اوایل جنگ تحمیلی منطقه کردستان در تصرف گروهکهای ضدانقلاب بود ولی جوان 25 ساله مشهدی توانست بسیاری از این مناطق را از دست گروهکها آزاد کند تا آنجا که گروههای ضدانقلاب برای مرده یا زنده اعجوبه جنگهای چریکی (شهید محمود کاوه) جایزه تعیین کرده بودند.

به گزارش خبرنگار مهر، روایتها و داستانهای زیادی از زندگی شهدا و ایثارگران منتشر شده ولی واقعا برخی شهدا هنوز هم ناشناخته مانده اند و نسل امروز اطلاعات چندانی از این قهرمانان وطن ندارند. یکی از این شهدا شهید محمود کاوه است. شاید بهتر باشد روایت زندگی محمود کاوه را اینگونه آغاز کنیم. به قول معروف محمود بچه بازاری بود و بخشی از دوران کودکی اش را در کنار پدر در بازار مشهد گذراند. البته پدر محمود در دوران طاغوت برای مبارزات علیه رژیم شاه با چهره هایی مانند شهید هاشمی نژاد و حضرت آیت الله خامنه ای ارتباطات نزدیکی داشت و گاهی هم پسرش را با خودش به محفلهای سیاسی می برد.

از دبیرستان و حوزه علمیه تا گذراندن دوره های چریکی

این رفت و آمدها ادامه داشت تا اینکه محمود پا به دبیرستان گذاشت و همزمان در حوزه علمیه و پای منبر درس آیت الله خامنه ای دروس حوزوی را فرا گرفت. مبارزات محمود کاوه در دوران دبیرستان و حضور در راهپیماییها وی را یکی از عناصر فعال انقلابی معرفی کرد تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مشهد شد. علاقه محمود به جنگهای نامنظم موجب شد تا دوره های سخت چریکی و تکاوری را بگذراند و تخصص این شهید موجب شد تا به دلیل شایستگی که دارد به عنوان مامور حفاظت از بیت رهبری (حضرت امام خمینی ره) از مشهد به تهران منتقل شود.

پس از آغاز جنگ تحمیلی محمود کاوه خود را به نیروهای خراسان رساند و به عنوان مربی در یکی از پادگانها مشغول به خدمت شد. شور و اشتیاق محمود برای حضور در خط مقدم موجب شد تا فرماندهان وی را به منطقه آشوب زده کردستان منتقل کنند که نخستین ماموریت شهید کاوه در این منطقه آزادی بوکان بود. تواناییها و پشتکار محمود موجب شد تا پس از مدتی به عنوان فرمانده سپاه سقز منصوب شود.

شهید کاوه که همیشه عملیاتها و اقداماتش موجب تحیر فرماندهان بود توانست با کمترین نیروی عملیاتی منطقه اشغال شده بسطام را در مدت 24 ساعت از دست عناصر ضد انقلاب آزاد کند.

این اقدام شهید کاوه و تیم عملیاتی اش موجب شد تا گروهکهای ضد انقلاب مستقر در مرزهای ایران برای زنده و یا مرده محمود جایزه بزرگی تعیین کنند. ولی کاوه آرام ننشست و به عنوان فرمانده عملیات تیپ شهدا به فرماندهی شهید ناصر کاظمی به قلب دشمن یورش برد. آوازه حضور محمود کاوه در نوک پیکان تیپ شهدا وحشت در دل منافقان به وجود آورد تا جائیکه این تیپ توانست سد بوکان، صائین دژ، کیله، آشنوزنگ و محور استراتژیک پیرانشهر به سردشت را آزاد کنند.

 

فرمانده تیپ شهدا/ شهادت در قله 2519

در این عملیاتها فرمانده تیپ به شهادت رسید و در خردادماه سال 62 محمود کاوه به عنوان فرمانده تیپ شهدا منصوب شد. اولین ماموریت تیپ پس از فرماندهی شهید کاوه انجام عملیات برون مرزی والفجر 2 در منطقه حاج عمران بود که همزمانی آن با عملیات والفجر 4 موجب شد تا بخش زیادی از مناطق کردستان و سردشت از وجود ضد انقلاب پاکسازی شود. تا اینکه در تاریخ 11 شهریورماه سال 65 کاوه در جریان عملیات کربلای 2 بر بلندای قله 2519 حاج عمران به شهادت رسید.

تعداد مسئولیتها در دوران انقلاب و دفاع مقدس:

  • مربی آموزش نظامی
  • مسئول محافظین بیت امام
  • مربی آموزش نظامی
  • مسئول عملیات سقز
  • مسئول عملیات تیپ ویژه شهدا
  • فرمانده تیپ ویژه شهدا
  • فرمانده لشکر ویژه شهدا

تعداد مجروحیتها:

  • اصابت گلوله به ناحیه شکم اسفند ماه ۱۳۶۱ پاکسازی روستای محمد شاه از توابع مهاباد
  • اصابت گلوله به ناحیه شانه چپ مرداد ماه ۱۳۶۳ پاکسازی منطقه عمومی دارلک از توابع مهاباد
  • اصابت ترکش به ناحیه دست راست وسر بهمن ماه ۱۳۶۳ منطقه عملیاتی بدر
  • اصابت ترکش به صورت اسفند ماه ۱۳۶۴ منطقه عملیاتی والفجر
  • اصابت ۱۲ ترکش نارنجک به ناحیه سر اردیبهشت ۱۳۶۵ منطقه عمومی حاج عمران عراق موسوم به تک حاج عمران
     

فیلم سینمایی "شورشیرین" روایت زندگی شهید کاوه

حال پس از گذشت بیش از 25 سال از شهادت این سردار رشید فیلم سینمایی از زندگی محمود کاوه ساخته شده است. "شور شیرین" راوی قسمتی از حماسه دلاوریهای شهید کاوه است و الزاما پایان‌بندی تراژیک ندارد. به این معنی که برای تحریک آلام مخاطب، کارگردان در پایان فیلم، کاوه را به شهادت نمی‌رساند؛ مجموعا کارگردان در "شور شیرین" کوشیده کاوه را به جامعه معرفی کند.
 
حمیدرضا عمّارلو متولد سال 1368 بازیگر نقش شهید محمود کاوه است
 
 

روایت همسر شهید از خواستگاری تا سه سال زندگی با محمود کاوه

همسر شهید محمود کاوه می گوید: آقا محمود را از دو سال قبل از خواستگاری می‌شناختم. چون مددکار سپاه بودم و برای سرکشی به خانواده‌های رزمنده و شهدا می‌رفتم به منزل کاوه هم سر می‌زدم. مادرش گله می‌کرد که محمود نه تلفن می‌زند و نه مرخصی می‌آید. همین رفت و آمدها و به خصوص خواهر بزرگش که مدتی همکار ما بود زمینه‌ای برای آشنایی بیشتر خانواده آن‌ها شد و بالاخره به خواستگاری آمدند. زمان خواستگاری من خجالت می کشیدم و به گلهای قالی خیره شده بودم. بین ما سکوت بود تا اینکه آقا محمود گفت: می‌خواهم دینم کامل شود و قصد من این است ازدواج کنم تا شهید بشوم. البته همیشه آرزویم این بود که با یک سید ازدواج کنم. شاکی بودم از این که محمود سید نبود و من عروس حضرت فاطمه (س) نشده بودم. آن روز گذشت و من شبش فکر کردم که فردا برای خرید و مراسم عقد چه کنم که روز بعد فهمیدم آقا محمود همان شب به کردستان رفته تا هشت ماه از او خبری نشد.
 
خطبه عقد را امام (ره) خواندند
 
خطبه عقد را امام برایمان خواند. آقای آشتیانی رفت نزدیک امام و گفت: دامادمان آقای کاوه ست. محمود کاوه. می شناسیدشان که؟ امام نگاهش کرد و لبخند زد، سرش را گرفت طرف آسمان، چیزی زیر لب زمزمه کرد که به دعا می‌مانست. یک قرآن با خودمان برده بودیم امام امضایش کرد. هنوز یادگار نگهش داشته‌ام.
 
در طول سه سال زندگی تنها 100 روز در کنار هم بودیم
 
همسر شهید کاوه می گوید: در طول سه سالی که با هم بودیم شاید صد روز در کنار هم نبودیم تازه برای هر روز فقط یک تا دو ساعت در خانه بود که اتاق را هم مقر فرماندهی کرده بود. به منطقه تلفن می‌زد یا نیرو جمع می‌کرد، متن سخنرانی را آماده می‌کرد و یا دوستانش را می‌دید حتی موقع خواب هم آرامش نداشت.
 
 
"زهرا کاوه" فرزند شهید از تصویرش با لباس سپاه می گوید
 
زهرا کاوه، دانشجوی فوق لیسانس رشته حسابداری، متأهل و دارای 2 فرزند است. در مورد پدرش می گوید: پدر را از طریق مادر، عمه‌ها و پدربزرگ شناختم. جالب‌ترین بخش زندگی پدر برای من سن پدر است. اینکه در این سن کم، کسی بتواند  تا این  اندازه پیشرفت‌ کند. من خودم 28 سال سن دارم و هنوز در ابتدای راه هستم. ولی شهید کاوه در 25 سالگی، مدارج بالایی را طی کرده بود. در مورد عکسی که در کودکی با لباس سپاه از او گرفته شده می گوید: این لباس را مادرم به من پوشانده بود. خود مادرم سپاهی و نظامی است و علاقه خاصی به نظام مقدس سپاه دارد. برای همین هم یکی از لباسهای پدرم را به خیاطی دادند تا برایم کوچک کند و ایشان به تنم پوشاندند. ای کاش آن زمان دوربینها زندگی پدرم را به تصویر می کشیدند. 
 
-----------------------

گزارش از سید هادی کسایی زاده