«بو زیدعبدالرحمن بن تونسی آندلسی »معروف به «ابن خلدون» در سال 732 هجری (1332مسیحی)در شهر تونس از سرزمین آفریقیه به دنیا آمد.او مقدمات را نزد پدر خود فراگرفت وسپس از مظهر استادان دیگر تونسی نیزبهره بردوقرائت های مختلف قرآن، نحو، حدیث وفقه راآموخت.
او به دلیل موقعیت ویژه توانست چندی نیز در دستگاه سلطان ابوالحسن مزینی (سلطان مغرب الاقصی )حضور بیابد. ابن خلدون صاحب کتابی است با عنوان(العبر ودیوان المبتداوالخبر فی الایام العرب والعجم والبربرمن عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر)که بیشتر متفکران ومورخین از کتاب او با عنوان العبر یاد می کنند.میتوان گفت کتاب ابن خلدون یک تاریخ عمومی نوع بشر به طور جامع وکامل به حساب می آِید.
اودر کتاب خود در3بخش به ارائه نظریات خود می پردازد: بخش نخست مقدمه ی کتاب، بخش دوم با عنوان فضیلت دانش تاریخ وتحقیق و بخش آخر در روش تاریخی واغلاط مورخان، اما شهرت ابن خلدون را بایددر همین مقدمه ی کتاب العبر جست وجوکرد.اودر مقدمه ی 1400صفحه ای خود سعی می کند تا تعریفی جدید از تاریخ ارائه دهد.
از این حیث او تلاش می کند تاریخ را به دو دسته روایی داستان گونه وپرابهام وتعدیلی وحکمی تقسیم کند. اودر این تقسیم بندی معتقد است شرط شناخت حقیقت تاریخی درست نوشتن آن است واکثر مورخان تا زمان وی از این معیار بی بهره بوده ودر نوشته های خود بسیار غلو کرده اند به همین علت او میگوید عدم عرضه مطالب با محک عقل دلیل عدم نگارش صحیح تاریخ تا این زمان است.
از آن جا که زمان زیست ابن خلدون مصادف با انحطاط بسیاری از جوامع بوده است. او به فکر فرو میرود که چرا دولت ها پس ازیک دوره ی اوج واعتلا سیر نزولی وانحطاط پیدا میکنند؟ به همین جهت او بحث در مورد دولت وارتباط آن با جامعه را مطرح می کند واز آن به «علم العمران» تعبیر میکند وبر این باور است که برای شناخت تاریخ باید از علم العمران (جامعه )استفاده کرد زیرل تنها از این طریق میتوان سیر تاریخی را بهتر درک کرد.
ابن خلدون در مرحله ی بعد برای مطرح کردن درست بحث علم العمران نظریه ی «عصبیت» را مطرح میکند. تابتواند از تاریخ توضیحی درست ارائه دهد.
از آن جا که بسیاری از مباحث مقدمه ابن خلدون بر محور عصبیت است، توضیح آن فرصتی دیگر میطلبد به همین علت توضیحی مختصر در مورد آن ذکر میگردد. مقصود نظر ابن خلدون از عصبیت آن گرایشی است که درافراد یک قبیله وجود دارد وآنها را به یکدیگر پیوند میدهد.