گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر در نظر دارد هر هفته پیامی از نهج البلاغه را به خوانندگان محترم تقدیم کند. با این هدف در هر شماره پیامی از سخنان مولای متقیان در نهج البلاغه انتخاب و با استفاده از ترجمه و شرح های مختلف آن، سعی می شود آن موضوع برای خوانندگان ساده سازی و بیان شود.
امام علی(ع) در خطبه اول نهج البلاغه می فرماید ستایش مخصوص خداوندى است که ستایشگران از مدحش عاجزند و حسابگران زبردست نعمت هایش را احصاء نتوانند کرد و کوشش کنندگان هرچند خویش را خسته کنند حقش را ادا نتوانند نمود. هم اوست که افکار بلند ژرف اندیش، کنه ذاتش را درک نکنند و غواصان دریاى علوم و دانش ها، دست شان را از پى بردن به کمال هستی اش کوتاه گردد، یعنى آنکس که براى صفاتش حدى نیست و اوصاف کمالش را توصیف نتوان کرد و براى ذاتش وقتى معین و سرآمدى مشخص نتوان تعیین نمود، مخلوقات را با قدرتش آفرید، بادها را با رحمتش به حرکت آورد، و اضطراب و لرزش زمین را به وسیله کوه ها، آرامش بخشید.
سرآغاز دین معرفت خدا
حضرت سرآغاز دین را معرفت خدا معرفی می کند و می فرماید: کمال معرفتش تصدیق ذات او و کمال تصدیق ذاتش توحید و شهادت بر یگانگى او است و کمال توحید و شهادت بر یگانگی اش اخلاص است و کمال اخلاصش آن است که وى را از صفات ممکنات پیراسته دارند، چه اینکه هر صفتى گواهى مىدهد که غیر از صفت موصوف است و هر موصوفى شهادت مىدهد که غیر از صفت است، آن کس که خداى را(به صفات ممکنات) توصیف کند وى را به چیزى مقرون دانسته و آن کس که وى را مقرون به چیزى قرار دهد، تعدد در ذات او قائل شده و هرکس تعدد در ذات او قائل شود، اجزائى براى او تصور کرده و هر کس اجزائى براى او قائل شود وى را نشناخته است.
امام(ع) در بحث خداشناسی میگوید: کسی که کیفیتی برای خدا قائل شد یگانگی او را انکار کرده، و آن کس که همانندی برای او قرارداد به حقیقت خدا نرسیده است. کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد به مقصد نرسید. آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد، خدا را بی نیاز ندانسته است. هرچه که ذاتش شناخته شده باشد آفریده است وآنچه در هستی به دیگری متکی باشد دارای آفریننده است.
سازنده ای غیر محتاج به ابزار، اندازه گیرنده ای بی نیاز از فکر واندیشه و بی نیاز از یاری دیگران است. با زمان ها همراه نبوده و از ابزار و وسائل کمک نگرفته است. هستی او برتر از زمان و وجود او بر نیستی مقدم است و از ازلیت او را آغازی نیست. با پدید آوردن حواس، روشن می شود که حواسی ندارد و با آفرینش اشیاء متضاد، ثابت می شود که در آن ضدی نیست و با هماهنگ کردن اشیاء دانسته می شود که همانندی ندارد.
عناصر متضاد
خدائی که روشنی را با تاریکی، آشکار را با نهان، خشکی را با تری، گرمی را با سردی، ضد هم قرار داد و عناصر متضاد را با هم ترکیب و هماهنگ کرد و بین موجودات ضد هم، وحدت ایجاد کرد و بین آنها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت. خدائی که حدی ندارد و با شماره محاسبه نمی گردد که همانا ابزار و آلات، دلیل محدود بودن خویشند و به همانند خود اشاره می شوند.
کسى که او را نشناسد، به سوى او اش
اره مىکند و هر کس به سویش اشاره کند، برایش حدى تعیین کرده و آنکه او را محدود بداند، وى را به شمارش آورده و آن کس که بگوید خدا در کجاست؟، وى را در ضمن چیزى تصور کرده و هرکس بپرسد بر روى چه قرار دارد؟، جائى را از او خالى دانسته، همواره بوده است و از چیزى به وجود نیامده و وجودى است که سابقه عدم براى او نیست.
با همه چیز هست اما نه اینکه قرین آن باشد و مغایر با همه چیز است، اما نه اینکه از آن بیگانه و جدا باشد، انجام دهنده است، اما نه به آن معنى که حرکات و ابزارى داشته باشد، بیناست حتى در آن زمانى که موجود قابل رؤیتى وجود نداشت. |
با همه چیز هست اما نه اینکه قرین آن باشد و مغایر با همه چیز است، اما نه اینکه از آن بیگانه و جدا باشد، انجام دهنده است، اما نه به آن معنى که حرکات و ابزارى داشته باشد، بیناست حتى در آن زمانى که موجود قابل رؤیتى وجود نداشت، تنهاست زیرا کسى وجود نداشته تا به او انس گیرد و از فقدانش ترسان و ناراحت شود.