منظور از بومیسازی و اسلامی کردن علوم، صرف تعویض اصطلاحات نیست، بلکه تغییر جهانبینیها و استفاده از منبع وحی در تولید علم است. گزارههایی که به نام علوم انسانی شناخته میشود و در اطرافش کتابها نوشته شده، خاستگاهش مغرب زمین است و خواه ناخواه تأثیر فرهنگ و ادبیات غرب در آنها تعبیه شده است. اصطلاحاتش با همان اصطلاحاتی که موافق فرهنگ غربی است شکل گرفته و سردمداران و صاحبان نظریههای معروف آن، عمدتاً اهل مغرب زمین هستند. کتابهای دانشگاهی ما نیز با اندکی تغییر، ترجمهای است از کتابهایی که در اروپا و آمریکا نوشته شده است. یک یا چند مثال اروپایی را برداشتهاند، مثال ایرانی گذاشتهاند و به اصطلاح بومیسازی شده است. تا آنجا که مربوط به اصطلاحات و ادبیات باشد، مشکلی ایجاد نمیشود؛ ولی بحثهای دیگری هست که برمیگردد به بینشها و جهانبینیها، به یک نظریات زیربنایی که در مبانی عمدتاً با فرهنگ غرب سازگاری دارد و بر آن اساس پایهریزی شده است. مسأله اینجاست که یک اصطلاحی بار فرهنگی دارد.
مبانی اسلامیسازی علوم انسانی همان اصول جهانبینی اسلامی است که در مواردی با جهانبینی حاکم بر علوم انسانی موجود تعارض دارد. طبیعی است که این مبانی بر اصول ارزشی و هنجاری این علوم هم تأثیر عمیقی برجای میگذارد، همانگونه که در روششناسی این علوم اثر دارد.
قدمی که باید دنبال کنیم، اوّل این است که درصدد باشیم، مفاهیم اصلی علوم انسانی را نقّادی کنیم و بفهمیم نظریات اسلامی در این زمینه چگونه باید باشد. در قدم بعد باید از لحاظ کمیت و کیفیت آمادگی پیدا کنیم که بتوانیم اساتید دانشگاه را بازآموزی کنیم. باید جلسات بحث و گفتوگوئی تحت عنوان کلاس، همایشهای علمی، کنفرانس و... داشته باشیم، تا دوستانه این مفاهیم به اساتید متدینی که علاقهمند هستند، منتقل شود. اساتیدی که میخواهند تحوّل ایجاد کنند، امّا نمیدانند چگونه باید این کار را به ثمر برسانند.
علوم انسانی عرض عریضی دارد و یک بخش آن شامل برخی مسایل کاربردی است که حتی در زندگی روزمرهی ما و عموم مردم نقش دارد؛ مسایلی که به روانشناسی، علوم تربیتی، مسایل خانوادگی و... مربوط است و تقریباً عامالبلوی است و هیچ کس از آن مستثنی نیست. اگر دیدگاههای اسلام در این مسایل روشن شود برکات فراوانی خواهد داشت و اگر خدای ناکرده در آنها انحرافی صورت گیرد و کسانی در این جهات، نگرشی مخالف با اسلام پیدا کنند دود آن در چشم همه میرود.
سرنوشت آینده کشور، عمدتاً به دست فارغ التحصیلان دانشگاه هاست. از طرف دیگر میدانیم که بسیاری از مفاسدی که ما با آن درگیر هستیم، ناشی از ضعف ما در علوم انسانی است. برخی تصریح کردند به اینکه مشکل ما ضعف علوم انسانی بود و به همین تعبیر در دادگاه اعتراف کردند. همه اینها لزوم یک تحوّل را میرساند. امّا این تحوّل چگونه باید صورت بگیرد؟ علوم انسانی در دانشگاه باید اسلامی شود؛ امّا چگونه؟ .
باید در همه رشتههای علوم انسانی، در کتابها و در اساتید، تجدید نظر شود. البتّه سالها روی این کتابها کار شده تا آن نقطههایی که با اسلام تنافی دارد مشخص شود. گروههای زیادی روی اینها کار کردند ولی نوشتن کتاب درسی دانشگاه، برای همه رشتههای علوم انسانی، کار عظیمی است. نوشتن یک کتاب در این زمینه به زمان زیاد، نیروی انسانی مخلص وآگاهِ فراوان نیاز دارد و البتّه امکانات مادی آن هم باید فراهم باشد. از سی سال پیش طرح اولیه برای این کار در نظر گرفته شد ولی مثل بسیاری از کارهای دیگر، اجراء نشد. باید آسیب شناسی کنیم که چرا آن طرح با اینکه اراده امام(ره) پشت آن بود، عملی نشد؟
علیرغم اخلاص و علم اساتید دانشگاهی نمیتوان از آنها توقع داشت که علوم انسانی را اسلامی کنند؛ زیرا علوم انسانی که آنها فرا گرفتهاند، همان علوم غربی است. از طرف دیگر حوزویان نیز صرفاً با آشنائی با اسلام نمیتوانند این کار را به انجام برسانند؛ زیرا آشنایی با علوم انسانی و موضوع و محمول و قضایای آن نیز برای این کار لازم است. از همین رو تنها افرادی که آشنایی لازم را هم با علوم اسلامی و هم با علوم انسانی داشته باشند و برای این کار نیز دلسوز باشند میتوانند قدم اول را بردارند.
اگر فرض شود همه مقدمات نظری تحول درعلوم انسانی فراهم شود و به همه سؤالات نیز پاسخی روشن داده شود، پس از همه این مراحل فقط تحقیقات مرحله نظری به پایان رسیده و نوبت به ارزیابی این مسأله میرسد که آیا زمینهاجرایی کردن نتیجه این تحقیقات در عمل هم فراهم است یا خیر ؟
به همین منظور باید در کنار طرح مسایل نظری در زمینه علوم انسانی، باید یک طرح اجرائی برای شروع کار و کیفیت انجام آن نیز ارائه کرد. زیرا گاهی نقشه یک ساختمان توسط مهندس به سرعت تهیه میشود؛ اما اجرای نقشه مراحل دشواری را شامل میشود و باید محاسبه شود که این عملیات از کجا شروع شود، چه قدر نیروی انسانی و امکانات میخواهد و... .
موانع اسلامی سازی علوم
مشکل جدی ما تا به حال، خودباختگی بود. فکر میکردیم نهایت علومی که ما به دانشگاه میتوانیم بیاموزیم، ترجمه مطالبی است که دانشمندان غربی در اختیار ما قرار دادهاند. جوانان ما را اینطور تربیت کرده بودند که خودتان در این زمینهها چیزی ندارید. اگر چیزی یاد بگیرید، همینهاست که ما به شما میدهیم. همانطور که در زمینه صنعت و تکنولوژی القا شده بود. این روزها آنچه برای ما مهم است این است که با توجه به این که در یک شرایط اجتماعی و سیاسی بسیار استثنایی در طول تاریخ قرار گرفتهایم، روح خودباوری و اعتماد به نفس که در جوانان بیدار شده را تقویت کنیم تا در حرکتی که آغاز شده، قدمهای بلندی بردارند.
امروز این امکانات فراهم شده که بتوان در یک فضایی احساس استقلال فکری کرد. جرات نقد افکار دیگران را پیدا کرد، البته نقد بعد از فهم صحیح. آن وقتی واقعاً نقد ما پذیرفته و قابل قبول است که حرف طرف مقابل را درست درک کرده باشیم، نه اینکه یک تصور اجمالی داشته باشیم. هنر بزرگ شهید مطهری این بود که وقتی میخواست افکار دیگران را نقد کند، نظریههای آنها را بهتر از خودشان تبیین میکرد. بارها از مارکسیستها شنیده شد که ایشان نظریههای مارکسیستی را از خود ما بهتر تبیین میکند و آن وقت به حق هم نقد میکرد.
اینکه میبینید در بسیاری از زمینههای علوم انسانی عقب هستیم، به خاطر این است که در این زمینهها برنامهریزی نشده است. علوم طبیعی و تجربی چون نتایج دنیوی داشته، انگیزه زیاد بوده است. کار بنیادی در این جاها چون منافع مادی زیادی ندارد، باید با انگیزههای الهی انجام گیرد.
البته این کار، کار یک نفر یا دو نفر نیست، به یک مجموعه انسانی مناسب نیاز دارد. به مجموعهای از انسانهایی نیاز است که دو خصلت داشته باشند: اولاً باورشان باشد که اینها باید تغییر کند. ثانیاً همّت این کار را نیز داشته باشند. متأسفانه نه آن باور وجود دارد و نه آن همّت.
استفاده از وحیانیات در اسلامی سازی علوم
علوم انسانی غالباً از تجربههای فردی و شخصی و موردی شروع شده است و بعد کمکم با تحلیل و تفسیر آنها، تجربههایی به صورت یک قاعده علمی درآمده و مجموعه آنها به صورت علم عرضه شده، ما نیز میتوانیم از تجربههای شخصی خود استفاده کنیم. ولی ما به عنوان یک دانشمند مسلمان وقتی میخواهیم در این مباحث نظر دهیم، گاهی برای خودمان لازم میدانیم از منابع دینی و تعبدی استفاده کنیم، بگوییم این مطلب با این آیه قرآن نمیسازد و یا نه میسازد. این متدولوژی علم به اصطلاحی که معروف است، نیست. ما در جاهایی از متدولوژی رایج علوم انسانی فراتر میرویم؛ یعنی باید از اول اعلام کنیم که متدلوژی ما وسیعتر است، تنها به حس و عقل اکتفا نمیکنیم و به ادلة تعبدی هم استناد میکنیم، چون پشتوانة عقلی دارد و برمیگردد به یک نوع استدلال عقلی. یعنی اول عقل اثبات میکند که این مبنا صحیح است و حجت است، بعد به آن استناد میکند. پس منظورمان از بومیسازی و اسلامی کردن علوم، صرف تعویض اصطلاحات نیست.
ما میگوییم یک اختلاف مبنایی در متدلوژی علوم انسانی داریم. و آن اختلاف این است که اگر مطلبی را براساس تعبد بر وحی، مستند و اثبات کردیم، این هم علم است؛ علم به معنای اعتقاد یقینی کاشف از واقع. علم اسلامی دایره ادلهاش وسیعتر و متدولوژی آن گستردهتر است. باید توجه داشته باشیم اگر از عرف جهانی اصطلاح علم خارج شدیم و پوزیتویستها دیگر این را علم ندانستند، این گناه و ذنب لایغفری نیست دست کم ارزش داخلی دارد و ارزشش بیشتر از مباحثی است که از راه حس اثبات میشود. اگر ما بتوانیم سیطره فرهنگیمان را در این بخش گسترش بدهیم و هویت علمی خودمان را بیشتر اثبات کنیم، دنیا هم خواهد پذیرفت.
در اسلام چیزهایی به برکت وحی داریم که خارج از فرمول مطالعات میدانی و آزمون و خطا و روشهای علمی است. اینها یک محصولات آماده، غیبی، الهی، بهشتی است در اختیار ما و ما قدرش را نمیدانیم. مخصوصاً آنجایی که تعارض دارد با دستاوردهای فکری بشری تا امروز. ما موظفیم به عنوان مدافعین اسلام و کسانی که وارث میراث علمی اسلام هستیم، اینها را کشف کنیم، استخراج کنیم و در دسترس دنیا قرار دهیم و اثبات کنیم که این نظریات، برتر از نظریات شماست. باید حرکتی شروع شود که این دو کمبود را تأمین کند. یکی به ما خودباوری بدهد و به خودمان جرئت بدهیم که ما هم اظهارنظر کنیم، نقد کنیم، نقد علمی منطقی. دوم ارتباط با اسلام و اثبات برتری آن برای عالم از راه منطق و استدلال با منطق عقلی تا به این وسیله محافل علمی را فتح کنیم.
از طرفی دیگر میتوان مسائلی را که از راه وحی معلوم گشتهاند با تجربه اثبات کرد تا برای دیگران هم معلوم شوند. معلوم شدن این دسته از مسائل برای ما که معتقد به وحی هستیم و این خورشید برایمان طلوع کرده است نیاز به روشهای علمی ندارد. بله، برای راهنمایی کسانی که صرفا راه تجربی را قبول دارند مفید است.
علم دینی
در تعاریف مصطلح امروزی در جوامع غربی، علم دینی در برابر علم دانشگاهی و مرادف با علوم قدیم دانسته میشود که با توجه به نام دیگر علوم دانشگاهی که علوم جدید است در واقع تقابل علم دینی و دانشگاهی تقابل علم جدید و قدیم تصور میشود. متفکران غربی و طرفدارن آنها برای علوم به اصطلاح قدیم جایگاهی قائل نیستند و معتقدند که تنها علوم جدید نتایج ارزشمندی برای بشر به همراه داشتهاند. باید به این نکته توجه داشت که علم برابر با تجربه نیست بلکه علم آشنایی با تمام حقایق و به بیان دیگر کشف حقیقت است.
دین نیز در اصطلاح علمای اسلامی از سه عنصر اعتقاد به خدا، قیامت و رابطه وحیانی میان خدا و خلق تشکیل شده و به تمامی شئون زندگی انسانی اعم از فردی و اجتماعی رنگ خدایی میدهد، سلیقهای و دلبخواهی نیست، و جدیترین مسأله در زندگی بشر به شمار میآید.
با توجه به تعاریف علم (کشف حقیقت) و دین (برنامه جامع فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی) ترکیب علم دینی شکل میگیرد. در تعریف صحیح علم دینی باید شأن ذاتی دین و هدف اصلی آن حفظ شود که همانا بیان حقایقی است که دسترسی به آنها از راههای متعارف و عمومی فهم امکانپذیر نیست.
علم دینی تنها شامل معلوماتی میشود که از منابع اختصاصی دین ( کتاب و سنت) استخراج شده باشند، که البته این معلومات باید نتایجی یقینی باشند که با روشهای یقینی از منابع یقینی به دست آمده باشند.
باید توجه داشته باشیم که هر علمی که از آیات و روایات استخراج میشود را هم نمیتوان علم دینی قلمداد کرد، چرا که برخی از این معلومات (همچون مثالهای قرآن) تنها نقشی ابزاری برای تبیین هدف دین دارند و خود جزئی از علم دینی نیستند، همانگونه که عقل نیز از نظر اسلام معتبر است ولی همة مدرکات آن (مانند معادلات دو مجهولی یا مسائل منطقی) جزء دین بهشمار نمیروند.
جمع بندی
در منظومه فکری آیت الله مصباح، وجه مشترک و ستون فقرات مجموعه علوم انسانی را انسان و ابعاد وجودی او تشکیل میدهند، از اینرو بادرک اهمیت و نقش آفرینی علوم انسانی درجامعه، فرهنگ و تمدن، میبایست به این علوم اهتمام ویژهای نمود و از میان انواع سه گانه علوم انسانی(کاربردی عام البلوی، کاربردی در حیطه نخبگان و مسائل بنیادی) به قسم سوم یعنی علوم بنیادی را میبایست محور تلاش علمی و نظریهپردازی قرارداد، با به کارگیری اکثر همت و تلاش خود در این حوزه طرحی نو در مبانی فلسفی و روششناسی علم دراندازیم،عرصه را برای استفاده از آموزههای وحیانی و دینی باز کنیم و با تکیه بر معرف دینی به سنجش و نقد دستاوردهای بشر در علوم انسانی بپردازیم و از این رهگذر به بومی سازی علوم انسانی که عبارت است از تغییر جهانبینیها و استفاده از منبع وحی در تولید علم برپایه جهانبینی دینی و انسانشناسی اسلامی دست یابیم.
ایشان با توجه به بایستههای نوآوری و آسیبهای پیشرو،مراحل دستیابی به این مهم را در پنج گام اساسی ترسیم نمودهاند که عبارتند از: گام اول:طرح جامع تحول، گام دوم: طراحی نقشه و طرح اجرایی و عملیاتی، گام سوم: فرهنگسازی، گام چهارم: نیروسازی در بین اصحاب علم اعم از دانشگاهیان و حوزویان، گام پنجم: توجیه مسئولان دولتی و جذب امکانات لازم. ایشان معتقدند کسانی میتوانند وارد این عرصه شوند که از طرفی باید اسلام را خوب شناخته باشند و از طرف دیگربا علوم انسانی که در دنیا رایج است آشنا شوند و با نظر نقادی عالمانه و منطقی، نه شعاری به آنها بتوانند علوم انسانی را استنباط و برتری آرای اسلام برآرای غیراسلامی را اثبات کنند.مؤسسه آموزشی و پژوهشس امام خمینی(ره)گامی عملیاتی در تحق این مدل است.