به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" با حضور دكتر عزت الله فولادوند اولين نشست از سري دوم سلسله نشست هاي هفتگي " نگرش فلسفي در دانش هاي گوناگون معاصر" در سال جديد برگزار شد. در اين نشست دكتر عزت الله فولادوند، نويسنده و مترجم آثار فلسفي، درباره "مباني فلسفه سياسي و اجتماعي در غرب" در موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران سخنراني كرد .
وي در ابتدا يكي از دلايل برگزيدن اين موضوع را افزايش آگاهي سياسي در ميان مردم و كنجكاوي رابطه فكري ما با غرب كه از 300 سال پيش آغاز شده بر شمرد و گفت : امروز بيش از هر زمان ديگر نيازمنديم كه به شالوده هاي تمدن غرب بپردازيم و تمدن و انديشه غرب را به محك بزنيم و نسنجيده اموري را انجام ندهيم.
دكتر فولادوند درباره تعريف مباني فلسفه سياسي و اجتماعي در غرب گفت : در اين تعريف ما به مبادي مادي مانند شرايط جغرافيايي و اقتصادي نخواهيم پرداخت بلكه به مصاديق و جلوه هاي انديشه توجه خواهيم كرد. اما پرسش اصلي در اين تعريف اين است كه غرب چگونه به چنين مبادي رسيده كه امروز امورشان را آرايش خاصي داده است.
مترجم آثار فلسفي در ادامه سخنانش مسئله كل و جزء يا جمع و فرد را ريشه مهم بسياري از مسائل توصيف كرد و گفت : مشاهدات هر شخص عادي نشان مي دهد كه هر كل از اجزاء تشكيل شده و جامعه هم از جزء تشكيل شده است. اما اختلاف از اينجا آغاز مي شود كه آيا مقصود از كل تعداد افراد است يا كيفيت آنها نيز مد نظر است. به طور مثال در اجتماعات بزرگ قوه تعقل و استدلال ظاهرا كاهش پيدا مي كند و افراد متمايل به پيروي از جمع مي شوند و دست به كارهايي مي زنند كه به طور فردي قادر به انجام آن نيستند.
وي در ادامه سخنانش خاطر نشان ساخت : كساني كه به كل معتقدند نمي توانند قوانين جامعه را به فرد كاهش دهند بلكه افراد در كل تاريخ به منصه ظهور مي رسند. دو نفر از مهمترين فلاسفه قائل به اصالت كل هگل و ماركس هستند. هگل معتقد بود كه هستي واقعي نهايتا به كل مي رسد و كسي كه تصور مي كند جزء و فرد مستقل از كل است دچار پنداري پوچ است.
دكتر فولادوند با تاكيد بر اين مطلب كه هگل امر مطلق را چيزي معنوي و روحاني مي دانست تصريح كرد : وقتي اين اصل كلي به سياست تعميم شود دولت كه هستي ملت وابسته به آن است تبلور مي يابد. فرد در مقابل كل داراي وجود حقيقي نيست . وجود فرد وابسته به دولت فقط سايه اي از آن است.
وي افزود : در نظر هگل هيچ مفهومي مانند هستي به تنهايي كامل و حقيقي نيست . نظريات هگل از جناح چپ به كمونيسم و از جناح راست به فاشيسم منجر شد. لازم به ذكر است كه در هر دو محوريت كل است. در هيچ يك از اين دو فرديت به وجود نمي آيد و دولت تجسم اراده كلي و تجسم پيروزمندانه عقل است. بنابراين دو لت در هگل و پرولتاريا در ماركس عاملان تاريخ اند لذا همه حقوق متعلق به آنها است و اصولا مقومات ارزشي به آنها بي جاست و چون هدفشان خوشبختي بشر است توسل به هر وسيله اي جايز است. ماركس در يكي از كتابهايش در تعرض به اصالت فرد مي گويد : انسان موجودي انتزاعي نيست كه خارج از جهان در گوشه اي نشسته باشد. ماركس فرد را محصول جامعه مي دانست.
دكتر فولادوند در پايان سخنانش چهار محور را در مبحث كل و جزء مورد اهميت و بررسي قرار داد و گفت : اين چهار محور عبارتند از : ارزش، هدف و وسيله، وحدت و كثرت، و جبر و اختيار.