خبرگزاری مهر ـ گروه دین و اندیشه: قرآن کریم همیشه راه تفکر و اندیشیدن در آیات را باز گذاشته و بارها به آن تشویق کرده است و تشویق به تفکر وسیله نهادینه شدن فکر و تثبیت عقیده صحیح در جامعه است.

آیا قرآن روش خاصی برای مبارزه با خرافات دارد؟، ویژگی های قرآن در طرح عقاید منطقی و مبارزه با عقاید سخیف چیست؟، در این زمینه قرآن کریم از چند جهت به پیشگیری از عقاید سخیف می پردازد.

1- نهادینه کردن تدبر و تفکر در عقاید

اصولا در حوزه اعتقادات، هر نظام فکری و طرحی باید از مسأله عقل آغاز شود، اگر بخواهیم وجود و یگانگی خدا(توحید)، وجود پیامبر و وحی(نبوت) و مسائلی از این قبیل را اثبات کنیم، نیز اگر بخواهیم به دیگران نشان دهیم که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است، قطعا باید از مسأله عقل آغاز کنیم. در زمینه تشخیص عقیده صحیح از غیر صحیح نیز این عقل است که به کمک انسان می آید و مرز میان حقیقت و خرافه را معین می کند.

عقل گاهی خطا می کند، اما وسیله کشف خطا و تصحیح برداشت های پیشین به شمار می رود و اگر عقل نباشد، امکان تمییز میان حق و باطل و نیز صحیح و خطا نیست. هرچند روایتی از معصوم رسیده باشد، چون تشخیص کلام معصوم به فهم آن و بهره گیری از خرد وابسته است، عقل در مقام مرجعیت است.

علامه طباطبایی درباره اهمیت جایگاه عقل در عقاید قرآنی چنین می گوید: «اگر کتاب الهی را به گونه کامل تفحص کرده و در آیاتش دقت شود، بیش از سیصد آیه وجود دارد که مردم را به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده و یا به پیامبر استدلالی را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی، آموخته است. خداوند در قرآن حتی در یک آیه، به بندگان خود امر نفرموده که نفهمیده به خدا و یا هر چیزی که از جانب اوست، ایمان آورند و یا راهی کورکورانه بپیمایند.»(المیزان، ج 5، ص 254 ـ 256)

از سوی دیگر، عقل زبان مشترک همه انسانهاست. با این زبان، می توان با دیگران ارتباط برقرار کرد، دلیل آورد، و مبنایی برای عقاید قابل دفاع ساخت، اگر عقل نباشد هیچ نقطه اتکایی برای سخن گفتن و مبادله کلام وجود ندارد. پس قوام انسان به اندیشیدن است، لذا طبیعی است که قرآن کریم مبدأ کار خود را عقل شروع کند و مردم را به تفکر و تعقل در عقاید دعوت و تشویق نماید و معیار درستی آنها را عقل بداند. تدبر و تفکر در عقاید در صورتی می تواند مفید واقع شود که در جامعه و نظام تربیتی نهادینه شود.

به همین دلیل به نظر می رسد که محور طرح قرآن در عقاید و جلوگیری از شکل گیری غلو و خرافات، دعوت به تدبر و تفکر باشد. آنگاه به این پرسش مطرح می شود که به چه دلیل، مسأله فکر، اندیشه و عقلانیت به عنوان اصل محوری در مبارزه با خرافات مطرح است؟

قرآن کریم از روش ارشادی و آگاه سازی به صورت غیر مستقیم استفاده کرده و در لا به لای مسائل دیگر، هم مسائل صحیح را گرفته و هم عقاید خرافی آنها را برملا کرده است. بنابراین قرآن کریم برای بیان عقاید و آشنایی مخاطبان از روش تشویق به اندیشیدن در مسائل اصلی اعتقادی استفاده می کند. این نکته به خوبی استفاده می شود که یکی از روش های قرآن کریم در طرح عقاید و تصحیح و تثبیت آن، روش دعوت به تدبر و تفکر است.

قرآن کریم همیشه راه تفکر و اندیشیدن در آیات را باز گذاشته و بارها به آن تشویق کرده است و تشویق به تفکر وسیله نهادینه شدن فکر و تبیت عقیده صحیح در جامعه است. دعوت به تدبر و تفکر در خود قرآن نمونه ای از اهتمام به اندیشیدن است.

آیات 29 سوره ص، 44 سوره نحل، 219 سوره بقره، 2 سوره یوسف همگی به این امر توجه دارند. همگی این آیات ما را تشویق به تدبر در کتاب خدا می کند و از ما می خواهد که قرآن را فقط نخوانیم، بلکه همراه با خواندن بیندیشیم و از آن برای توسعه فکر و فهم خود در انتخاب بهترین ها استمداد کنیم.

2- آزادی اندیشه

گفتیم قرآن کریم از چند جهت ما را به موضوع اعتقاد صحیح و اهمیت آن توجه می دهد. یکی از این راه ها، تدبر و اندیشیدن در آیات الهی است. لازمه این توجه، فراهم کردن فرصت ها برای اندیشیدن دیگران و انتخاب و آزادی عقیده و امکان انتشار برای برخی عقاید و حتی پیش بینی گمراه شدن افراد است. بنابراین اگر قرآن به تدبر و تفکر دعوت می کند، به این معنی است که راه تفکر را باز کرده، اندیشه مخاطبان خود را به چالش کشیده، زمینه نقد عقیده از سوی مخالف را پیش بینی کرده است، یعنی نگران نیست که مردم سخن قرآن را نفهمند؛ زیرا اگر قرار بود مردم حرف قرآن را نفهمند قرآن می گفت نیاز به تفکر و تعقل نیست، شما نمی فهمید. پس هرچه من می گویم فقط گوش کنید و به آنچه می گویم عمل کنید.

  

اکنون در جهت توضیح فواید آزادی اندیشه در مبارزه با خرافات به نکاتی اشاره می گردد:

یکم: آزادی اندیشه و امکان نقد عقاید برای دیگران، ایجاد فرصت برای اندیشیدن و انتخاب درست کردن است. در سایه آزادی اندیشه است که می توان عقاید باطل و سخیف و بدون استناد دینی را از صحیح بازشناخت.

دوم: فایده دیگر آزادی بیان، رشد و ارتقای اندیشه دینی است. مبارزه با سطحی شدن فهم و عقل جامعه در سایه آزادی ارائه نظریه مخالف است. در اثر ممانعت از تضارب آرا و برخورد افکار مخالف و موافق، امور سخیف و خرافی جا می افتد. نتیجه محدودیت فکری، رواج ظاهرگرایی و قشری گرایی است؛ صفتی که عمدتا در جامعه های استبدادی و انحصارگرا نمایان می شود و جامعه در بساطت و انحطاط قرار می گیرد.

سوم: فایده دیگر آزادی بیان، پیشگیری از حربه تکفیر است، زیرا جلوگیری از نشر عقاید به نام دین و دفاع از آن، موجب متداول شدن استفاده از این حربه در سرکوب مخالفان و هر اندیشه و فهم و درکی که مخالفان صاحبان قدرت دینی و سیاسی باشد خواهد شد. در نتیجه، هر صاحب قدرت دینی و غیر دینی طبق عقاید شخصی خود عقاید مخالف را سرکوب و منکوب خواهد کرد و آن همه با نام دین و یا پشتوانه قدرت مذهبی صورت خواهد گرفت.

چهارم: اصلاح عقیده با نقد مداوم اندیشه از سوی مخالفان. زیرا بخشی را رواج خرافات و بدعت ها در اثر نقد نشدن است. اگر فکر و عقیده و ایمانی همواره مورد نقد و تهاجم قرار گرفت، محبور است که خود را اصلاح کند، خلأها و عیوب احتمالی را برطرف سازد، عقلانی و منطقی گرداند. قهرا خرافات و بدعت ها نمی توانند در آن جامعه جای گزینند، زیرا مرتب از سوی مخالفان حمله و از سوی موافقان وارسی و پالایش می شوند.

پنجم: پیشگیری از انحطاط و افول فرهنگ دینی. جامعه دینی که مخالف آزادی است، به شعارگرایی و بسته ذهنی و تحجر و ظاهرگرایی مبتلا می شوند. در جایی که فهم جامعه به بساطت گراید و تضارب آرا و مواجهه با حملات منع شود، تدریجا دین از درون عوام زده و خرافاتی می شود و عقاید مردم غیر منطقی و غیر قابل دفاع خواهد شد.

بگذریم از این نکته که اگر جامعه دینی مبتلا به استبداد شد، دیگر منع بیان محدود به مخالفان دینی نخواهد ماند و این شیوه از برخورد به سلیقه های موجود در داخل دین نیز تسری پیدا خواهد کرد و هر حرکت فکری و مخالف با اندیشه رایج، نوعی الحاد و انحراف تلقی خواهد شد. در نتیجه هر تلاش و کوششی و هر نظریه و اندیشه ای ناکام و حرکت جامعه به ایستایی و ضعف مبتلا خواهد شد.

با نگاهی به جوامع استبدادزده، این حقیقت کاملا نمایان می شود؛ زیرا از طرفی افکار خرافی و منحط به شدت رواج می یابد و از طرفی چون اندیشه ها نقد نمی شوند، واکنش های مخفی اما قدرتمند و نفوذگر در بخش هایی از جامعه حضور جدی می یابند. تجربه حضور ماتریالیسم در جوامع مذهبی ـ به ویژه ایران ـ و نیز رواج خرافات در سال های اخیر نمونه خوبی برای بیان همین شرایط است.

رشد و افول دینداری، بلکه گریز از دین و حتی می توانیم بگوئیم ستیز با دین، دقیقا به نوع برخورد آزادی بیان و قدرت نقد مخالفان نسبت به اهل دیانت بستگی داشته و دارد. مسلما در جوامعی که آزادی بیان و تضارب افکار وجود دارد، تأثیرپذیری از افکار غیر دینی و ضد دینی کمتر است و اقشار تحصیل کرده مقاوم تر با آن برخورد دارند. برعکس، در جوامعی که با شبهات برخورد منطقی و علمی نداشته و شیوه برخورد آنان با کوته فکری و تنگ نظری، استبداد و برخورد چماقی همراه باشد، افکار غیر دینی تأثیر بیشتری ارد.