میدانم خدای بزرگ را به خاطر تمام آن چیزی که توفیقاش میخوانم سپاس بگویم. توفیقی بزرگ در نمایش گوشه کوچکی از زندگی بانویی بزرگوار که سمبل معصومیت انسان است و نماد پاکی اسلام و نشان مظلومیت شیعه. خدا را هزاران بار شاکرم که به من لیاقت آن داد که از بانویی چنان بزرگ بگویم. نه از آن رو که شان بلند ایشان نیاز به توصیف کلام کسانی چون من داشته باشد، که من محتاج ذکر ایشانم و این احتیاج جز به توفیق رفع نخواهد شد.
همه چیز در ابتدا از یک سفارش شروع شد و شاید بهتر باشد عنوان آن را پیشنهاد بگذاریم. پیشنهاد تولید نمایشی در خصوص زندگی حضرت زهرا(س). ما گروه نمایش کوچکی بودیم که چند سالی بود – حدود سال 68 – در قم، به کار تولید و اجرای نمایش مشغول بودیم. موضوعات کاری ما البته بیشتر جنگ (دفاع مقدس)، کودک و نوجوان و یکی دو نمایش مذهبی – تاریخی تشکیل میداد.
در زمان سفارش یا پیشنهاد تولید نمایش ذکر شده که حدودا به سال 1375 بر میگردد، دفتری را در قم تشکیل داده بودیم به نام دفتر مرکزی نمایش بچههای مسجد که با حمایت حوزه هنری راه اندازی شده بود و قرار بود گروههای نمایش جوان و مسجدی را در سراسر کشور ایجاد کرده و سازماندهی و هدایت کند. آن زمان به دلیل جلوگیری از فعالیت موازی با سایر ارگانها و نهادهای متولی امر نمایش، ما فعالیت دفتر را بر روی نمایشهای مذهبی متمرکز کرده بودیم. بنابراین تولید و اجرای نمایش مذهبی در سطح وسیع میتوانست به عنوان الگویی برای سایر گروههای نمایش مرتبط با دفتر مطرح شود و البته پیشنهاد نمایش بانوی بینشان محرک خوبی برای تولید چنین آثاری بود.
آنچه در ابتدای امر مد نظر گروه بود «تولید نمایشی بود قابل توجه برای عموم مخاطب که جوابگوی تعصبات و احساسات شیعه در خصوص مصائب زندگی حضرت زهرا(س) باشد.» در واقع ما به کاری مردمی فکر میکردیم. کاری که بتواند با عموم مخاطبان رابطه برقرار کرده و آنان را با نمایش همراه نماید اما آنچه که بیش از هر چیز گروه را به تامل وا میداشت تلاش در مسیر خلق آثاری بود که بتواند علاوه بر جوابگویی به خیل مخاطبان به لحاظ فنی و هنری نیز توقعات مان را برآورده کند. ماههای اول به سفارش نوشتن متن به این و آن گذشت. گروه با نویسندههایی که سابقه نوشتن متن مذهبی داشتند – و البته تعدادشان هم بسیار کم بود – تماس گرفته شد. آنها بیشتر اظهار علاقه و تمایل میکردند اما در عمل یا وقتشان اجازه نمیداد یا توفیق، رفیق راهشان نمیشد.
این سفارشها و پیگیریها شاید یک سالی به طول انجامید اما گروه راه به جایی نبرد. شاید همین پیگیریها و پاسخ نگرفتنها باعث شده که گروهی از بچهها را جمع کرده، کتاب کشتی پهلوگرفته سید مهدی شجاعی را پیش رو قرار داده و شروع به اتود کردن تابلوهایی از کتاب کنیم که به نظر برای نمایش مناسب مینمود. منظور اصلی البته روشن نبود.
نمایش "فرازها یا تابلوهایی از زندگی حضرت زهرا(س)" اما آنچه مهم بود، قالب مطلوب و به قولی بهانه مناسب برای نمایش بود. داستانی که سیر معنوی تابلوها را به هم پیوند بزند و البته حرف تازهای هم برای امروز داشته باشد. چند باری هم جلساتی با بچههای گروه برگزار کردیم، برای رسیدن به طرحی تازه و بکر. پیشنهاداتی هم مطرح میشد. مثل اینکه "گروهی پژوهشگر به بقیع بروند، قبرها را باز کنند و از صاحبان قبور بخواهند تا از وقایع آن زمان بگویند و از آنچه بر فاطمه(س) رفته است". یا اینکه "یک گروه نمایش به مدینه سفر کنند برای یافتن قبر بینشان حضرت و ناخواسته به دل تاریخ کشیده شوند و وقایع گذشته را روایت کنند." و... اما هیچ یک از این بهانهها و قالبها مورد موافقت جمع قرار نگرفت و کار همچنان معلق بود.
به نظر میرسد این نمایش بیشتر پروسه معنوی دارد
- بله. نمایش بانوی بینشان را بیشتر پروسهای معنوی میدانم تا اثری هنری، چرا که به گمان من، آنچه بیش از هر چیز در مسیر خلق و ارائه اثر به من و گروه اجرایی یاری رسانیده، عنایات، توجهات و توفیقات الهی بوده است که در بسیاری اوقات فراتر از قالب، اصول و تعاریف هنری یک اثر نمایشی، ضمیر ناخودآگاه من را تحت تأثیر قرار داده و من را در جهت خلق اثری معنوی راهبر بوده است.
به جرأت میتوانم بگویم که در لحظه لحظه خلق این اثر، بیش از هر چیز گوش به ندای فطرت خود گوش فرا دادهام و از آنجا که میل به زیبایی، حقیقت و انسانیت در فطرت آدمی نهادینه است، نمایش بانوی بینشان نیز با فطرت مخاطب خود، پیوند برقرار میکند و در نظر او زیبا، حقیقی و انسانی جلوه میکند. من راز توفیق این اثر را در همین نکته ظریف میبینم. ارتباط فطری میان نمایش و مخاطب. به گمان من در طول تاریخ نیز حلقه فطرت، شاید مهمترین عامل ارتباط میان آثار موفق هنری با مخاطب خود بوده است و البته حلقه مفقوده آثار ناموفق و فراموش شده.
شاید ادعای بزرگی باشد اما به گمان من آثاری مانند بانوی بینشان که توانسته است در طول سالها زنده و پرشور، خیل مخاطبان را به سالنهای نمایش بکشاند و پا به پای احساس آنان، مخاطب خود را تحت تاثیر قرار دهند، گمشده حقیقی تئاتر بیرونق امروز ما باشد. به گمان من شاید توجه دقیق به ساختار این گونه آثار، چگونگی شکل گیریشان، ظرایف و دقایقی که شاید در بیشتر اوقات ناخواسته – و به گونهای فطری – در کار لحاظ شده است بتواند ما را به شیوهای نو و متفاوت از گونههای فعلی نمایش، برای ایجاد ارتباط هر چه نزدیکتر و موثرتر با مخاطب رهنمون باشد. هر چند بدون شک هر مسیر تازهای با موانع ناشناخته و مسیرهای انحرافی مختلفی همراه است که میبایست با ممارست و تحمل و البته با استعانت از اصحاب فن، راه درست را تشخیص داده و مسیر صحیح را با آگاهی و اطمینان پیمود.
نمایش بانوی بی نشان اولین گام من در چنین مسیری بوده است. گامی که هر چند به توفیق برداشته شده اما نبایست ما را متوقف کند. استقبال و همراهی مخاطب، گرچه مشوق خوبی است اما نباید ما را به درجا زدن و تکرار خود وادارد.
به ضمیر ناخودآگاه ذهن و پروسه معنوی در مورد نمایش بانوی بینشان اشاره کردید. این جریان چگونه در شکل گیری نمایشنامه بانوی بینشان تاثیرگذار بوده است؟
اواخر سال 1376 که سفری به اردن داشتم و از همانجا و همزمان با ایام حج با کاروانی که از سوریه آمده بود، عازم سفر حج شدم. در طول مسیر بیست و چند ساعته تا مدینه، همهاش در این فکر بودم که اولین جایی که میروم قبرستان بقیع است برای توسل به ائمه بقیع و البته بانو فاطمه زهرا(س) تا عنایتی بکنند و بتوانم طرح یا قالب مناسب کار را پیدا کنم. چون برای یافتن قالب این نمایش سختیهای بسیار کشیده و به نتیجه هم نرسیده بودم.
اعمال حج به پایان رسید و کاروان ما برای یک توقف یک روزه به مدینه بازگشت. سفر کوتاه بود و ما میبایست شب هنگام مدینه را به قصد اردن ترک میکردیم.
یک ساعت به حرکت کاروان مانده بود و من همچنان در تکاپوی مجالی، لحظهای یا آنی برای توسل بودم. غمگین و ناامید از اینکه نتوانسته بودم به آنچه در نظر داشتم برسم، به کاروانیان سپردم که برای کاری به بقیع میروم و دوان دوان خود را به جوار آن قبرستان رازآلود رساندم. نمازی خواندم و از دلم گذشت که تنها امیدم باید به همین لحظه و همین جا باشد و از حضرت زهرا(س) خواستم که خودشان عنایتی کنند.
دقایقی گذشت و فرصتم برای پیوستن به کاروان به پایان رسید و دلشکسته و نا امید به اردن بازگشتم. روزها گذشت و با آن که هنوز به طرح و قالب مورد نظر نرسیده بودم خود را درگیر کار کردم. هر منبع و کتابی که به نوعی به زندگی کوتاه ایشان مربوط میشد را جمع کرده و شروع کردم به مطالعه و گردآوری فرازهایی که قابل توجه بودند. در واقع با این کار میخواستم بخش میانی و بدنه کار را آماده کنم تا زمانی که قالب مورد نظر به ذهنم رسید با مشکلی مواجه نشوم. اما در این مدت همچنان منتظر بودم.
چند روزی از پایان آن سفر معنوی گذشته بود که در یک بعدازظهر رؤیایی، در شرایطی میان خواب و بیداری، طرح مورد نظر از ذهنم گذشت. ابتدا خود را در جوار قبرستان بقیع دیدم. در فضایی شبیه به همان شب وداع! بعد کاروانی را دیدم که به ندبه و دعا مشغول بودند. در همین حال، حضور زنی را در گوشهای احساس کردم. پیرزن یا ترجیحاً مادری. او مشکلی داشت که شبیه مشکل دیگران بود. مسئله همه کاروانی که آنجا بودند و در عین حال مسئله و مشکل مادر، خاص خودش بود. انگار او مادر یک شهید مفقودالاثر بود که آمده بود آنجا تا نشانی از قبر و مزار پسرش بیابد، همان گونه که جماعت در آرزوی یافتن مزار فاطمه(س) بودند. بعد زنی دیگر به هیئت زنان عرب ظاهر شد. شاید اسماء که از دل تاریخ آمده بود و او نیز در پی گمشده ای میگذشت؛ در پی نشانی از بانوی بینشانش فاطمه(س).
این مشکل مشترک شاید بهترین عامل ارتباط میان مادر و اسماء به حساب میآمد و همچنین عامل ایجاد ارتباط میان گذشته و حال. اکنون بهترین بهانه برای پیوند میان حال و گذشته پیدا شده بود. پس مادر که مشتاق شنیدن از بانوی بی نشان بود میتوانست همراه اسماء به دل تاریخ سفر کند و مخاطب را نیز در سفر معنوی به خود ببرد.
چرا نام این نمایشنامه را "بانوی بینشان" گذاشتید؟
نام نمایشنامه، شاید ناخواسته و خود به خود آمد. بعضی اسمها این گونهاند و بیهیچ بهانهای ناگهان میآیند و این نامها بیشتر بهترین نامها هستند. نمایشنامه با این جملات آغاز شده بود: به نام خدا، خدای خالق زهرا، بانوی بینشانی که هر بینشان را نشان است و دلیل خلقت انسان. و نام نمایش شد بانوی بینشان.
این کلمات البته شاید بیتأثیر از شعر خانم راکعی نبود که آن روزها مدام بچههای گروه با خود زمزمه میکردند:
"ای بینشانهای که خدا را نشانهای
هر سو نشان توست ولی بینشانهای"
آیا به فکر سبک خاصی هم بودید؟
هنگامی که کار نوشتن نمایش چند هفتهای بدون وقفه ادامه داشت، گروه نیز به تهیه مقدمات کار مشغول شد. یکی از این اقدامات جمعآوری نوارهای مداحی، روضهها و سخنرانیهایی بود که در رثای زندگی حضرت زهرا(س) تهیه شده بود. البته هنوز پیشنهاد خاصی در خصوص ساختار اثر برای گروه اجرایی مطرح نبود اما یک چیز برای همه بسیار روشن بود که اجرا میبایست به سمت کاری متفاوت با ساختارهای نمایش معمول میرفت. قرار نبود یک اثر صرفاً نمایشی را با رعایت قالبهای اجرایی متداول به صحنه میبردیم، قالب معمول و مکرری که جدای از مضامین تکراری، جذابیت چندانی برای مخاطب نداشت.
چطور شد که از روضه نمایشی در این اثر استفاده کردید؟
بعدها اصطلاحی در خصوص ساختار اجرایی نمایش مطرح شد که هر چند اصطلاح جامع و کاملی نبود اما میتوانست ذهن گروه اجرایی را تا حد زیادی جهت بدهد و آن روضه نمایشی بود. یعنی روضهای که نه فقط توسط یک مداح خوانده شود و مستمعان وقایعی را در ذهن مجسم کنند، بلکه توسط گروه نمایش به صحنه برده شود و مخاطبان به جای تجسم ذهنی، آن را با چشمهای خود بر روی صحنه ببینند. این امر در صورت توفیق به نظرمان مهمترین گامی بود که ما میتوانستیم در مسیر ارتقای اثر از سطح روضه خوانی صرف به نمایشی و دیداری کردن وقایع مطرح شده در کار برداریم.
ما با این کار میتوانستیم به مخاطب، تصاویر و تابلوهایی عینی از وقایعی که تاکنون تنها آنها را تصور کرده بود ارائه دهیم. یعنی آنچه را که او در طول سالها تنها شنیده و در ذهن تجسم کرده بود را میتوانست به عینه ببیند. به طور مثال هنگام طراحی و ساخت دکور درِ خانه حضرت که به نظرمان مهمترین عنصر تصویری نمایش بود مدام اشاره میکردم که این قطعه از دکور را دست کم نگیرید چراکه بعد از دیدن نمایش، مخاطب ما هر جا روضه حضرت زهرا(س) را بشنود و اشارهای به در خانه حضرت بشود او چنین دری را در ذهن تصور خواهد کرد.
آیا میتوان کاربرد روضه نمایشی را شیوهای از این نمایش مذهبی دانست؟
این تفکر البته بعدها در جای جای اثر مورد توجه قرار گرفت. ما قرار بود لحظه به لحظه به مخاطب خود تابلو و تصویر بدهیم. تصاویری که به راحتی قابل جایگزینی با تصاویر ذهنی مخاطب بوده و ماندگار و فراموش نشدنی باشد.
برای رسیدن به چنین منظوری لازم بود که پلی میان روضه و صحنه نمایش زده شود. ما نیاز داشتیم تا با ساختار مداحی و روضه به دلیل پیوند عمیقی که مخاطب مورد نظر ما با آن داشت، آشنا شویم و بعد تلفیقی میان آن و تمهیدات نمایشی به وجود بیاوریم. این کار به آن اندازه که گمان میرفت ساده و آسان نبود و چندان واضح و روشن نمینمود.
آقای فدایی حسین داستان این اثر در دو فضای کاملا متفاوت کنار قبرستان بقیع و ماجرای کاروان حجاج و دیگری فضای گذشته و وقایع تاریخی اتفاق میافتد. برای نمایش این دو فضای متفاوت چه کار کردید؟
بله. به دلیل همین دو فضای کاملا مجزا با عوامل و بازیگران متفاوت به کار گرفته شود، باید نوعی تلفیق و اشتراک بین این دو فضا ایجاد میشد. این تلفیق میبایست هم در دکور و لباس روی میداد و هم در بازیگران و حتی امکانات و ظرفیتهای صحنه. یعنی ما به نوعی میبایست از همه عوامل، دو منظوره استفاده میکردیم. به همین جهت ابتدا برای هر فضا، دکوری مستقل طراحی شد و بعد بخشها یا قسمتهایی که در دکورها یا فضاهای مختلف، مشترک تشخیص میدادیم حذف شد اما چیزی که مهم بود این بود که قطعات اصلی هر فضا یا صحنه میبایست با تمام جزئیات طراحی میشد تا با وجود اختصار و سادگی به خوبی فضای مورد نظر را القا کند و در ضمن به راحتی و سرعت و سهولت قابل جابجایی و تغییر باشد.
آیا این تمهید را در طراحی لباس و گریم بازیگران هم بکار گرفته شد؟
همین طور است. برای هر بازیگر، یک طراحی لباس و گریم متناسب با نقش اصلی وی در نظر گرفتیم و برای سایر نقشهای او هم پوششی مختصر طراحی شد تا در مواقع لزوم بتواند به سرعت جایگزین پوشش اصلی شود. یا اینکه در صحنه اول، تمام بازیگران در هر نقشی که بودند میبایست در هیئت کاروان حجاج به صحنه میآمدند. این صحنههای عمومی شامل شعب ابیطالب، عروسی، مسجد و... هم میشد.
در مورد موسیقی و جنبه شنیداری نمایش چطور؟
جنبههای شنیداری یک اثر نمایشی را چنانچه به لحاظ اهمیت، برابر با جلوهها و جنبههای دیداری و بصری آن به حساب نیاوریم، هرگز نمیتوانیم تاثیر و سهم بسزایی که صدا، موسیقی و جلوههای شنیداری در ارائه مفهوم نمایش دارد را منکر شویم. منظور از جنبههای شنیداری تنها موسیقی و صوتها نیست بلکه ریتم، تمپو و هارمونی دیالوگها و حتی آهنگ و نحوه ادای آنها را هم شامل میشود. اما چنانچه بار معنایی و کلامی دیالوگها را در نظر نگیریم و تنها به آهنگ و نحوه بیان و ادای دیالوگها توجه کنیم، با بخش عظیمی از یک اثر نمایشی مواجه هستیم که تماماً در حوزه موسیقی اثر قابل بررسی است. بنابراین، تهیه و ساخت موسیقی به عنوان جنبه شنیداری نمایش بانوی بینشان - شامل تمامی عناصر سمعی نمایش – دارای اهمیت بسیاری بود که میبایست توسط گروه اجرایی مورد توجه قرار میگرفت.
در مجموع میتوان گفت روضه در نمایش بانوی بینشان همچون سایر عوامل شنیداری – موسیقایی – به خدمت نمایش درآمده است تا در درجه اول رابطهای هر چه نزدیکتر و آشناتر با مخاطب برقرار شود و در درجه بعدی بسیاری از اطلاعات و موقعیتهایی که به تنهایی از طریق تصویر و صحنه قابل ارائه نبوده است از این طریق به مخاطب منتقل شود.
نمایش بانوی بینشان از نظر عاطفی چقدر بر تماشاگر تأثیر میگذارد؟
حقیقت امر این است که پیش از اجرای نمایش بانوی بینشان، هرگز گمان نمیکردم یک اثر نمایشی حتی اگر دارای موضوعی به شدت عاطفی و تأثربرانگیز باشد، تا آن حد بتواند همراهی و همدلی تماشاگران را با خود داشته باشد که در طول اجرا لحظهای هق هق گریه قطع نشود و در لحظاتی حتی صدای ضجه و فریاد مخاطب، بر موسیقی و صدای صحنه غلبه کند.
از همان ابتدای نمایش، زمزمه همراهی تماشاگران با کلام گوینده (مداح) شروع میشد. رفته رفته بغض، جای همراهی با کلام را میگرفت و این بغض که در صحنه هایی مثل رحلت پیامبر(ص) و ماجرای ثقیفه به اوج میرسید، در لحظه آتش زدن درِ خانه بانو(س) فوران میکرد و با ضجه و گریه همراه میشد. این نکته قابل توجهی است که ما به طور مثال در صحنههای مهمی مثل آتش زدن در خانه حضرت یا اذان بلال و هنگام حرکت دادن تابوت حضرت از هیچ روضهای برای ایجاد تأثیر استفاده نمیکردیم و این خود تماشاگر بود که بر اساس پیشینه ذهنی، روضهای را زمزمه میکرد و از رویدادهای صحنه تأثیر میگرفت.
آقای فدایی حسین در مورد مراسم پایانی نمایش هم بگوئید
بخش پایانی یک مراسم عزاداری یا هر گونه مراسم مذهبی، شاید یکی از مهمترین بخشهای آن به حساب میآید و آن لحظهای است که سخنرانی، مداحی و یا سینه زنی و... به اتمام رسیده و به عنوان حسن ختام یا به قولی گرفتن نتیجه، دعاها و حاجاتی ذکر میشود و حاضران با همان حال توسلی که در طول مراسم به دست آوردهاند آمین میگویند.
این مراسم پایانی آداب دیگری هم دارد. مثلا ایستادن جماعت رو به قبله و دست برداشتن به سوی آسمان و در انتها، ذکر سلام خطاب به ائمه اطهار(ع). اما از همه مهمتر نفس اجرای چنین مراسمی است که تاثیر خاصی در پایان مراسم در دل و روح حاضران باقی بگذارد.
از سوی دیگر بخش پایانی یک اجرای نمایشی، معمولاً به تشویق تماشاگران و بعد پیش آمدن و تعظیم و احترام بازیگران و عوامل اجرایی میانجامد.
اما از آنجا که نمایش ما ترکیبی بود از هر دو مراسم فوق – مذهبی و نمایشی- میبایست مراسم پایانی هم حال و هوای متفاوتی میداشت. چیزی شبیه دعای آخر روضه. این کار یک دلیل دیگر هم داشت و آن این بود که تماشاگر در طول بیش از یک ساعت از زمان نمایش، غرق در حس و حالی بود که آمادگی روشن شدن یکباره نورها و به صحنه آمدن بازیگران و تشویق آنان را نداشت. این در حالی بود که بعضی از تماشاگران حتی پس از مراسم پایانی که اساساً جزو نمایش نبود، برای مدتی همان طور در جای خود مینشستند و به صحنه خالی نگاه میکردند و گاه همچنان اشک میریختند، بنابراین با چنین تماشاگری و در چنین شرایطی بهترین کار دعا بود و ذکر توسلی به صاحب اثر و بعد ایستادن رو به قبله و سلامهای خاصی که در پایان مراسم مذهبی ادا میشود. این کار، هم حسن ختامی برای اجرای نمایش بود و هم تماشاگر را با آرامش خاصی از فضای کار خارج میکرد.
به نظر شما به یادماندنی ترین تصاویر نمایش کدام است؟
از تصاویر به یادماندنی در پایان نمایش، میتوان به گریهها و توسل بازیگران در خلوت پشت صحنه و در تاریکی لابلای دکورها اشاره کرد و یا به صحنه آمدن برخی از تماشاگران در پایان اجرا و خیره شدن به دکورها و عناصر صحنه و گاه حتی کشیدن دست تبرکی و یا بستن دخیلی به قطعاتی از دکور به خصوص درِ خانه حضرت زهرا(س) و مشبکهای بقیع از دیدنی ترین صحنههای پس از اجرای نمایش به حساب میآید.
کلام آخر؟
در پایان میبایست از اعتقاد و باور بازیگران به آنچه بر زبان میآورند و آنچه بر صحنه به اجرا میگذارند، یاد کنم و از تأثیر بسزایی که چنین باوری در دل تماشاگر ایجاد میکند و البته تأثیر متقابلی که گروه اجرایی از همراهی تماشاگران میگیرد.
..................................
روحالله کریمی