خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: جمعی از فیلسوفان کشور در گفتگو با خبرگزاری مهر به تفاوت نگرشی فلسفه یونان و اسلامی اشاره کردند و گفتند مبنای فلسفه اسلامی وحی و یگانگی خدا(توحید)است ولی فلاسفه یونانی قائل به وحدانیت خدا نیستند.

نگرش متفاوت فلسفه اسلامی با یونانی/ مبنای فلسفه اسلامی قرآن است

 دکتر منوچهر صانعی دره‎بیدی درمورد این نظر محمد عابد الجابری فیلسوف مراکشی که معتقد است فلسفه اسلامی ادامه فلسفه یونانی است و ذات مستقلی برای آن قائل نیست به خبرنگارمهر گفت: اگر بخواهیم درست بگوییم فلسفه اسلامی را باید فلسفه ایرانی گفت، زیرا ابن سینا و فارابی و سهروردی فیلسوفان آن بوده‏اند که ایرانی هستند. فلسفه اسلامی نامی بود که علامه طباطبایی بر فلسفه ایرانی گذاشت. این فلسفه جانمایه‎اش شرق که ایران باستان است بوده هرچند رنگ و بوی یونانی به خود گرفت یعنی در شیوه و گفتار و منطق و متد یونانی است. بله به این معنی این حرف الجابری درست است، اما اینکه بگوییم چیزی به نام فلسفه در عالم اسلام وجود نداشته این حرف غلطی است.
 
صانعی درمورد تفاوت‏های عمده هستی شناختی این دو فلسفه هم گفت: این دو، تفاوتی در نگرش‏هایشان دارند. نگرش فلسفه اسلامی مبنایش قرآن است ولی نگرش فلسفه یونانی موحدانه نبوده است؛ یعنی آنها مشرک و اعتقاد به خدایان متعدد داشتند خدای ارسطو یک خدای خالق نیست یعنی اعتقادی به خلقت نداشتند.
 
وی یادآورشد: علاوه بر این بحث معاد، عقاب و ثواب هم در فلسفه اسلامی بنیان گرفت این عناصر در فلسفه یونانی جایی ندارند. باید گفت توحید که قبل از اسلام در فلسفه مسیحی پا گرفت و اینکه خداوند دارای قدرت و علم نامتناهی است در فلسفه یونان جایی ندارند. 
 
فلسفه اسلامی و یونانی در بن‏مایه‏ها با یکدیگر اختلافی ندارند
 
سید محمد آل مهدی مترجم کتابهای فلسفی محمد عابد الجابری هم گفت: باید بگوییم که بنده تقریبا همه کتابهای فلسفی الجابری را خوانده‏ام ایشان 22 کتاب دارند و با نوشتن "میراث فلسفی ما"یا "ما ومیراث فلسفی‎امان" که به عربی همان"نحن و التراث" است و دو جلد می‎باشد و با نوشتن این دو کتاب الجابری شهره شهر شد و این دو جلد را قبل از کتاب"چهارگانه"‏اش نوشته است. بنده "چهارگانه" ایشان را در 200 صفحه به فارسی ترجمه کرده‎ام. ایشان معتقد است که تفاوت فلسفه یونانی و اسلامی در این است که فلاسفه اسلام بنا بر شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه‏ کارکرد ایدئولوژیک به فلسفه دادند. یعنی فلسفه اسلامی به مثابه ماده معرفتی و ماده معرفت برای اهداف ایدئولوژیک به کار رفت و هر فیلسوف مسلمان کارکرد ایدئولوژیک خاص خود را از فلسفه داشته است.
 
این مترجم کتابهای الجابری افزود: الجابری معتقد است که فلسفه یونانی و فلسفه اسلامی از نظر بن‏مایه اختلافی با یکدیگر ندارند، اما از نظر ایدئولوژیک یا کاربرد ایدئولوژیک با هم اختلاف پیدا کردند.
 
فلاسفه مسلمان برخلاف یونانیان به وحی اهمیت بیشتری می‎دهند
 
 دکتر کریم مجتهدی در این باره تصریح کرد: در اینکه متفکران مسلمان به ریشه‏های فلسفه یونان توجه کردند افرادی مثل الکندی و فارابی و ابن سینا و (در غرب ابن رشد) غزالی و سهروردی و سنت‎هایی که تا دوره صفویه و تا به امروز کشیده شد، شکی نیست. ولی فیلسوفان مسلمان در فلسفه به عینه وفادار به یونانی‎ها نماندند یعنی بین فلسفه و اعتقاداتشان یک رابطه منطقی ایجاد کردند و فلسفه را وسیله‏ای برای دفاع از اعتقاداتشان به کار بردند.
 
این استاد فلسفه اظهارداشت : آن چیزی که الجابری گفته در اینکه فلسفه یک ریشه یونانی نزد ادیان ابراهیمی دارد تردیدی نیست ولی فلاسفه مسلمان سعی کردند به سبک و تفکرات و با ابداعات خاص خودشان نکات زیادی را به آن بیفزایند که در سنت یونانی نیست. برای مثال غیر فارسی زبانان در زبان فارسی  ابتکاراتی به عمل بیاورند. سنت فلسفه یونان یک بیان خاص نزد متفکران اسلامی پیدا کرد یعنی به عینه به آن سنت اکتفا نکرد بلکه آن سنت را وسیله‏ای قرار داد تا ابتکارات خود را بیان کند.
 
مجتهدی در مورد تفاوتهای هستی شناختی میان این دو فلسفه هم گفت: درسنت‎های ادیان ابراهیمی وحی مورد توجه است عقل مستقل از وحی می‎تواند کار کند ولی چون هدف دین است به وحی توجه بیشتری می‏شود ولی در یونان باستان به وحی توجه نمی‏شده فقط یکجور عقل جزیی و منطقی در میان بوده و فلاسفه‏ای مانند ارسطو بر اساس استدلال و تجربه کار می‎کردند.
 
فلسفه یونان بیشتر درپی اسطوره و تمثیل است/ فلسفه اسلامی حقیقت‏جو است
 
دکترعلی محمد صابری در این خصوص معتقد است: اینکه مراد جابری این باشد که هویت و ماهیت مستقلی برای فلسفه اسلامی قائل نشویم این غلط است. زیرا فلسفه اسلامی با یک هویت ماهوی از سایر فلسفه‎های دیگر متمایز است. برای مثال بحث کون و فساد فلسفه یونانی با بحث خلق از عدم فلسفه اسلامی کاملا متفاوت است.در یونان جهان شناختی بیشتر مطرح بود اما در اسلام بحثهای خدا محوری. در یونان انسان به عنوان حیوان ناطق مطرح می‎شود ولی در اسلام انسان یک موجود الهی است و پاره‎ای از وجود خداوند محسوب می‎شود.
 
نویسنده کتاب"حدیث عشق" در مورد تفاوتهای هستی شناختی میان این دو فلسفه هم گفت: در فلسفه یونان و بویژه در افلاطون بحث هستی شناختی یک سیر دیالکتیکی و از جهان محسوس به جهان معقول یا از جهان مشهود به جهان معنا دارد. اما در فلسفه اسلامی این سیر به یک سیر استدلالی و برهانی تبدیل می‎شود. بیشتر روش عقلی مد نظر قرار می‎گیرد. در یونان وجود شناسی درکنار معرفت شناسی مطرح می‎شود اما در فلسفه اسلامی و بویژه این سینا و ملاصدرا این دو مبحث کاملا از هم جدا می‎شوند.
 
صابری اذعان کرد: زبان فلسفی یونان یک زبان جهان شناختی و جهان شمول است درحالی که زبان فلسفه اسلامی بویژه حکمت اشراق، زبانی عرفانی و سِر و راز است. یعنی در یونان به تمثیل و داستانهای سمبلیک بیشتر پرداخته شده ودر آن بیشتراسطوره سازی مطرح است، ولی در عالم اسلام کشف حقیقت و اسرار خلقت و عرفان رواج دارد.
 
فلسفه اسلامی بیشتر از فلسفه یونانی رنگ دینی کلامی دارد
 
دکتر حسن فتحی استاد گروه فلسفه دانشگاه تبریز هم اظهارداشت: اینکه فلسفه اسلامی در ادامه فلسفه یونان است هیچ تردیدی در آن نیست. اما اینکه برای فلسفه اسلامی ذات مستقلی را قائل نشده است این نظر قابل پذیرش نیست. فلسفه یونان این استعداد را دارد که بدان‏گونه‏ای که در فلسفه اسلامی بسط و تفسیر شد بسط و تفسیر یابد. به جای فلسفه اسلامی هم بهتر است بگوییم فلسفه دینی از نوع ادیان ابراهیمی. از نظر تاریخی هم اولین مواجهه مثبت را در فیلون یهود و سپس در مکاتب مسیحی می‏بینیم. جهان اسلام وارث تفسیرهای نو افلاطونی مسیحی از فلسفه یونان است. بنابراین استمرار فلسفه اسلامی از فلسفه یونان صحیح است اما اینکه عین فلسفه یونانی باشد این دقیق و درست نیست.
 
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه در مورد تفاوتهای هستی شناختی فلسفه یونان با فلسفه اسلامی هم گفت: وقتی می‎گوییم فلسفه اسلامی تفسیری از فلسفه یونان است آنچه که در عرف گفته می‏شود باید با احتیاط گفته و تعدیل شود. مثلا گفته می‎شود در فلسفه یونان فاعل‏ها، فاعل طبیعی هستند اما در فلسفه اسلامی فاعل‏های الهی مدنظر فلاسفه اسلامی است. آنجا (فلسفه یونانی) بیشتر محور طبیعت و حرکت است ولی اینجا محور بیشتر خدا و خلقت است.
 
این نویسنده و مترجم یادآورشد: اینها همه یک کمی ساده سازی بیش از حد است. همین چیزهایی که فاعل است و الهی می‏نامیم یا وجود محوری یا موجود محوری یا اعطای وجود از طریق علیت می‎نامیم اینها دستکم در فلسفه ارسطویی افلاطونی می‏شود برای آن گونه‏ای ریشه دید ونوعی پروراندن و تفسیرکردنِ الهیِ بازبان دینی ِفلسفه یونانی دانست. بنابراین تفاوت آنها بیشتر صبغه قالبی دارد.
 
وی تصریح کرد: در فلسفه اسلامی بیشتر از آن چیزی که در فلسفه یونانی به چشم می‏خورد رنگ دینی کلامی حتی  به صورت پنهان و قابل تفسیر حضور وجریان دارد.
 
از حرکت جوهری تا"خود"غربی/ فلسفه غرب وامدار اندیشه ایرانی است
 
دکتر محمد بقایی ماکان نیز در این باره گفت: درتاریخ تفکرایرانی اندیشه‎های نو پدید آمده که خاص اندیشمندان ایرانی است. برای مثال مانند دیدگاههایی که زرتشت تحت عنوان "فره وهر"بیان داشته که بعد افلاطون ایده‏ایی تحت عنوان"مُثل"را عرضه می‎کند با اندکی تأمل می‎توان مشابهت بسیار، میان این‏دو تفکر یافت. همین اندیشه‎ها بعدها در فلسفه اسلامی به "نفس" تعبیر می‎شود که امروزه در فلسفه غرب از آن به عنوان SELF(خود) یاد می‎شود. شواهد دیگری که مبین برآمدن اندیشه‎های اختصاصی در حوزه تفکر ایرانی و اسلامی مانند دیدگاههای مولانا در خصوص تعالیِ"من آدمی" و همچنین فلسفه اشراق سهروردی و حرکت جوهری صدرای شیرازی است.
 
مترجم کتاب"سیر حکمت در اروپا" تصریح کرد: بنابراین بسیاری از اندیشه‎هایی که بعدها در فلسفه غرب نضج گرفت می‎توان ریشه آنها را در اندیشه‎های برآمده از ایران یافت و دانست که بسیاری از متفکران مانند نیچه تحت تأثیر این فرهنگ بوده‏اند. چندانکه می‎توان افلاطون و شوپنهاور را با زرتشت ، مانی را با کاپیلا حکیم هندی و فیلسوفان آلمانی لایب نیتس و شوپنهاور، و عبدالکریم جیلی را با شلایر ماخر مقایسه کرد.
 
مترجم"مجموعه ده جلدی تاریخ فلسفه غرب" اذعان کرد: گاهی هم اندیشه‎های مشابهی وجود دارد که اول بار به وسیله اندیشمندان ایرانی مطرح شده است که به عنوان نمونه آنچه که اکنون در فلسفه غرب تحت عنوان "بهبود گرایی" خوانده می‎شود به وسیله مولانا و پیشتر از او در آئین ایران باستان، مطرح شد.ولی در عین حال نباید از نظر دور داشت که درآمیختگی اندیشه‎ها امری است طبیعی و درواقع حکم ظروف مرتبطه را دارند. چنانچه این تأثیر را در دیدگاه‏های پورسینا و فارابی می‎بینیم.
 
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه ادامه داد: اما از سوی دیگر نباید نادیده گرفت که برای مثال دیدگاههای دکارت چندان به غزالی نزدیک است که اگر این فیلسوف فرانسوی، عربی می‏دانست می‏بایست گفت تحت تأثیر اندیشه‏های غزالی قرار داشته‎است.
 
تمایز و تشابه فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی/ فارابی و ابن سینا مبدع بودند
 
دکتر محمد ضیمران استاد فلسفه هنر دانشگاه هنر در این خصوص تأکید کرد: پیشتر از جابری هم عده‎ای این ادعا را می‎کردند. ولی این نظر قابل قبول نیست، زیرا در فلسفه اسلامی علاوه بر فلسفه یونانی یک سری نوآوریهایی توسط فارابی و ابن سینا و دیگران انجام شده است.
 
استاد فلسفه هنر دانشگاه هنر اذعان کرد: هرچند که مبنایی از فلسفه اسلامی از فلسفه یونانی اخذ شده است ولی در حقیقت فلسفه اسلامی یک نوع بازخوانی بر حسب شرایط حاکم بر فرهنگ اسلامی انجام گرفته، است.
 
این محقق و پژوهشگر حوزه فلسفه درمورد تفاوتهای هستی شناختی میان فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی هم گفت: این‏دو فلسفه متعلق به دو دنیای متفاوت فلسفی هستند. فلسفه یونان متعلق به دنیای یونان است و فلسفه اسلامی مبنای فرهنگی‏اش بیشتر برپایه فرهنگ سامی بنا شده است. زمینه‏های فلسفه یونانی از ذات فلسفه اسلامی متفاوت هستند، اما یک سری مؤلفه‏ها و زمینه‏ها در همه فلسفه‎های دنیا مشترک است.
 
این نویسنده و مترجم آثار فلسفی یادآورشد: مسئله توحید، هستی و صیرورت از مسائلی است که در همه فرهنگهای جهانی دارای جهات اشتراکات زیادی هستند. بنابراین هستی شناسی آنها با هم تفاوت عمده‏ای ندارند.