به گزارش خبرگزاری مهر ماریو بارگاس یوسا در برنامه خبری پی بی اس و در گفتگویی با جفری براون درباره نظراتش سخن گفته است.
براون: ماریو بارگاس یوسا برنده جایزه ادبی نوبل در سال 2010 از جدیدترین قصهاش سخن میگوید.
یوسا: روزی روزگاری، پسری بود که در 5 سالگی خواندن را یاد گرفت. این زندگی او را تغییر داد. به دلیل قصههای پرماجرایی که او میخواند، راهی را کشف کرد که میتوانست از خانه فقیر، کشور فقیر و واقعیت فقیری که در آن زندگی میکرد، فرار کند.
جفری براون: قصه گوی برجسته، یکی از مشهورترین نویسندگان جهان اسپانیایی زبان، از قصههای دیگران یاد گرفت.
یوسا: خواندن زندگی من را چنین غنی کرد و این لذت مطالعه که من به عنوان یک کتابخوان خیلی کم سن حس میکردم، احتمالا منشا انتخاب شغل برای من شد.
بروان: خب پس نمونه جوان یک نویسنده این طوری است، درست است؟
یوسا: بله. احتمالا دهه 70 بود.
براون: و من با او همین اواخر در انجمن آمریکاییها در نیویورک درباره زندگی و آثارش صحبت کردم. او یک چهره کلیدی از فرهنگ ادبیات لاتین است که کارش را از دهه 60 و 70 ، وقتی ادبیات یک قاره در سراسر جهان فراگیر شد، ادبیاتی که از سوی نویسندگانی چون گابریل گارسیا مارکز از کلمبیا، خولیو کورتاسار از آرژانتین و کارلوس فوئنتس از مکزیک تولید میشد، شروع به کار کرد.
یوسا: سهیم شدن با چنین نویسندگانی، تجربه خیلی جالبی بود. خیلی جالب بود، نه تنها به این دلیل که بقیه دنیا ادبیات آمریکای لاتین را کشف کرده بود، بلکه به این دلیل که آمریکای لاتینیها هم کشف کردند که ادبیاتی دارند که متعلق به خودشان است. تا آن زمان، باید بگویم آنها بسیار منزوی و محافظه کار و در اقلیتهای بسیار بسیار کوچکی بودند. این کشف آنها را از آن زمان، خیلی خیلی تغییر داد.
براون: بارگاس یوسای پرویی با رمانهایش راهگشای راهی شد که به کشف زندگی و سیاستهای آمریکای لاتین معاصر منجر شد، از طریق کمدی تا تراژدی و در همین حال از ورای لایههای تاریخ. رمان جدید او با عنوان «رویای سلت» حتی بوم وسیع تری را نقاشی کرده است؛ این کتاب بر مبنای زندگی واقعی یک شخصیت نوشته شده است، یک فرد ایرلندی به نام راجر کازمنت، که در اوایل قرن نوزدهم به کنگوی بلژیک میرود و بعدها راهی آمازون میشود و نوشتههای سوزناکی درباره بدرفتاریها و ترسهای استعمارشدگان مینویسد.
یوسا: و فکر میکنم دستاورد بزرگ راجر کازمنت این بود که او نخستین اروپایی بود که چنین رفتاری را تقبیح کرد و این را نه به عنوان یک، بگذارید بگویم پدید ویژه، بلکه به عنوان نتیجه طبیعی آنچه استعمار در ریشههایش است تقبیح کرد.
براون: وقتی یک شخصیت واقعی دارید، و این کار را قبلا هم با تاثیری وسیع انجام داده اید، چقدر برای خیالپردازی به خودتان آزادی میدهید؟
یوسا: بله. یک آزادی تمام. من اول تحقیق کردم و یادداشت برداشتم. وبعد از همه اینها، برای من، این فقط تمرینی برای خلاقیت عملی در عالم خیال است. به طور کلی، فکر میکنم آزادی من برای خلاقیت وقتی از شخصیتهای واقعی تاریخی استفاده میکنم، محدود نمیشود.
براون: بگذارید فکر کنم... با شناختی که از تعدادی از رمانهای دیگر شما دارم، وقتی شما این داستان را شنیدید، به سمت آن کشیده شدید چون به شما اجازه میداد تا یک تاریخ را بگیرید و از موضوعهای مهم آن استفاده کنید، درست است؟
یوسا: اوه، من... بله. تاریخ همیشه من را شیفته و از راه به در میکند و من فکر میکنم تاریخ خیلی، خیلی به ادبیات نزدیک است.
براون: راههای متفاوت برای گفتن یک داستان...
یوسا: بله، گفتن یک داستان، و همچنین آفرینش یک روش، یک روش هنرمندانه که برخی از حسها را در مقابل روشی که ما زندگی میکنیم، قرار میدهد. و دلیل دیگری که چرا این را دوست دارم، بگذارید بگویم، موضوعهای بزرگ است؛ زیرا من در کشوری زندگی کرده ام ، در منطقهای که در آن همه این مشکلات اساسی هنوز حل نشده اند. اگر شما در آمریکا یا فرانسه زندگی میکنید یا در بریتانیا، این مشکلات اساسی، به شکلی، تابه حال حل شده اند، میدانید؟ اما در آمریکای لاتین، پرو، کلمبیا، یا اکوادور، یا کوبا، یا ونزوئلا، این مشکلات اساسی هنور حل نشده باقی مانده اند.
براون: در حقیقت، یوسا نویسندهای بوده که خیلی درگیر تاریخ دوران خودش است. در سال 1990، او مستقیم وارد دنیا سیاست شد، و دوره مبارزات انتخابات ریاست جمهوری پرو را البته با عدم موفقیت تجربه کرد. او مدتها نویسنده یک ستون سیاسی در روزنامه اسپانیایی زبان ال پایس درباره آمریکای لاتین هم بوده و مجموعهای از این مقالهها، با عنوان «سنگهای محک» به زبان انگلیسی موجود است. یوسا میگوید، برای نویسندگان آمریکای لاتین نسل او، ادبیات هیچگاه یک تلاش فقط ادبی نبوده است.
یوسا: ما به عنوان نویسنده با این عقیده تربیت شده ایم که ادبیات چیزی است که میتواند واقعیت را تغییر دهد، که ادبیات تنها یک وسیله سرگرمی خیلی در سطح بالا نیست، بلکه راهی برای عمل است. امروز، این عقاید در عمل، در میان نسلهای جدید ناپدید شده اند. حالا نویسندگان جوان بر این تاکید دارند که خیلی متظاهرانه است که فکر کنند که ادبیات میتواند چنین چیزهایی را تولید کند، اما وقتی، وقتی من جوان بودم، وقتی شروع به نوشتن کردم، ما همگی اعتقاد داشتیم که ادبیات چنین سلاحی است.
براون: هنوز همینطور فکر میکنید؟
یوسا: بگذارید خیلی ساده انگارانه جواب ندهم، با خوش بینی کمتر به زمانی که جوان بودم برمی گردم، اما، هنوز، این عقیده را قبول ندارم که ادبیات میتواند فقط یک سرگرمی باشد و این که هیچ نتیجهای از ادبیات در جهان واقع وجود ندارد. فکر میکنم مسئولیتی برعهده نویسنده گذاشته شده که فقط ادبی نیست، اما اخلاقی هست.
براون: درست است. ماریو بارگاس یوسا، از گفتگو با شما خوشوقتم. متشکرم.
یوسا: من هم خیلی متشکرم.