در سالهاي اخير كه اثرات تهاجم فرهنگي بيگانگان تا اندازه اي محسوس تر شده است و به غير از خواص ، توده هاي مردمي نيز زنگ خطرغربت فرهنگ اصيل ايراني را با گوش خود شنيده اند ، توجه به ريشه هاي ايراني و ملي در همه ي شاخه هاي فرهنگ ، ادب و هنر، خود را در جايگاه " يك ضرورت " مي نمايد .
طبيعي است كه در چنين شرايطي ، همه ي ما نگرانيم كه مبادا در آينده اي دور يا نزديك ، از اين ريشه هاي محكم فاصله بگيريم ، هرچند اين انقطاع فرهنگي و ملي در كوتاه مدت امكان پذير نيست و در مقاطعي مي تواند با روندي بسيار آرام اتفاق بيافد ، اما اگر تدبيري براي مقابله ي آگاهانه و ريشه اي با آن به كار گرفته نشود ، جبران ضرر ، بسيار دشوار و - شايد - غير ممكن باشد .
در باب عمق انديشه ي موجود در آثاري چون كليله و دمنه ، شاهنامه ي بي نظير فرودسي ، سندباد نامه ، قابوسنامه و ... و پرتو بخشي چنين متوني ، پيش از اين ، فراوان گفته اند و نوشته اند ، اما واقعيت امر اين است كه هم نويسندگان و گويندگان و مبلغان و هم مستمعان و خوانندگان و پژوهشگران ، به يك طيف و نسل يا نهايتا چند نسل محدود شده و بوده اند ، آنها عيار گوهر ادب پارسي را با تمام وجود دريافته اند و از روشناي آن ، بهره ها گرفته اند ، اما نسل هاي جديد نه تنها رغبتي به اين مواريث فرهنگي و ادبي نشان نمي دهند ، بلكه در مواقعي ، عدم آشنايي دقيق با اين متون و وجود ديوار فاصله ي نسلي و ذائقگي ، آنها را به مرز ناخوشايند " تنفر " نيز سوق مي دهد !
به تعبير بزرگان ، در شرايط موجود " كار عاقلانه " اين است كه فاصله ي موجود را از بين ببريم يا حداقل ، به تعديل آن بپردازيم ، بديهي است كه اساسا چنين كاري ، با " شعاردادن " امكان پذير نخواهد بود ، كه اگر ممكن مي بود ، انقطاع موجود نبايد به وقوع مي پيوست ، امروز بايد بيش از هر زمان ديگري به كار تاثيرگذار فرهنگي انديشيد ... ، هر چند برداشت كلي مخاطب از اين جمله نيز" يك شعار " تلقي گردد ، اما ...
شاهنامه ي فردوسي در كنار ساير جنبه هاي هنري ، ادبي و زباني اش ، به شدت مفهوم گراست ، مخاطب به فراخور حال و انديشه ي خودش ، مفهومي كلي و اساسي را از آن برداشت مي كند ، هرچند آفرينندگان و صاحبان همه ي متون و آثار ادبي قصد داشته و دارند كه چنين فضاي بازي را براي مخاطبان ايجاد كنند ، اما كمتر كسي توانسته است مانند حكيم توس به اين موفقيت برسد ، آنچه كه از " رستم " و حكايت هاي مربوط و متصل به شخصيت او ، هم درنظرگاه خواص و اهل فن و هم در ميدان ذهني عوام به عنوان دستاورد مفهومي مشترك ، مطرح و موجود است ، " تواماني قهرماني با پهلواني " است و حفظ هر دو ويژگي است ، به طوري كه در صورت فقدان هركدام ، ديگري به مرز استهلاك مي رسد ، اما توام شدن آنها با هم ، به عنوان يك ارزش مطرح مي گردد .
بينندگان انيميشني كه درحال حاضر از يكي از شبكه هاي سيما پخش مي شود ، در واقع نسلي هستند كه بسياري از توليدات تصويري و فرهنگي كشورها و فرهنگ هاي ديگر را در قالب CD ، برنامه ها و كارتون هاي ماهواره و ... تجربه كرده اند ، با سيندرلا و پلنگ صورتي و ده ها اثر مطرح ديگر كه هريك از ويژگي خاص خود برخوردارند ، آشنا هستند ، اما بايد ديد كه چه اتفاقي آنها را در ساعتي خاص ، آن هم در تعطيلات نوروزي ، پاي گيرنده ها مي نشاند و براي آنها محل سئوال و جاذبه مي گردد ، در عين اين كه انيميشن موجود در كمال سادگي نيز ساخته شده و انتخاب ديالوگ ها و ... هم سخت گيري محسوسي صورت نگرفته است .
پر واضح است كه اين علاقه و كشش ، نشات گرفته از بافت داستاني و فضاي موجود درخود شاهنامه است ، به طوري كه با اولين قدمي كه در راه معرفي گوشه هايي از آن برداشته مي شود ، اين رجوع و علاقه ي گسترده از سوي نسل هاي جديد احساس مي شود كه البته اين اتفاق را بايد به فال نيك گرفت ، اما فضاي كار را بايد از " ساده انگاري " به " نخبه انگاري " سوق داد و پيچيدگي هاي موجود در اصل داستان را نيز به شيوه اي هنرمندانه به مخاطب انتقال داد ، به طوري كه به سهولت نتواند در ارتباط با شخصيت هاي كليدي داستان مانند " رستم " ، " سهراب " ، " برادر رستم " و ... به نتيجه برسد ، قدري نيز به فكر ، تامل و تعمق وادار شود .
اما موضوع تاسف بار اين كه با وجود ده ها متن و منبع ديگر كه شاهنامه عظيم فردوسي ، شايد يكي از آنها باشد ، كودكان و نوجوانان ما بايد در معرض تاثيرپذيري از آثار هدفدار و جهت دار فرهنگي ، ادبي و هنري ديگر ملل و فرهنگ ها قرار بگيرند واز فضاهاي غير ايراني و غير اسلامي الگوبرداري كنند ، كه اميدواريم رفته رفته اين مسئله كم رنگ و كم رنگ تر شود ، زماني گفته مي شد كه اگر گوش ها را تيز كنيم ، زنگ خطر انتقاع نسل ها و فرهنگ ها را در ايران مي شنويم ، اما در سالهاي اخير ، اگر گوشهايمان را هم بگيريم ، با چشم هايمان خيلي چيزها را مي بينيم ، نيكوتر آن است كه شنيدن و ديدن مصلحت آميزرا كنار بگذاريم و چاره انديشانه و فرهنگ مدارانه به ديدار واقعيت ها بپردازيم .