به گزارش خبرنگار مهر، پیر و جوان، زن و مرد، تنها و با جمع از خانه به عشق حسین بیرون آمدند. روز، روز خیل عاشقانی بود که جز حسین نشناختند و جز او نخواستند، روایت ارادت به حسین، تصاویر متفاوتی آفرید.
عاشقان سرگردان عشق خویش در سرمای پاییزی اراک، بی توجه با نان و آب خویش، راه پیمودند تا به ضریحی برسند تا شاید پیغام آنان را به حسین، علمدار حق و حقیقت برسانند.
مردم از سه راهی خمین اراک، تا میدان سرداران محل اصلی استقرار ضریح به استقبال ضریح آمدند و جمعیت در حرکت بود تا دستی به اردات حسین بلند کنند وسینه ای به هواخواهی او بر به آتش عشق کشند.
ضریح حسین روبروی چشمانم است اشک امانم بده تا سیر ببینم شاید روزگاری نباشد به عرض ارادت در کربلا، شاید حلقه های ضریح پیغامبری باشد برای زخم های التیام نیافته و شاید گشایشی باشد بر گره های کور.
بگذار هر که هر چه می خواهد بگوید ارادتم چنان است که با دیدن ضریح کربلا به چشم می آید، عاشورا به چشم می آید و همه مظلومیت مردی که برای دین قیام کرد و در آخر سر استوار خویش را به پای ماندگاری دین نهاد.
بگذار هر که هر چه می خواهد بگوید، علاقه ای به رنگ آب دارم ، به اندازه وسعت آسمان و درخشندگی خورشید، برای خاندانی که جز حقیقت و راستی و مهربانی نگفتند، عمل نکردند و نیاموختند.
اشک امانم بده تا سیرببینم ضریحی که به پای بوس حسین می رود، ضریحی که به همسایگی عباس می رود، اشک امانم بده تا دست های بریده شده عباس را ببینم، بگذار مهربانی و صداقت را در زلالی آب مشت های عباس ببینم، مردی به بلندای، مردی و مردانگی و وفاداری به امام خویش.
اشک امانم بده بگذار ببینم ضریحی که به کربلا می رود بگذار ببینم، حلقه های آزادی را، انحنای زندگی را.
ای اشک بی اجازه آمده امانم بده، تا به چشم پیغام گذارم در حلقه حلقه ضریح، امروز روزی است به کیفیت تمام عمر.
آمدن ضریح به اراک همان بود خیل جمعیت هزاران نفری برای دیدار، جمعیتی که کم سابقه است و جز در مراسم هایی چون انقلاب و آمدن رهبری به اراک دیده نشده است.
آمدن ضریح به اراک همان و پرواز دلهای عاشقان به سمت آن تا در هر کوی وبرزنی آواره آن باشند و هر چه گویند سخن ضریح باشد و دیدن آن.
کوچه و خیابان رنگ دیگری دارد، میدان سرداران مثل هر روز نیست رنگی به سرخی دارد، و دل به چرخ هایی بسته که ضریح بر آن سوار است.
مصلای قدس اراک به خود می بالد که میهان حلقه حسین است و یاران و ارداتمندانش.
قسم به عشق، به گام های استواری که برداشته شد، به دست های لرزانی که در لوای ضریح جان گرفت، به اشک های زلالی که بر گونه های سرما خورده نشست، به آرمان ملتی که به دنبال حقیقت است و به خورشیدی که ظلم او را بر سر نیزه نشاند، به گوش های پاره شده دخترکی که پدرش در گودال قتلگاه بود، به قامتی که خم شد، به دست هایی که بریده شد، به چشم هایی که نیزه خورد، قسم به عشق، عشق ملتی که زیر سایه مرتضی علی است، پایدار است و جان دارد تا دست در دست فرزند برومند حسین، مهدی موعود(عج) گذارد.
شکوفه راستین