تاریخ انتشار: ۱ شهریور ۱۳۹۱ - ۰۸:۲۴

خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: «بو زیدعبدالرحمن بن تونسی آندلسی »معروف به «ابن خلدون» در جوانی قرائت های مختلف قرآن، نحو، حدیث وفقه را آموخت. او صاحب کتاب «العبر ودیوان المبتداوالخبر» است که بیشتر متفکران و مورخین از کتاب او با عنوان «العبر» یاد می کنند.

«بو زیدعبدالرحمن بن تونسی آندلسی »معروف به «ابن خلدون» در سال 732 هجری (1332مسیحی)در شهر تونس از سرزمین آفریقیه به دنیا آمد.او مقدمات را نزد پدر خود فراگرفت وسپس از مظهر استادان دیگر تونسی نیزبهره بردوقرائت های مختلف قرآن، نحو، حدیث وفقه راآموخت.

او به دلیل موقعیت ویژه توانست چندی نیز در دستگاه سلطان ابوالحسن مزینی (سلطان مغرب الاقصی )حضور بیابد. ابن خلدون صاحب کتابی است با عنوان(العبر ودیوان المبتداوالخبر فی الایام العرب والعجم والبربرمن عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر)که بیشتر متفکران ومورخین از کتاب او با عنوان العبر یاد می کنند.می‏توان گفت کتاب ابن خلدون یک تاریخ عمومی نوع بشر به طور جامع وکامل به حساب می آِید.

اودر کتاب خود در3بخش به ارائه نظریات خود می پردازد: بخش نخست مقدمه ی کتاب، بخش  دوم با عنوان فضیلت دانش تاریخ وتحقیق و بخش آخر در روش تاریخی واغلاط مورخان، اما شهرت ابن خلدون را بایددر همین مقدمه ی کتاب العبر جست وجوکرد.اودر مقدمه ی 1400صفحه ای خود سعی می کند تا تعریفی جدید از تاریخ ارائه دهد.

از این حیث او تلاش می کند تاریخ را به دو دسته روایی داستان گونه وپرابهام وتعدیلی وحکمی تقسیم کند. اودر این تقسیم بندی معتقد است شرط شناخت حقیقت تاریخی درست نوشتن  آن است واکثر مورخان تا زمان وی از این معیار بی بهره بوده ودر نوشته های خود بسیار غلو کرده اند به همین علت او می‏گوید عدم عرضه مطالب با محک عقل دلیل عدم نگارش صحیح تاریخ تا این زمان است.

از آن جا که زمان زیست ابن خلدون مصادف با انحطاط بسیاری از جوامع بوده است. او به فکر فرو می‏رود که چرا دولت ها پس ازیک دوره ی اوج واعتلا سیر نزولی وانحطاط پیدا می‏کنند؟ به همین جهت او بحث در مورد دولت وارتباط آن با جامعه را مطرح می کند واز آن به «علم العمران» تعبیر می‏کند وبر این باور است که برای شناخت تاریخ باید از علم العمران (جامعه )استفاده کرد زیرل تنها از این طریق میتوان سیر تاریخی را بهتر درک کرد.

ابن خلدون در مرحله ی بعد برای مطرح کردن درست بحث علم العمران نظریه ی «عصبیت» را مطرح می‏کند. تابتواند از تاریخ توضیحی درست ارائه دهد.

از آن جا که بسیاری از مباحث مقدمه ابن خلدون بر محور عصبیت است، توضیح آن فرصتی دیگر می‏طلبد به همین علت توضیحی مختصر در مورد آن ذکر می‏گردد. مقصود نظر ابن خلدون از عصبیت آن گرایشی است که  درافراد یک قبیله وجود دارد وآنها را به یکدیگر پیوند می‏دهد.

ابن خلدون عصبیت را در حکم خون برای جامعه تلقی می‏کند ومی‏گوید عصبیت در مرحله نخست عصبیتی صغری است وپس از آنکه به عصبیت کبری تبدیل می‏گرددهمه چیز تغییر می‏یابد زیرا شیخ قبیله موجود در عصبیت صغری پس از موفقیت در فتوحات تبدیل به شاه میشود وکم کم، انباشتگی زر وثروت، کمرنگ شدن روابط قومی بین افراد وتجمل پرستی وفساد باعث می گردد تا دولتها از تهاجم به اوج از تجمل به استبداد واز استبداد به انحطاط روی آورند.
 
شاید نتوان این نظریه ابن خلدون را بی نقص دانست ویا ان را برای تمام ادوار تاریخ در نظر گرفت اما آنچه که ابن خلدون رانزد مورخان مهم کرده است تحلیل هایی است که او ارائه داده زیرا این تحلیلها به فهم تاریخی جوامع کمک زیادی می‏کند وبه همین علت است که پس از طرح این نظریه او همردیف با بزرگانی چون مسعودی، طبری، وابن اثیردر تاریخ نگاری قرار می‏گیرد.
 
ابن خلدون در مجموع توانست تفکری نو در عرصه ی تاریخ پیاده کند، علم تاریخ را به عنوان دانش عقلی از طریق شناخت جوامع امکان پذیر کند وتاریخ را از واقعه نویسی به شکل نوین علمی نزدیک کند.
.....................
زهراسمیعی