خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: حیّ و میّت در معنای لغوی به زنده و مرده اطلاق می شود اما در نگاه اهل معرفت مرده و میّت به چیزی گویند که منشأ خواص و آثار نباشد و حیّ و زنده واقعی آن است که منشأ خواص و آثار و عارف به خداوند متعال و صاحب بصیرت باشد.

بر اساس آیات قرآن حیات چند نوع است: حیات نباتى: «یحیى الارض بعد موتها» خداوند زمین را (با رویاندن گیاهان) زنده مى‏کند. حیات حیوانى: «کنتم امواتا فاحیاکم»شما مرده بودید پس او شما را زنده کرد، حیات فکرى: «دعاکم لما یحییکم» پیامبر شما را به چیزى دعوت مى‏کند که (دل‏هاى مرده) شما را زنده مى‏کند، حیات اجتماعى: «و لکم فى القصاص حیاة»، حیات (سیاسى و اجتماعى شما که در سایه امنیّت بدست مى‏آید) در قصاص و انتقام به حقّ است. و حیات قلبى و روحى: «لیُنذر مَن کان حیّا» (آیه مورد بحث) قرآن افرادى را که داراى دل‏هاى زنده و روح‏هاى پاک و آماده‏اند هشدار مى‏دهد.

بینش توحیدی همان حیات انسانی است

حیّ و میّت در معنای لغوی به زنده و مرده اطلاق می شود اما در نگاه اهل معرفت مرده و میّت به چیزی گویند که منشأ خواص و آثار نباشد و آثار مطلوبه از او صادر نشود یا در او نباشد. قرآن بارها از کافران و جاهلان تعبیر «مرده» کرده است؛ چراکه حیّ و زنده واقعی آن کسی است که منشأ خواص و آثار و عارف به خداوند متعال و صاحب بصیرت باشد.

حیات انسان در تأله او شکل می گیرد و تأله نیز اساس فطرت آدمی و عین حقیقت اوست؛ از این رو، بدون خداخواهی نمی توان حیاتی برای انسان تصور کرد و او را زنده نامید؛ پس بازگشت حیات متألهانه انسان به توحید اوست و اگر بینش توحیدی انسان بازستانده شود، آدمی حیات خود را از دست می دهد و در فرهنگ جامع دین به شمار «مردگان » می آید.
 
بر این حقیقت ملکوتی تصریحات متعددی از قرآن و حدیث، آمده است از جمله، قرآن کریم درباره انسانی که از توحید فاصله گرفته و به دام شرک افتاده است، چنین می فرماید: « ومن یشرک بالله فکأنما خر من السماء فتخطفه الطیر أو تهوی به الریح فی مکان سحیق» (سوره حج، آیه31)، در این آیه انسان مشرک به دو گونه، تشبیه شده است که هر دو کنایه از مرگ و نابودی و عدم حیات معنوی اوست؛ پس مشرکان، اگرچه دارای زندگی نباتی و نمودهای زیست شناختی اند، اما از حیات انسانی محرومند و در این ساحت ملکوتی مرده اند.
 
قرآن در برخی از آیات در مورد کافران تعبیر مرده را به کار برده و خطاب به پیامبر(ص)می فرماید: «اِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ» (نمل 80 ). البته تو نمى‏توانى مردگان (کفار و ملحدین) را شنوا کنى و نمى‏توانى نداى دعوت را به گوش کران برسانى هنگامى که پشت مى‏کنند و روى بر مى‏تابند.
 
مسلمان واقعی از دیدگاه قرآن

اما در آیه بعد قرآن، شنوندگان کلام پیامبر را معرفی کرده و خطاب به رسول خدا (ص) می فرماید: تنها کسانی را شنوای تبلیغ و هدایت خود می یابی که به آیات خداوند ایمان آورند و در برابر ما مطیع و مسلم محض باشند؛ « إن تسمع إلا من یؤمن بایتنا فهم مسلمون»سوره نمل، آیه81. مقایسه این دو آیه نشان می دهد که انسان ها از این نگاه دوگروهند: 1.زندگان، یعنی گروندگان به دین حق 2. مردگان، یعنی بیرون رفتگان از مدار شنوایی و تسلیم عاقلانه در برابر پروردگار حکیم؛ پس در این تقسیم بندی قرآنی، زندگی و مرگ به لحاظ حیات حقیقی انسان مطرح شده است؛ نه بر پایه حیات مادی و طبیعی و مرز میان زندگان و مردگان واقعی، ایمان و تسلیم نسبت به خدای سبحان است.

با توجه به آیه«وکذلک أوحینا إلیک قرءانا عربیا لتنذر أم القری ومن حولها». (سوره شوری، آیه7)، روشن است که هدایت و تبلیغ پیامبر (ص) هرگز در قبرستان ها صورت نمی گرفت، بلکه هشدارها و انذارهای او در متن جامعه زنده و میان ساکنان «ام القری» و اطراف آن مطرح می شد.
 
قرآن بیم دهنده زندگان است
 
بر اساس آیات قرآن و روایات اسلامی، مؤمنان انسان‏هاى زنده‌دل و برخوردار از حیات واقعى و معقول، و کافران همچون مردگان محروم از حیات واقعى هستند. بر اساس روایات، منظور از «حیّاً» انسان عاقل است؛ چنانکه حضرت علی(ع) در کلامی اهل علم را زنده و اهل جهل را مرده خطاب فرمودند.
 
همچنین خداوند از کتاب الهی به «ذکر» و «قرآن روشنگر» یاد می کند و سپس فلسفه آن را این گونه مطرح می سازد: «لینذر من کان حیا و یحق القول علی الکفرین» (سوره یس آیه70). (این قرآن برای آن است)تا هر که را زنده است بیم دهد و گفتار [خدا] درباره کافران محقق گردد.
 
یعنی قرآن کریم آمده است تا زندگان را بیم دهد و با آن، قول و حجت خدا بر کافران تمام، و خشم و انتقام الهی نیز بر آنان روا گردد. دقت در این آیه، آشکارا نشان می دهد که خداوند، آدمیان را به دو دسته تقسیم کرده است: 1. انسان های زنده پندپذیر. 2.کافران کنود. در این آیه کافر قرینه انسان زنده قرار گرفته است. کافر مُرده است ولو این که راه برود ، حرف بزند و غذا بخورد. حیات از دید قرآن با ایمان معنا پیدا می کند و انسان بی ایمان، زنده نیست. شاید هم به تعبیری بتوان گفت کسی که متنبه نمی شود ( انذار نمی پذیرد )مُرده است.

در آیه 28 سوره آل عمران خداوند می فرماید: «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ و تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ تُخْرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» شب را در روز، روز را در شب وارد می‏سازد، زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‏آورد و هرکس را بخواهد روزی بی‏حساب می‏دهد.
 
در اینجا دو نکته وجود دارد ؛ اول اینکه مقصود از مرده گِل و خاک است که دانه و هسته در دل آنها پنهان است. دوم، از آنجا که گاهی از انسان مؤمن فرزند کافر، و از انسان کافر، فرزند مؤمن به وجود می‏آید این نوع توالد را می‏توان اخراج حیّ از میّت و بالعکس دانست و قرآن ایمان را حیات و نور، و کفر را مرگ و ظلمت می‏داند چنانکه می‏فرماید:«أَوَمَنْ کانَ مَیِّتا فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورا یَمْشِی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ هُوَ فِیالظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها»(انعام، 132). آیا آن کس که مرده بود و او را زنده کردیم و برای او نوری قرار دادیم که در میان مردم در پرتو آن راه می‏رود مانند کسی است که در تاریکی‏ها باشد و از آن بیرون نیاید.؟!

تفاوت فوت با وفات
 
قرآن از «مردن » به «توفی » تعبیر می کند که از ماده «وفات» است نه از ماده «فوت ». «فوت» معنایش از دست رفتن است. مثلا نمازم فوت شد؛ یعنی از دستم رفت. «توفی » با «وفات » از یک ریشه است. «توفی» درست نقطه مقابل «فوت » را می رساند، یعنی چیزی را قبض کردن و تمام تحویل گرفتن. مثلا اگر فردی از کسی طلبکار باشد و همه طلبش را از او بگیرد- نه بخشی از آن را- می گویند استیفا کرد. پس «توفی» و «استیفا» به معنی از دست رفتن نیست، برعکس، چیزی را به تمام و کمال تحویل گرفتن است.
 
قرآن همیشه «مردن » را «کامل تحویل گرفتن» تعبیر می کند. لذا می فرماید: الله یتوفی الانفس حین موتها خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و کمال تحویل می گیرد. در سوره سجده خداوند خطاب به کسانی که می گویند: آیا آن وقتی که ما گم شدیم در زمین(فقط همان بدنش را می بیند)پراکنده شدیم، هر ذره مان به جایی رفت که پیدا شدنی نبود، بار دیگر خلق می شویم؟ قرآن می گوید: بل هم بلقاء ربهم کافرون. بلی اینها لقاء پروردگار را که قیامت است منکرند. به اینان جواب بده: قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون (2) بگو اشتباه کردی که آن پراکنده شده را خودت دانستی. تو آن نیستی. آنچه که توهستی، چیزی است که فرشته ما او را تحویل گرفته و با خودش برده است.
 
از این آیه و آیاتی نظیر آن، کاملا فهمیده می شود که در قرآن، مردن، وفات است نه فوت. از وفات هم کمی بالاتر، «توفی » است و در واقع تحویل گرفته شدن از یک عالم دیگر است و فرشتگان الهی او را تحویل می گیرند و می برند.
 
شهید به اهل دنیا و برزخیان روح و ریحان می رساند
 
در قرآن در رابطه با کسانی که در راه خداوند کشته می شوند، تعبیر «حیات» به کار رفته است آنجا که خداوند در آیه 154 سوره بقره می فرماید: :« وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ» به کسانیکه در راه خدا کشته می شوند مرده نگوئید. بلکه آنها زنده هستند ولی شما درک نمی کنید». و یا در آیه ای دیگر خداوند می فرماید:« ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون».
 
این گویای این مطلب است که مرگ انتقال از نشئه ای به نشئه دیگر و وفات است، نه زوال و نابودی و فوت، و راز اینکه خدای سبحان در برخی موارد از کافران و منافقان به «اموات» تعبیر کرده است که گاهی «موت» به معنای زوال اثر انسانی است؛ نه زوال هستی، و اطلاق آن بر کافران نیز به لحاظ بی اثر بودن آنان است.
 
بر این اساس، نهی این آیه شریفه از به کاربردن تعبیر «اموات» درباره شهیدان، هم توهم نابودی و هم توهم بی اثر بودن آنان را دفع می کند. شهید، زنده و منشأ اثر است، هم اهل دنیا و بازماندگان خود را بیدار و نورانی می کند و هم به برزخیان روح و ریحان می رساند. همه انسانها پس از مرگ زنده اند و هیچ کس مرگِ به معنای فنا و نابودی ندارد، لیکن راز نهی از توهم مرگ درباره شهیدان، آن گونه که درباره دیگران پنداشته می شود، تذکر این نکته است که آنان حیاتی برتر دارند. در آیات دیگر نیز با بیان بهره مندی شهید از رزق حسن و روزی خاص نزد خداوند، توهم اینکه شهادت سبب محرومیت و ناکامی شهید شود را ردّ کرده است.