به گزارش خبرنگار مهر، اگر از سرزمین اصلی، آبهای بیکران خلیج فارس را طی کنی و در این مدت بدانی که تمام این پهنه، آبها و جزایر متعلق به کشور توست؛ دریا آبی تر می شود و بعد می رسی به ساحلی از ماسه های سفید که مانند آن را در نگین خلیج فارس هم ندیده ای. اینجا جزیره ابوموسی است.
جزیره ای خاکستری رنگ با ساحلی سفید و دریایی آبی. آنقدر آبی که سنگها و مرجانهای آن را به راحتی می توانی از کنار ساحل ببینی. می شود با هواپیمای کوچکی از بندرعباس به همراه صد نفر دیگر نیم ساعته خلیج فارس را به سمت جزیره طی کرد.
فرودگاه ابوموسی تنها یک خط پروازی دارد که توسط آن اهالی جزیره، کارمندان و مراجعه کنندگان مراکز دولتی را هر روز ساعت 8 صبح از فرودگاه بندرعباس به جزیره می آورد و یک ساعت بعد تعدادی دیگر را برمی گرداند.
اگر بدانی راه دریایی بندرعباس تا جزیره چهار ساعت طول می کشد شاید ترجیح بدهی از بندر لنگه که نزدیکترین ساحل و مسیر تردد دریایی است با شناورهای تندرو این مسیر را در زمان یک ساعت و 40 دقیقه طی کنی تا به جزیره ای برسی که مدتها پیش آن را به دلیل وجود آبهای شیرین و کشتزارهای وسیعش "گپ سبزو" می گفتند تا اینکه سرباز میرمهنا در زمان کریم خان نام خود یعنی ابوموسی را بر جزیره گذاشت. می گویند که عمر جزیره به هشت هزار سال قبل از میلاد می رسد.
ذوزنقه ای کنار تنب بزرگ و تنب کوچک
ابوموسی با 80 خانوار نظامی ساکن در تنب بزرگ روی هم حدود 6 هزار نفر جمعیت دارد. جمعیتی که بیشترشان از شهرهای دیگر به خصوص بندر لنگه، بندرعباس و میناب برای کارگری به اینجا آمده اند.
اهالی جزیره را به سختی می توانی سر ظهر در کوچه و خیابانهای جزیره پیدا کنی. خورشید خلیج فارس داغ می تابد و درختان سایه کمی دارند.
اما درمراکز اداری این جزیره همه مشغول کارند و صدای دانش آموزان مدارس شهدای خلیج فارس وقتی به صف می ایستند و سرود جمهوری اسلامی می خوانند می آید.
درست زمانی که شلاق آفتاب، صورت را سرخ می کند و بیشتر اهالی برای در امان ماندن زیر کولر نشسته اند، کارگرهای جزیره در حال ساخت 300 واحد مسکونی هستند.
اهالی جزیره، ابوموسی را امن ترین نقطه ایران می دانند چون نه گدا دارد نه دزد
"دورگوش رئیسی" یکی از کارگرانی است که در بعداز ظهر داغ جزیره چای دم کرده اند تا خستگی شان را از تن بیرون کنند. ساکن جزیره قشم است ولی برای کارگری به ابوموسی می آید و می رود. می گوید: همه جای ایران وطن است فرقی نمی کند ابوموسی باشد یا قشم یا حتی تهران. همه جا را آباد می کنیم. به خصوص ابوموسی را. چون امن ترین نقطه ایران است. نه گدا دارد نه دزد. اینجا از تهران هم بهتر است چون همه جزیره همدیگر را می شناسند و از حال هم با خبرند.
اهالی جزیره همه جور امکاناتی دم دستشان دارند، مسجد، بازار، اداره ها، فرمانداری، مدرسه، محله قدیمی، محله جدید و قدیم و ... به نحوی که می توانی همه جزیره را با پای پیاده گز کنی و برسی به مثلا بازارچه جزیره که با تمام فضاهای دور تا دور حوض بزرگش می شود تعداد زیادی از اهالی جزیره را یکجا دید. ساکنانی که اگر از زادگاهشان بپرسی می بینی اینجا از تمام ایران نماینده دارد. بندر لنگه ای، بندرعباسی، مینابی، تهرانی، یزدی حتی اردبیلی که زمانی به صورت موقت به جزیره آمدند و همین جا ماندگار شدند و الان باید به آنها بگویی ابوموسی ای!
پاتوق دیگر اهالی جزیره به خصوص هنگام غروب آفتاب غیر از بازار خرید، پلاژ نزدیک ساحل است که بیشتر اهالی برای دیدن غروب جزیره و بازی کردن بچه ها در پارک مجاور به آنجا می روند.
اما آن سوی ساحل، از تنها سینمای جزیره فقط تابلوی "سینما انقلاب" باقی مانده است چون نه مشتری دارد و نه فیلمی برای پخش. به همین دلیل است که مردم یادشان نیست آخرین بار چه وقت در این سینما فیلم دیده اند چون مردها بیشتر اوقات فراغتشان را به ماهیگیری و زنها در خانه سپری می کنند.
برخی هم در حیاط خانه های قدیمی تری که هنوز "چوب مربا" سقفش را پوشانده باغچه ای دارند و با شرایط خاص جزیره، سبزی می کارند.
اما باغچه بزرگ جزیره گلخانه ایست که یک سرمایه گذار در آن گوجه و خیار و فلفل و ... می کارد تا هم تره بار جزیره را تامین و هم به بیرون جزیره صادر کند.
درختان طاغ و سمر در سرتا سر جزیره ریشه دوانده اند
در کنار فضای سبز مخفی شده در گلخانه و درختان طاغی و سمری که سرتاسر جزیره را پوشانده اند، فرد دیگری از اهالی، نخلستانی دارد که آوازه خرمایش در جزیره پیچیده است و از بالای کوه حلوا بلندترین کوه جزیره که شاید به زودی بزرگترین پرچم ایران روی آن نصب شود، سرسبزترین نقطه این سرزمین آبی است.
مثل مسجد جامع ابوموسی که منار و گنبدش اولین چیزی است که چشم را به خود می گیرد به خصوص وقت نماز که محمد رئیسی اذان می گوید و مردم از همه جای جزیره به سمت مسجد می آیند. او هم مانند بیشتر اهالی جزیره سالها پیش برای کارگری آمده است. او از روزهای سختی حکایت می کند که در جزیره آب شیرین نبود و برای کسب درآمد مجبور بوده همه آن مشکلات را تحمل کند اما اکنون که می بیند این جزیره به جایی رسیده که بسیاری از دولتهای بیگانه برای داشتن آن سر و دست می شکنند از اینکه یکی از ساکنان جزیره است افتخار می کند و می گوید: وقتی به اینجا آمدم سرزمین خشکی دیدم که دور تا دورش آب شور بود اما اکنون از اداره عمران جزایر حقوق می گیرم و با فرزندانم در جزیره زندگی می کنم و هرازگاهی به میناب، محل تولدم در بندرعباس می رویم.
سیاوش کارسایی، هم از کارمندان کرمانی است که برای کار در یکی از اداره های دولتی از پنج ماه پیش به جزیره آمده است، وقتی ساعت کاری اش تمام می شود کنار ساحل و موج شکن ها می نشیند تا ماهی بگیرد؛ یکی دو بار به قلابش ماهی آکواریومی بزرگی که نمی داند اسمش چیست، افتاده بوده ولی دلش نیامده و دوباره آن را به آب انداخته است.
او می گوید که بعضی وقتها هم با چند نفری که غواصی بلد هستند برای دیدن مرجانهای ستاره ای و سنگهای رنگی به ته دریا می روند. گاهی هم به صخره رو به روی جزیره که شبیه به جزیره کوچکی هست می رود و از پرنده های مهاجر و پرستوهای دریایی پشت تیره اش عکس می گیرد.
اهالی جزیره این صخره یا جزیره کوچک که پرچم ایران روی آن نصب شده را ابوعیسی می نامند و معتقدند که در جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک که هیچ وقت به آن وارد نشده اند پرنده های نوک سرخ تخمگذاری می کنند.
ادامه دارد....
در بخش سوم گزارش خبرنگار مهر از جزیره ابوموسی، مردم خلیج فارس ساکن این جزیره درباره ادعاهای امارات و همسایگی با برخی همشهری های اجباری می گویند.
.............
گزارش از فاطیما کریمی