خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: مهدی گلمحمدی، نویسنده، شاعر و مدیر انتشارات گلمحمدی مشهد است که مدیریت موسسه فرهنگی موعود در این شهر را هم بر عهده دارد. وی در وهله اول مدیر این موسسه فرهنگی است که انتشارات گلمحمدی، موسسه تحقیقاتی تصمیمسازان و موسسه تولید نرمافزار کیانرایانه زیرمجموعههای آن هستند. موسسه فرهنگی موعود بانی برپایی کلاسهای موفقیت و انتشارات گلمحمدی هم به انتشار کتابهای مربوط به موضوع موفقیت اشتغال دارد.
معضلات فعلی بازار نشر و گرانی کاغذ از جمله مسائلی بود که در گفتگو با گلمحمدی مورد بحث و بررسی قرار گرفتند. مشروح گفتگو با وی در ادامه میآید:
با توجه به این که اسم ناشر کتابهای موفقیت روی شماست، ممکن است در ابتدای امر این اتهام به شما وارد شود که کتابهای غیرمفید که این روزها نمونههای زیادی از آنها در کتابفروشیها به فروش میرسد، میفروشید؛ کتابهایی مانند چگونه میلیونر شویم یا ...
ما نه از اینگونه کتابهای چگونه میلیونر شویم، چاپ کردهایم و نه چاپ خواهیم کرد.عمده کلاسهایی هم که برگزار و کتابهایی که چاپ میکنیم، با رویکرد تحول معنوی در دستور کار قرار میگیرند. ما در کارهای خود تعریف مختصر و مفیدی از موفقیت ارائه کردیم که همان توفیق بندگی خداست. پیرامون این قضیه نیز هم کتاب چاپ میکنیم و هم کلاس برگزار میکنیم. رشد هماهنگ همه شئونات زندگی که از قضا همان درست بندگی کردن است، مفهوم مد نظر ماست.
* مشکل گرانی کاغذ، حتما باید گریبان انتشارات شما را هم گرفته باشد. شرایط فعلی شما چگونه است؟
مشکل فقط گرانی کاغذ نیست؛ چون به تبع آن صحاف کارش را گرانتر حساب میکند، طراح هم قیمت را بالا میبرد و به این شکل همه موارد و عناصر مربوط به چاپ کتاب، گران میشود. از میان مواد خام کار ما تنها کاغذ است که از خارج وارد میشود. من از شرایط فعلی تعجب میکنم؛ چون اگر قرار باشد چیزی به نام کتاب از زندگی مردم حذف شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
* یعنی در چنین وضعیتی همه ناشران ضرر میکنند و سقوط میکنند؟
امروز شاهد جولان ناشران کمک درسی هستیم. این ناشران در هر حالی سود خواهند برد. برخی اهل این نیستند که از شرایط سوء استفاده کنند، ولی یکی از مولفان کتب درسی برایم تعریف میکرد که در طرحریزیهای آموزشی کشور، تلاش شد تا طوری برنامهریزی شود که بچهها دیگر از مدرسه، تکلیفی را با خود به منزل نبرند و مشق در خانه حذف شود، اما هنوز هم مشاهده میکنیم که چنین رویهای جا نیفتاده است و بچهها هم برای مشق نوشتن و درس خواندن، از کتابهای کمکدرسی کمک میگیرند. امروز شاهد امپراطوری ناشران کمکدرسی هستیم که ریشهاش یا در ضعف تالیفات است یا در فرهنگ خانوادهها که چشم و همچشمی در این زمینه، یکی از دلایل خرید این کتابهاست.
یک بار فرزند خودم به من گفت برایم فلان کتاب کمک درسی نمونه سئوالات را بخر. به او گفتم مگر همه نمونه سئوالات را از کتاب درسیتان استخراج نکردهاند؟ نتیجه این حرف این شد که خودش نشست و سئوالات خوبی را از کتاب درسیاش درآورد و دیگر نیازی به کتاب نمونه سئوالات پیدا نکرد. در برخی مواقع هم معلمان هستند که تنبلی میکنند و کار را به کتاب کمک درسی یا نمونه سئوالات واگذار میکنند.
عوامل مداخلهگر در متشنج کردن ذهن و روان مردم تاثیر دارد. یکی از این عوامل هم گرانی است. البته نمیتوان همهچیز را هم به گردن گرانی و باعث و بانیانش انداخت. ما از این که یک نفر یکشبه پولدار شود، میترسیم. چون هنوز برای او ظرفیتسازی نشده است. یک زن هیچوقت در عرض 48 ساعت مادر نمیشود، چون باید زمینههای مادر شدن در وجودش آماده شوند. تغییر و تحول هم باید اول از همه از خودمان شروع شود. یکی از مواردی که ما در کلاسها و کتابهایمان به آن اشاره میکنیم، این است که وقتی دستت را به حالت اشاره به سمت کسی میگیری، یک انگشتت به سمت اوست و سه انگشت دیگرت به سمت خودت است.
* به عنوان یک ناشر، راهکاری برای خروج از وضعیتی که در پی گرانی کاغذ به وجود آمده است، دارید؟
کارآفرین کسی است که بتواند از فرصتها، به درستی استفاده کند. ما یک بنگاه اقتصادی به راه انداختیم و نقش کارآفرینی ایفا کردیم. یک کارآفرین باید بتواند در هر شرایطی تصمیمگیری کند. یکی از موارد مثال، شرایط فعلی است که قیمت کاغذ به شکل فعلی درآمده است. ما نباید منتظر باشیم که دولت یا نهادهای دیگر برای این وضعیت تصمیم بگیرند، بلکه باید با خلاقیت خودمان، خلق جدید داشته باشیم. کارآفرین منتظر نمیماند تا از بیرون اتفاقی بیفتد. نشر الکترونیک یکی از راهکارهایی است که میتواند به آن چنگ زد.
* یعنی میگویید در این شرایط هم میتوان به اهداف دلخواه رسید؟
بله. در شرایط گرانی کاغذ میتوان عیار ناشران را سنجید. بخشها و ناشرانی بودند که به دلیل ارزان بودن کاغذ وارد حرفه نشر و ناشری شده بودند. به همین دلیل بسیاری از ناشران به طور جدی نشر و تولید نمیکردند. کپیرایت هم که متولی ندارد؛ بنابراین کسی به دنبال حق و حقوق نبود، اما با گران شدن کاغذ حداقل میتوان این حسن را مشاهده کرد که جدیها بمانند و غیرحرفهایها بروند. بالاخره مهم پیامی است که کتاب قرار است منتقل کند. این پیام را اگر نشد به صورت مکتوب منتقل کرد، میتوان از تکنولوژیهای الکترونیکی بهره برد. یکی دیگر از این راهکارها آن است که مولف در یک همایش یک روزه، کتابش را تشریح کند و قیمت کتاب هم کاهش پیدا کند. هر چالشی که به وجود میآید، از طرف دیگر فرصتی را ایجاد میکند. این ما هستیم که باید از فرصتها استفاده کنیم و در واقع در دل سختیهاست که خلاقیت ایجاد میشود.
با وجود فضای فعلی حاکم بر بازار نشر باید منتظر آسیبهای جدی باشیم. ما نمیتوانیم با گران شدن شیر، آن را از سبد غذایی خانواده حذف کنیم؛ چون بعدا باید بابت مصرف نکردنش، میلیونها تومان خرج درمان پوکی استخوانمان کنیم. کتاب هم همینطور است. اگر کتاب را حذف کنیم، بعدها باید هزینههای سنگینی بابتش بپردازیم. آن متفکر بیهوده نگفته است که ملتی که کتاب نمیخواند، باید تاریخ را از اول تجربه کند. با وجود این شرایط، ممکن است من یا چند ناشر دیگر سر سلامت از این راه بیرون ببریم، اما آنکه ضرر میکند، قطعا جامعه و میلیونها انسان دیگر خواهند بود. چون اگر کتاب را از دست جوانان بگیریم، دستشان خالی نمیماند.
دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی هم نمیتوانند عطش مخاطب را به درستی فرو بنشانند؛ چون فقط جمله یا جملاتی از کتابها را در آنها منتشر میکنند. انتشار و به اشتراک گذاشتن جملات بدون انتقال مفهوم مغز آنها و جملات قبل و بعدشان در فضاهای مجازی کاری خطرناک است، چون ممکن است مخاطب برداشت اشتباهی از آن جمله داشته باشد.
در یک جمعبندی باید بگویم کتاب جایگزین ندارد. خداوند هم که میخواست آخرین فرستادهاش را نزد مردم بفرستد، به عنوان هدیه به او کتاب داد. این موضوع اهمیت کتاب را مشخص میکند. کتاب همچنان مقام یک هدیه را در دنیا دارد و گل در مقام دوم و سوم ایستاده است. بنابراین اگر قرار باشد که برگزیده برگزیده خدا با نامهربانی از سفرههای ما جمع شود، نتیجه خوبی در بر نخواهد داشت. اگر دو ناشر مانند من سرنگون شوند، شاید به نظر بعضی اتفاق مهمی نباشد، ولی در نهایت با تعطیل شدن کار ناشرها، دود ماجرا به چشم مردم جامعه خواهد رفت. کارهایی هم که ناشران دلسوز میکنند، برای همین موضوع است و ماندنشان در این حرفه نوعی عشق و جنون است؛ چون برای درآمدزایی میتوان هزارگونه کارهای دیگر که سود فوقالعادهای دارند، انجام داد.
* کار شما به عنوان ناشر کتابهای موفقیت در یک شهر غیر از تهران، چگونه است؟ آیا کتابهایی که چاپ میکنید مانند همان کتابهای موفقیتی هستند که تهیه و خریدشان در تهران متداول است؟
ما در مشهد ابتدا مخاطب را تربیت کردیم و بعد ابزار را در اختیارش قرار دادیم. سعی کردیم در جلسات ایجاد جذابیت کنیم تا افرادی که برای آشنایی با الفبای موفقیت به این کلاسها میآیند از مطالب استفاده کنند و متناسب با نیازشان هم، کتاب تالیف و تولید کردیم، اما مدلهای دیگری در زمینه کتابهای موفقیت وجود دارد که به صورت عمده به مسائل مالی و اقتصادی نظر دارند و در شهرهایی چون تهران اقبال بیشتری دارند.
* در شهری مانند مشهد، اقبال کتابهای حوزه موفقیت بیشتر است یا حوزه ادبیات؟
هر کتابی مخاطب خاص خودش را دارد. درست است که این روزها رقم تیراژ ناچیز و محدود است، ولی در مشهد مردم به دنبال رمان و داستان هم هستند. به علاوه نکته مهم این است که در حال حاضر اولویتهایشان کمی تغییر کرده است. یعنی در وهله اول به دنبال مهارتآموزی هستند. مقصود از مهارتآموزی هم فقط فن و حرفه خاصی نیست، بلکه دوست دارند به عنوان مثال در چگونگی برخورد با والدین یا همسر خود مهارت کسب کنند. اولویت دوم هم ادبیات و به ویژه ژانر شعر است. با وجود تیراژ کم کتابها مردم مشهد بسیار تشنه هستند. به عنوان مثال من هم وقتی به کتابفروشیها سر میزنم، اگر مجموعه شعر جدیدی در ویترین نبینم، کسل و بی روحیه میشوم.
* گویا موسسه موعود و انتشارات گلمحمدی در زمینه هدیه دادن کتاب در شهر مشهد، تاثیراتی داشته و دارد. کمی هم در این باره صحبت کنید.
ما سعی کردیم کتاب را به سبد هدیه دادن مردم برگردانیم. پیش از این هدیه دادن کتاب مرسوم بود، ولی این رسم کمرنگ شده است. کاری که در این زمینه انجام دادیم این بود که سفارش دریافت کنیم و با هزینه فرد یا نهاد سفارشدهنده، کتاب چاپ کنیم. منظور این است که آنهایی که قصد دارند هدیه بدهند و به عنوان مثال تعداد زیادی سررسید سفارش داده و به این و آن بدهند، به جایش کتاب هدیه بدهند. به این ترتیب هزینههای تولید و توزیع به عهده خود سفارش دهنده خواهد بود و به عبارت دیگر هزینه این کار فرهنگی را او به عنوان هدیهاش متقبل شده است.
وقتی یک عینک فروش، در کنار عینکی که میفروشد، قاب عینک هم به مخاطب ارائه کند، مشتری فکر میکند که قاب یک هدیه نیست، بلکه وظیفه فروشنده است که در کنار عینک، قابش را هم به او بدهد، اما وقتی در کنار عینک یک وسیله نامتناجس مانند جاکلیدی یا کتاب میگذاریم، این فرق باعث میشود که مخاطب متوجه شود، کالای اضافی یک هدیه است. ما این کار را در یک عینکفروشی و یک پارچهفروشی در مشهد انجام دادیم. این دو فروشگاه به ما سفارش 3 هزار جلد از یکی از کتابهای «تلنگر» ما را دادند و در کنار محصولاتشان ارائه کردند.
یکی دیگر از جاهایی که از هدیه کتابهای ما استفاده کرد، هیئتی بود که سفرههایی برای معصومین و بزرگان برگزار میکرد. مانند دیگر شهرهای کشور مرسوم است که در مشهد هم سفرههای حضرت اباالفضل (ع) برپا شود. یکی از دوستان برگزارکننده این سفرهها ابتکار خوبی را به کار بست و به جای این که در برنامهاش به همه مفاتیح یا کتاب دعا ـ که همه در خانهشان دارند ـ هدیه بدهد، کتابهای تلنگر ما را سفارش داد و به حاضران در مراسم مذهبی سفره هدیه داد. کتابهای تلنگر که تا به حال چند جلد از آنها را چاپ کردهایم، شامل داستانهای کوتاهی هستند که در عین کوتاهی تاثیر زیادی بر خواننده دارند. آن صاحب سفره گفته بود اگر حتی یکی از این داستانها در مردم تاثیر کند، من هم در ثوابش شریک خواهم بود.
دلیل این که این کار را انجام دادیم، حفظ شان کتاب بود. با این روش سعی کردیم نشر را هم سرپا نگه داریم، چون امروز اگر بخواهیم هزار تا هزار تا چاپ کنیم و تک تک به فروش برسانیم، وضعیت وحشتناکی خواهیم داشت. کار با پخشیها هم بسیار دشوار است، چون در صورت تعامل با برخی سیستمهای پخش، معنای مافیا را به خوبی خواهیم دریافت.