به گزارش خبرنگار مهر، زمانی همه شهدا در بین ما بودند و صاحب خانواده، زندگی، کار و مسئولیت، اما بعد از گذشت چند دهه بسیاری از این بی نشانها نه خبرسازند و نه ما از باز ماندگانشان خبر داریم. خیلی وقت است که والدینی بی فرزند، همسرانی بی شوهر، فرزندانی بی پدر و خواهرانی بی برادر شده اند، خیلی وقت است مرور زمان غبار فراموشی به اذهان ما نشانده است.
نشانی از بی نشانها
این بی نشانی و غربت سنگین فراموشی را زمانی دریافتم که برای تهیه گزارش از تنها بازمانده خانواده شهیدان باقرپور به روستای نیار در حاشیه شهر اردبیل رفتم. از هر کوچه ای که رد می شدم نام هر یک از شهدا هوا را عطرآگین کرده بود. اکنون در مقابل کوچه ای ایستاده ام که "شهیدان باقر پور" نام دارد و انتهای کوچه خانه ای گِلی نشان بی نشانها است.
شهید صدیف باقرپور (نفر اول سمت چپ)
بالای در ورودی خانه فرو ریخته تابلویی به نام هیئت مذهبی شهیدان صدیف، مجید و جعفر باقرپور نصب شده است. وقتی از همسایه ها سئوال کردم، فهمیدم تنها باز مانده این خانواده دختری است که در محله دیگری سکونت دارد. مدتی نگذشت که پای صحبتهای "ثریا باقر پور" تنها یادگار آن خانواده شهید نشستم و تنها بازمانده این خانواده نیز با گذشت 29 سال از زمانی که به فاصله یک سال پدرش صدیف و دو برادرش جعفر و مجید را از دست داده است، ما را با واقعیتهای آن دوران آشنا کرد.
ثریا باقر پور با مروری بر زندگی پدر شهیدش و با بیان اینکه بعد از تولد اولین فرزند خانواده که دختر بوده، سالها طول می کشد تا در سال 1343 خداوند جعفر و یک سال بعد مجید را به آنها هدیه کند، اعتقاد دارد که خداوند برادرانش را هدیه داد، و بعد آنها را به سوی خود فرا خواند.
وی بردباری و صبوری را از ویژگیهای بارز پدرش عنوان کرد و اظهار داشت: او برای مادرم همسری مهربان و برای فرزندانش پدری دلسوز بود و آرزو داشت فرزندانش با ایمان تربیت شده و با قرآن و نماز محشور شوند. او معتمد روستا بود و در حل مشکلات اهالی روستا نیز نقش مهمی ایفا می کرد، حتی بیشتر اختلافات پیش آمده بین کشاورزان، با میانجیگری او حل می شد.
دختر شهید باقر پور با اشاره به فعالیتهای پدرش در دوران پیروزی انقلاب و همزمان با جریانها و مبارزات علیه رژیم شاهنشاهی بویژه از سال 1342 به بعد اضافه کرد: پدرم در کنار کار و تلاش برای کسب روزی حلال، علیه رژیم شاه در روستا تبلیغ می کرد و به همراه برادرانم در پخش اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام(ره) فعالیت داشت. ارتباط نزدیکی با مرحوم آیت الله مروج نماینده ولی فقیه و امام جمعه اردبیل و سایر روحانیون داشت و مسائل دوران انقلاب را به مردم اطلاع رسانی و آنها را به حضور بیشتر در عرصه تشویق می کرد.
وی یادآور شد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با طی دوره های آموزش نظامی به صورت نیروهای خودجوش در منطقه های حساس شهر از جمله شرکت نفت نگهبانی می داد و زمانی که جنگ شروع شد، ابتدا جعفر را که علاقه زیادی به حضور در جبهه داشت به جبهه اعزام کرد و بعد از شهادت او در سال 60 پدرم در حالی که در تعاونی سپاه خدمت می کرد، به همراه برادر دیگرم مجید راهی جبهه شد.
روستای نیار 42 شهید برای انقلاب تقدیم کرد
باورش سخت است که همه مردان یک خانواده خانه و کاشانه خود را ترک کنند و یک دختر به همراه مادر انتظار دیدن آنها را بکشد، اما سخت تر آنکه انتظار دیدار آنها با شهادت پدر و دو فرزندش به انتظاری پایان ناپذیر تبدیل شود.
شهید مجید باقرپور
ثریا باقرپور با اشاره به شهادت برادر دیگرش افزود: مجید نیز در سال 61 به شهادت رسید، آن زمان پدرم در جبهه کردستان حضور داشت و با شنیدن شهادت مجید با همان لباس بسیجی در مراسم تشییع حاضر شد و همه ما را به صبر و آرامش دعوت کرد. او در این مراسم همه مردان روستا را برای اعزام به جبهه تشویق کرد و به اهالی گفت نگذارید سلاح شهدا بر روی زمین بماند. از آن لحظه به بعد شور جوانان روستا برای رفتن به جبهه بیشتر شد و هم اکنون این روستا مزین به نام 42 شهید اسلام است.
وی که غرور در چشمانش موج می زد، تصریح کرد: پس از شهادت دو بردارم اصرار پدرم برای رفتن به جبهه شدت گرفت. در جواب کسانی که می خواستند در پشت جبهه خدمت کند، می گفت: "فرزندانم زودتر از من به کمال رسیدند ما که همیشه یا حسین می گوئیم پس باید راه حسین را برویم یاران حسین را نباید تنها گذاشت کمک کردن به اسلام و قرآن وظیفه ماست". "میجنگیم تا درس انسانیت بدهیم".
خواهر این دو شهید ابراز داشت: در نامه هایش نیز به حضور در جبهه و جنگ تاکید داشت. در یکی از نامه هایش نوشته بود: "الحمدالله با صحت و سلامتی کامل در مقابل متجاوزان ایستاده و تا آخرین قطره خون علیه بعثیون می جنگیم تا به آنها درس انسانیت بدهیم".
وی که با یادآوری آن دوران اشک در چشمهایش حلقه زده بود، ادامه داد: تا اینکه در جریان عملیات والفجر یک در 22 فروردین ماه سال 1362 پدرم همانگونه که در نامه هایش تاکید داشت، با شهادتش درس انسانیت، مقاومت، پایداری، ایثار و شهادت را به زمینیها آموخت.
دختر شهید باقرپور صبر و پایداری مادرش را بیش از هر عاملی در تشویق پدر و برادرانش برای حضور در جبهه موثر دانست و گفت: مادرم "آخوند باجی" روستایمان بود، برادرانم در خردسالی از او قرآن و در درس زندگی و ایثار آموختند و همانگونه که مادرم می خواست تربیت شدند و وقتی هم خبر شهادت تک تک آنها را شنید او آرامتر از دیگران به نظر می رسید و همیشه به اطرافیانش دلداری می داد.
شهید جعفر باقرپور: "می خواهم نخستین شهید روستای نیار باشم"
باقرپور همچنین با بیان ویژگیهایی در خصوص برادرانش جعفر و مجید خاطر نشان کرد: جعفر بر عکس مجید خیلی آرام بود و از همان کودکی در کار کشاورزی به پدرم کمک می کرد آن دوران همه به نوعی کمک خرج خانواده بودند. مادرم از راه پخت نان و فروش آن در شهر، جعفر با کشاورزی و نقاشی ساختمان و مجید هم در اوقات بیکاری با دست فروشی از نظر مالی کمک خرج خانواده بودند.
شهید جعفر باقرپور
وی با بیان اینکه جعفر همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به ناچار ترک تحصیل کرد و در فعالیتهای سیاسی و انقلابی در اردبیل و تبریز حضور یافت، افزود: روحیه قوی و مستقل بودن او همیشه برایم جذاب بود، زمانی که جنگ شروع شد هر روز در حالیکه عکس یکی از شهدا را به دیوار اتاق نصب می کرد به ماردم می گفت: " قلبم می سوزد می خواهم به جبهه بروم و نخستین شهید روستا باشم".
دختر شهیر باقرپور صداقت را بزرگترین خصلت شهدا دانست و اظهار داشت: هر کس صداقت داشته باشد و در راه خدا گام بردارد شایسته شهادت است و مجید نیز با این ویژگی و متاثر از شهادت برادرش جعفر بلافاصله در پایگاه روستای نیار عضو شد و مصمم بود که اسلحه به زمین افتاده برادرم را بردارد و راهش را ادامه دهد تا اینکه در سال 1361 در حالیکه در کلاس دوم دبیرستان تحصیل می کرد به جبهه اعزام شد و دوم مرداد در همان روزی که به دنیا آمده بود در عملیات رمضان با شهادتش برای خود جشن تولد گرفت.
خواهر مجید باقرپور با قرائت بخشهایی از وصیت نامه وی، هدف او را از حضور در جبهه های جنگ چنین بازگو می کند: "اینجانب وظیفه شرعی خود دانسته، عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شدم و هیچ کس مرا با زور وادار به این کار یا به این راه نکرد. بلکه خودم، با رای خود، این راه را که صراط مستقیم و ادامه راه شهدا است انتخاب کردم و افتخارمی کنم و دعا می کنم لیاقت این را داشته باشم که دوشا دوش رزمندگان اسلام، بر علیه دشمنان اسلام بجنگم و از خدا می خواهم که برای من چهل تن جان دهد تا بعد از مرگم زنده شوم و با این منافقان اسلام مبارزه کنم. که چه شیرین است مبارزه، مادر! من تکلیفم را نوشتم و نه با قلم در کاغذ با خون خود در خاک مقدس اسلام".
امروز رسالت ما سخت تر از دوران جنگ است
وی همچنین از رسالت خود در قبال شهدا گفت و ابراز داشت: آن دوران من و مادرم اگر مرد بودیم حتما مانند برادرانم عمل می کردیم ولی اکنون رسالت ما سخت تر از آن زمان است، باید همانند زینب کاری کنیم که تا قیامت یاد و نام شهدا در دلها زنده بماند و راه و هدف آنها را ادامه دهیم و از خون شهدا، ولایت فقیه و انقلاب پاسداری کنیم. من شهادت را یک ارزش اصیل می دانم و باورم این است که پدرم و برادرانم به حکم اسلام و قرآن به شهادت رسیدند و من به آنها افتخار می کنم.
در این دیدار به همراه تنها بازمانده خانواده شهیدان باقرپور به مزار شهدای روستای نیار می رویم. "بوستان کوثر" در اینجا مکانی است که 41 شهید از مجموع 42 شهید این روستا در آن آرمیده اند. مزار شهیدان جعفر و مجید کنار هم پذیرای دلهای دلتنگ مردم شهید پرور روستا است ولی پدرشان در بین آنها نیست.
خواهر شهیدان باقرپور در این خصوص گفت: پدرم در آخرین وصیت نامه اش به رئیس بنیاد شهید وقت مرحوم"عالم راثی" که خود پدر دو شهید بود، می نویسد: "برادر اگر شهادت نصیبم شد از شما خواهش می کنم جنازه مرا بر بعد از زیارت قبر شهید بهشتی در بهشت زهرای تهران دفن کنید. خداوند برای شما اجر و ثواب عنایت فرماید. عکس شهیدان محراب، آیت اله مدنی و آیت اله صدوقی و شهید مظلوم بهشتی را بر سینه من بچسبانید و اگر شد یک تربت حسینی بر مزارم بگذارید و تقاضا دارم به خانواده من به جای تسلیت تبریک بگویند".
شهید مجید باقرپور
باقرپور ادامه داد: ما نیز همان کار را کردیم. اما اکنون رفت و آمد به تهران برایم مشکل شده و هر وقت دلم برایش تنگ می شود از همین جا کنار مزار برادرانم با او درد دل می کنم و بارها حضورش را آنجا احساس کرده ام.
وقف خانه شهیدان باقر پور به هیئت مذهبی محله
در دیدار از خانه شهیدان باقرپور نیز آنچه برایم سوال انگیز بود، ساختمان خانه پدری این دختر شهید است که اکنون قسمتی از آن وقف هیئت مذهبی روستا شده در حال تخریب است. به نظر می رسد همتی لازم است تا آن را به مجموعه ماندگار تبدیل کند تا مکانی آرام برای کسانی باشد که هم اکنون با عمل شدن به فریضه وقف در زیر سقفش کلام خدا را می آموزند.
دختر شهید باقرپور با اشاره به وضعیت نگران کننده خانه پدری اش ابراز داشتد: تا زمانی که مادرم زنده بود کنار او در همین خانه زندگی می کردم و جای جای آن خاطرات تازه ای از پدر و برادران شهیدم برایم زنده می کرد تا اینکه تصمیم گرفتم به یاد شهدا و به خاطر اینکه زمانی در این خانه به روی هر کسی که طالب آموختن قرآن است باز بماند، وقف هیئت کنم.
وی با بیان اینکه در اثر عدم مرمت و بی توجهی این خانه در حال تخریب کامل است، تصریح کرد: برای باز سازی آن نیاز به کمک مالی داریم و در این خصوص بارها مسئولان استان قول مساعدت داده اند ولی تا کنون خبری نشده است. اکنون من و خانواده ام کم کم از درآمد خود جمع می کنیم تا شرمنده مردم روستا که بر مرمت آن اصرار دارند، نباشیم.
منزل، کوچه و محله شهیدان باقر پور را در حالی ترک می کنم که متوجه می شوم در نیار کوچه ای نیز به نام چهار شهید "عظیم پور" مزین شده است حس می کنم بازمانده ای هستم که خیلی زودتر از این باید می فهمیدم که از نام تا یاد خیلی فاصله است. بارها نام این شهدا را دیده و شنیده ایم، اما هیچ وقت به شناخت آنها و دیدار با اهل خانواده آنها همتی از خود نشان نداده ایم....
...............................
گزارش: محمد میرزایی ناطق
خدیجه سلمانی