آیت الله جوادی آملی در ادامه تفسیر آیات ابتدایی سوره «بقره» به تشریح ویژگیهای پارسایان پرداخته و اولین خصوصیت را ایمان به غیب بیان می کند و می گوید: ... متّقین را وقتی قرآن کریم معرّفی می کند، پنج صفت برای اینها ذکر می کند؛ می فرماید: ﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ ؛ (این یک صفت) که ایمان به غیب است، ﴿وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ﴾ که رابطه خود را با خدای خود به عنوان بندگی حفظ می کنند (این دو صفت)، ﴿وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ ؛ آنچه را که ما به آنها دادیم، رزقی که ما به آنها اعطا کردیم، آن را در راه رضای خدا انفاق می کنند؛ چه مسائل مالی، چه مسائل علمی (این سه صفت)، ﴿وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ﴾ ؛ یعنی اینها که به نبوّت عامه و به جمیع انبیا و کتب و مرسلین ایمان دارند، [به] آنچه بر شمای پیامبر نازل شده است و آنچه بر انبیای پیشین(علیهم السّلام) نازل شده است ایمان دارند (این چهار صفت)، ﴿وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ ؛ اینها اهل یقین به قیامتاند (این پنج صفت).
عدم ایمان به غیب کفار و مشرکان
وقتی سخن کفّار و مشرکین و امثال ذلک را قرآن مطرح می کند، به همین اصل برمی گردد؛ آنها می گویند: «ما تا چیزی را نبینیم قبول نمی کنیم؛ تا چیزی را احساس نکنیم نمی پذیریم»؛ نظیر آنچه بنی اسرائیل به موسای کلیم(ع) می گفتند: اگر خدا موجود است، باید دیدنی باشد، ما ببینیم: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ ؛ به طور عَلَن و آشکار ما خدا را ببینیم، اگر هست باید ببینیم؛ حرفی که یک مارکسیست میزند، حرفی که یک ملحد و مادّی میزند. کلّ مرامهای الحادی، مارکسیستی، کمونیستی و مانند آن در این دور میزند که هر چه موجود است محسوس است، و اگر چیزی قابل حس، شهادت و ادراک حسّی نباشد، معدوم است و آن را پنداری و خرافات موهوم می پندارند. پس متّقی کسی است که به«غیب» ایمان بیاورد، کافر و مشرک کسی است که به غیب ایمان ندارد.
راه شناخت غیب از نظر قرآن
راه شناخت غیب را هم قرآن مشخّص کرد؛ اگر فرمود: موجود دو قسم است: بعضی مشهودند [و] بعضی غایباند، راه شناخت غایب را هم مشخص کرد؛ فرمود: با حواسّتان مشهودات را می شناسید، با عقلتان و قلبتان غیب را میشناسید. برای دعوت به ایمان به غیب، مسئله تعقّل را مطرح می کند؛ حواس را معیار شناخت عالَم شهادت و محسوسات می داند.
قهراً معیار شناخت، از نظر قرآن کریم، برهان عقلی و مشاهدات قلبی خواهد بود و معیار شناخت نزد ملحدین و حامیان مکتبهای مادّی، حسّ خواهد بود؛ یا حسّ عادی یا حسّ مسلّح. مادّی میگوید: چیزی قابل قبول است که با یکی از حواس (چه حسّ مسلّح، چه حسّ غیرمسلّح) شناخته بشود؛ الهی می گوید: چیزی قابل قبول است که با برهان عقلی یا با مشاهدات قلبی قابل درک باشد؛ نظیر اینکه چیزی در عالم شهادت موجود است که با یکی از حواس درک بشود.
حواس برای محدوده عالَمِ شهادت است؛ ولی عقل و قلب برای محدوده شناخت مافوق عالم طبیعت [است] که عالم غیب است. پس متّقی یعنی انسانِ عاقلی که معیار شناختش عقل و قلب است و نه حسّ و تجربه؛ زیرا با عقل و قلب می توان غیب را شناخت و به غیب ایمان آورد...
ایمان به غیب و مصونیت از ریب، دو ویژگی پارسایان
در این جمله مبارکه ﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ عنایت فرمودید [که] اوّلین صفتی که خدای سبحان برای اهل تقوا ذکر می کند، ایمان به غیب است. ایمان در برابر شکّ و ریب است چه اینکه غیب در برابر شهادت است. کافر و منافق که در مقابل متقیناند، آنها گرفتار ریب و شکّاند: ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ ؛ امّا مؤمن در امان است؛ یعنی عقیدهای که دارد مصون از ریب و شکّ است.
اگر عقیده در امان نباشد، انسان یا کافر است یا منافق، زیرا شک، ریب و مانند آن، آفت اعتقاد است؛ ولی اگر یک اعتقادی در امان بود؛ یعنی تزلزل و شک به آن راه پیدا نکرد، این عقیده به حالت ایمان درمی آید، می شود «ایمان» [و] صاحب آن عقیده را می گویند «مؤمن»...
...این ایمان به غیب را گرچه در آیه اولیٰ به عنوان فی الجمله و مطلق ذکر فرمود؛ ولی در آیات بعد این را به صورت مقیّد و بالجمله ذکر کرد... و در پایان سوره«بقره»- که خلاصه این سوره در پایانش آمده است- ایمان به کلِ آنچه غیب است مطرح شد.
در پایان سوره«بقره» - که برگشتِ پایان، به صدر این سوره است- فرمود: ﴿ٰآمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ ؛ یعنی هم رسول، ﴿بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ﴾ ایمان آورد، هم مؤمنین، ﴿ٰآمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾، اینکه تمام شد، آنگاه فرمود: ﴿کَلٌّ﴾- یعنی هم پیامبر، هم مؤمنین-﴿کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾ ؛ این می شود (غیب). «غیب» عبارت از خدای سبحان است و رسالتهایی که از طرف حضرت باری تعالی نصیب مرسلین می شود، فرشتگان او، کتابهای او و قیامت او؛ چون یکی از برجستهترین ﴿أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ﴾، همان مسئله قیامت است؛...
و متّقی کسی است که به غیبِ بالجمله، ایمان بیاورد؛ نه غیبِ فیالجمله. غیب بالجمله را در پایان همین سوره «بقره» مشخّص کرد که فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾...
اگر کسی به این اصول کلّیِ دین که غیب است، مؤمن [و] معتقد نباشد، کافر است؛ خواه اصلاً غیبی را قبول نداشته باشد، مثل مادّیّین؛ یا غیبِ فی الجمله را قبول دارند و نه بالجمله را، مثل مشرکین. بیانذلک این است که مشرکین اصل غیب را که «خدایی در عالم هست» قبول داشتند و اینکه خدای سبحان، خالق سماوات و ارض است [را] قبول داشتند؛ در توحیدِ خالقی مشرک نبودند [ولی] در توحید ربوبی و بعد هم در توحید عبادی شرک می ورزیدند و درباره قیامت هم منکر بودند، نسبت به وحی و رسالت هم انکار می ورزیدند، نسبت به فرشتگان هم معتقد نبودند.
اینها اصل اینکه عالَم، خدایی دارد و نظام فعلی را خدا آفرید، قبول داشتند که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ ؛ اصل غیب را فی الجمله قبول داشتند که خدایی در عالم هست و آفریدگار این نظام است؛ امّا غیبِ بالجمله را نمی پذیرفتند؛ مسئله معاد را که از اصول مهمّه دین بود نمی پذیرفتند؛ وحی و رسالت را هم نمی پذیرفتند؛ توحید ربوبی را هم نمی پذیرفتند؛ توحید عبادی را هم نمی پذیرفتند و مانند آن.