علی شریعتی در دوم آذر سال ۱۳۱۲ در روستای کاهک در کویر مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدر پدربزرگوارش، ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری محسوب میشد.
ملاقربانعلی چهار فرزند به نامهای محمود، احمد، حسن و حسین داشت. محمود که به هنگام مرگ پدر، به تحصیل علوم قدیمه مشغول بود، با اصرار مردم مزینان به آنجا آمد تا امام جماعت مسجد و مدرس حوزه علمیه باشد. او تا پایان عمر خود در مزینان ماند و چهار فرزند به نامهای معصومه، قربانعلی، محمدتقی و آقامیرزا محمد از خود به یادگار گذاشت. محمد تقی شریعتی در سال ۱۳۱۱ با دختری روستایی از اهالی کاهک به نام زهرا امینی ازدواج کرد و اولین فرزند آنها، علی شریعتی بود.
شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ابن یمین در مشهد در سال ۱۳۱۹ آغاز کرد، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور در سال ۱۳۲۰، محمدتقی شریعتی مجبور شد خانوادهاش را به ده بفرستد و بنابراین وقفه کوتاهی در تحصیلات شریعتی ایجاد شد. پس از آن، شریعتی به همان دبستان برگشت و تحصیل را ادامه داد.
شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و تحصیلات عالی خود را در مقطع دکتری در سال ۱۳۴۱ در دانشگاه سوربن فرانسه و در رشته ادبیات ادامه داد. در سال ۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در مرز دستگیر شد. بعد از بازداشت به زندان قزلقلعه در تهران منتقل شد. اوایل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت.
شریعتی زندگی خود را چنین شرح می دهد: زندگی من، مجموعاً، عبارت است از چندین برنامه پنجساله. همیشه کاری را شروع میکردهام و به اوج میرساندهام و آخر پنج سال درهم میریخته؛ هر بار از سر: از اول نوجوانی تا 28 مرداد 32 و سقوط دکتر مصدق و آغاز دیکتاتوری، پنج سال. از این دوره تا تشکیل نهضت مقاومت ملی مخفی، که از 1337 به هم خورد و دستگیر شدیم، پنج سال. از 38 تا 43، در اروپا پنج سال. از 43 تا 48، دوره خاص آوارگی و زندان و مقدمهچینی و زمینهسازی دانشکده، پنج سال. دوره کنفرانسهای دانشگاهها و ارشاد، پنج سال، تا 51. پس از آن، زندان و خانهنشینی و خفقان پنج سال.
شریعتی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در حالیکه سه هفته از سفرش به انگلستان میگذشت، در ساوتهمپتون به شکل مشکوکی درگذشت. دلیل رسمی مرگ وی انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام شد؛ هرچند مرگ وی به دلیل نداشتن سابقهٔ بیماری قلبی، عدم کالبدشکافی و اعلام نتیجه سریع و خبرداشتن سفارت ایران در لندن از مرگ وی قبل از اعلام رسمی خبر مشکوک بود. شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حسینیهٔ ارشاد دفن کنند، ولی در قبرستانی کنار آرامگاه زینب کبری (ع)، در شهر دمشق نگهداری میشود و خانوادهاش هزینه نگهداری جسد وی را متقبل شدند.
سوسن شریعتی دختر علی شریعتی روایت می کند که قرار بود از جسد دکتر شریعتی بهره برداری سیاسی شود. در خرداد 56 جسد دکتر شریعتی قرار بود به ایران منتقل شود و از این جنازه بهرهبرداری و سوء استفاده شود.
وی می گوید که در آن زمان در مورد جسد شریعتی یک بلاتکلیفی وجود داشت و بحث بر سر اینکه این جسد کجا دفن شود به موضوعی برای بهرهبرداریهای سیاسی تبدیل شده بود. موضعگیریها در مورد مرگ شریعتی نیز متفاوت بود و در آن دوران نوجوانی برای من نشانهها و سیگنالهایی را به دنبال داشت.
سوسن شریعتی تصریح می کند که عدهای با مرگ او خوشحال شدند که برای من نوجوان شناخت و پی بردن به وجود این عده جالب بود. کسانی نیز بودند که میخواستند این جسد را به بهانهای برای درگیری سیاسی تبدیل کنند. بحثهایی هم در مورد مرحوم بودن و یا شهید بودن او در گرفته بود که نشان از همدلی و یا عدم همدلی با شریعتی بود.
سوسن شریعتی روایت می کند که در تشییع جنازه شریعتی امام موسی صدر حضور داشت. در آن تشییع جنازه که امام موسی صدر نیز حضور داشت بنده نبودم و خاطرات من به مراسم چهلم شریعتی که در بیروت برگزار شد برمیگردد. در نتیجه تلاش امام موسی صدر جنازه شریعتی در زینبیه دمشق به امانت سپرده شد.
شریعتی متفکری بود که رویکردی نقادانه نسبت به برخی از باورهای مذهبی داشت. او بهطور خاص، تشیع صفوی را مظهر سنت مسخ شده میداند و آن را توام با اسارتپذیری، خرافه، تقلید و جبرگرایی معرفی میکرد. وی همچنین از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد میکرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملتهای شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیموده است. البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب، مورد پذیرش شریعتی قرار داشت.