محمدعلی ابطحی در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره چرایی توجه اندیشمندان علوم تجربی و ریاضی به فلسفه علم گفت: با توجه به تاریخچه شکلگیری فلسفه علم، این فلسفه ناظر به یکی از حوزههای علم است و این فلسفه، علم را موضوع مطالعه خود قرار میدهد. به ویژه پس از تحولات قرون 17 و 18 میلادی در غرب و رشد قابل توجه علوم طبیعی پس از نظریات نیوتن، این سوال به صورت جدی مطرح شد که علم فیزیک چه ویژگیهایی دارد که سبب متمایز شدن آن از متافیزیک، اخلاق و دین میشود.
مدرس دانشگاههای تهران و قم ادامه داد: علوم تجربی از روشی بهره میبرد که دانشمندان درباره دستاوردهای آن میتوانند به توافق برسند. برای مثال نظریه نسبیت و فیزیک کوانتوم از جمله دستاورهای علم فیزیکاند که تقریبا تمام دانشمندان فیزیک درباره آنها توافق دارند، اما در حوزه فلسفه با کثرت نظریات روبرو هستیم و این موضوع درباره اخلاق و دین نیز صدق میکند. بر همین اساس سوالی برای دانشمندان شکل گرفت مبنی بر اینکه فیزیک چه ویژگیهایی دارد که دستاورهای آن مورد اتفاق دانشمندان قرار میگیرند.
ابطحی کانت را نخستین اندیشمندی دانست که به نوعی باب فلسفه علم را گشود و گفت: کانت به دنبال این بود که یک الگوی فلسفی را تبیین کند که هندسه اقلیدسی و فیزیک نیوتونی بر اساس آن قابل توجیه باشند. این تلاش پس از کانت نیز ادامه یافت تا به شکلگیری فلسفه علم انجامید.
نویسنده کتاب «علم دینی، دیدگاهها و ملاحظلات» درباره دلیل ایجاد کرسیهای فلسفه علم در دانشکدههای مهندسی و علوم پایه در غرب گفت: افرادی میتوانند به این رشته ورود پیدا کنند که دستکم با یکی از شاخههای علم آشنا باشند، به همین دلیل فلسفه علم در دانشکدههای علوم پایه و مهندسی شکل گرفت.
وی در ادامه شناخت علم را از انگیزههای مهم ورود فلسفه علم به ایران دانست و گفت: دکتر گلشنی که برای نخستین بار این رشته را در دانشگاه صنعتی شریف راهاندازی کرد، در یکی از مصاحبههایش شناخت علم را از انگیزههای تاسیس کرسی فلسفه علم در ایران دانست. البته این انگیزه تا اندازهای در غرب نیز وجود داشت.
ابطحی یادآوری کرد: اگر میخواهیم تحولی در علم ایجاد کنیم و به پیشرفت سریع علمی برسیم، باید آن را بشناسیم. با شناخت علم از انحرافات در مسیر بررسیهای علمی دوری میکنیم.
وی دغدغههای اندیشمندان ایرانی را در رویکردشان به فلسفه علم تا اندازهای متفاوت از غربیان دانست و گفت: با توجه به اینکه کشوری اسلامی هستیم، بر اساس نگرشهای ارزشی خودمان، مجموعهای از دغدغههای دیگر نیز در پرداختن به فلسفه علم در کشورمان وجود دارد. در واقع ما احساس میکردیم که علوم غربی چه در حوزه انسانی و چه تجربی مشکلاتی دارد و ما ناگزیریم علم را بشناسیم تا ببینیم آیا ادعاهای غربیان در علوم تجربی و انسانی صحیح و قابل دفاع هست یا خیر. این موضوع یکی از انگیزههای ایجاد کرسی فسفه علم در کشورمان را تشکیل میدهد.
ابطحی فلسفه علم را برای شناخت علم و همچنین بررسی صحت علوم غربی ناکافی دانست و گفت: تنها راه شناخت علم، فلسفه علم نیست، بلکه ما به شدت نیازمند تاریخ علم نیز هستیم. ما همچنین به شناخت جامعهشناسی علم احتیاج داریم تا تاثیرات علم و جامعه را بر یکدیگر دریابیم. تاثیرات ویژگیهای فردی دانشمندان در موضعگیری آنان نسبت به نظریههای علمی نیز موضوعی است که در روانشناسی علم مشخص میشود. در این راستا، اقتصاد علم نیز از اهمیت برخوردار است، بنابراین فلسفه علم تنها یکی از راههای شناخت علم است و برای به دست آوردن این شناخت باید از زاویههای مختلف علم را برسی کنیم.
وی در پاسخ به این سوال که آیا فلسفه علم به اهدافی که برای آن در ایران در نظر گرفته شده بود، رسیده است، گفت: اگر اهداف فلسفه علم در ایران را رفع تعارض علم و دین و همچنین شناخت علم در نظر بگیریم، ظاهرا این رشته به اهدافش نرسیده است.
این نویسنده و مدرس فلسفه علم افزود: مشکل جدی ما در علوم غربی ناظر به علوم انسانی غربی است، اما فلسفه علم به روشی که در دانشگاههای ما تدریس میشود ناظر به علوم تجربی و ریاضی است و کمتر به حوزه تعارض علم و دین وارد میشود. علیالقاعده برای حل تعارضاتی که دچار آنیم، باید بیشتر به فلسفه علوم اجتماعی بپردازیم تا فلسفه علم به معنای عام آن.
ابطحی یادآوری کرد: شاید برخی از استادان فلسفه علم با رد رویکرد ایدئولوژیک به این رشته، چنین ادعا کنند که به دنبال حل تعارضات علم و دین نیستند که در این صورت چارچوبهای تدریس آنان مشخص است. اما اگر عدهای از استادان این رشته دغدغه دینی داشته باشند و مناسبات علوم تجربی با دین و ارزشهای اسلامی برایشان مهم باشد، باید سیستم مدیریتیشان را به علوم اجتماعی سوق دهند. در حال حاضر گرایش غالب گروههای علم در دانشگاههای ایران ناظر به علوم تجربی و ریاضی است، در حالی که اگر علوم اجتماعی را وارد این حوزه نکنیم، نیازمان برطرف نخواهد شد.
سردبیر سابق مجله «روششناسی علوم انسانی» درباره تاثیرات تعامل فلسفه و علم گفت: دانشمندان به ویژه در مقاطعی که علم صورت هنجاری پیدا میکند، چندان به مباحث فلسفی توجه ندارند. برای مثال بسیاری از برندگان نوبل علوم در نیمه نخست قرن بیستم مانند بور و انیشتن دغدغه فسلفی نیز داشتند، یعنی در جایی که یک نظریه علمی مدعی میشد که نسبت به نظریه گذشته از اعتبار بیشتری برخوردار است، نوعی بحث فلسفی شکل میگرفت، اما هنگامی که فلسفه علم به عنوان یک پارادایم در علم مطرح میشود، فلسفه جای چندانی در آن ندارد. به همین دلیل برندگان نوبل نیمه دوم قرن بیستم دغدغههای فلسفی کمتری دارند، زیرا علم برای آنها به منزله یک پارادایم است.
ابطحی به پیوند فلسفه با علوم انسانی نظیر علوم اجتماعی، اقتصاد و مدیریت اشاره کرد و گفت: نظریات علوم انسانی بسیار متکثرند و در هیچ دورهای غالب نشدند. به همین دلیل علوم اجتماعی با مباحث فلسفی آمیختهاند. از همین رو تاثیرگذاری فلسفه در علوم تجربی کمتر است، این در حالی است که برای نوآوری در علوم اجتماعی و انسانی ناگزیر از مباحث فلسفی هستیم.
تاریخ انتشار: ۱۶ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۰:۲۵
یک مدرس دانشگاه و دانشآموخته فلسفه علم گفت: اگر اهداف فلسفه علم در ایران را رفع تعارض علم و دین و همچنین شناخت علم در نظر بگیریم، ظاهرا این رشته به اهدافش نرسیده است. برای حل این تعارض، باید علوم اجتماعی را وارد حوزه فلسفه علم کنیم.