مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب امام شناسی (مجلد سوم که به مباحث شناخت شیعه و آیه تطهیر اختصاص دارد) در درس چهلم تا چهل و پنجم به تفسیر آیه مبارکه تطهیر «انَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» می پردازد. ایشان پس از ذکر احادیث اهل سنت و شیعه راجع به شأن نزول آیه تطهیر، استشهادات حضرت رسول اکرم، حضرت امیرالمومنین، حضرت فاطمه زهرا، حضرت امام حسن علیهم السلام را بیان کرده و چنین ادامه می دهد:
استشهاد حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام به آیه تطهیر
در اشعارى که به آن حضرت نسبت مى دهند که در روز عاشورا در مقابل لشکر خوانده اند، صدرش این است:
کَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْماً رَغِبُوا عَنْ ثَوابِ اللهِ رَبِّ الثَّقَلَیْنِ
تا آنکه حالات خود را و مناقب و مفاخر خود را مى شمرد تا به اینجا که مى فرماید:
نَحْنُ اصْحابُ الْکِساءِ خَمْسَتُنا قَدْ مَلَکْنا شَرْقَها وَ الْمَغْرِبَیْنِ
ثُمَّ جَبْریلُ لَنا سادِسُنا وَ لَنا الْبَیْتُ کَذا وَ الْمَشْعَرَیْنِ
«ما اصحاب کساء هستیم که هر پنج نفر ما در زیر کساء جمع شدیم، و مشرق و مغربِ شرف و فضیلت از آن ماست. و غیر از ما در زیر کساء شخص دیگرى نبود مگر جبرائیل فرشته سماوى که ششمین ما بود، و هم چنین بیت الله الحرام و عرفات و مَشْعَر خانههاى ماست.»
و نیز حضرت امام حسین چند جا خود را جزء اهل بیت شمرده اند، از جمله در آن وقتى که حضرت مسلم در سفر به عراق تردید نموده و کاغذى به آن حضرت نوشت و نسبت به این سفر تَطَیُّر زده و به فال بد گرفت حضرت در پاسخ او نوشتند:
یَا ابْنَ الْعَمِّ انّى سَمِعْت رَسُولَ اللهِ صلّى الله علیّه و آله و سلّم یَقولُ: ما مِنّا اهْلَ الْبَیْتِ مَنْ یَتَطَیَّرُ وَ لا یَتَطَیَّرُ بِهِ، فَاذا قَرَأْتَ کِتابى فَامْضِ عَلى ما امَرْتُکَ، وَ السَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَة اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. «اى پسر عمو، من از رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم شنیدم که مى فرمود: هیچ کس از ما اهل بیت نیست که فال بد زند و نه به او فال بد زنند، چون نامه مرا خواندى به دنبال آنچه که به تو امر کردم برو و سلام خدا و رحمت خدا و برکات خدا بر تو باد.»
از جمله در خطبه اى که در مکّه هنگام عزم حرکت به کربلا بیان کردند، فرمودند: رِضَا اللهِ رِضانا اهْلَ الْبَیْتِ، نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ یُوَفّینا اجُورَ الصّابِرینَ. «رضاى خدا رضاى ما اهل بیت است، بر امتحان و بلاى او شکیبا خواهیم بود، و او به ما مزد صابران را عنایت خواهد نمود.»
و از جمله در خطبه اى که در شب عاشورا خواندند و اعلان کردند که هر کس مىخواهد برود، برود، فرمودند: «و حالا این قوم مقصدى ندارند جز کشتن من و کشتن افرادى که در رکاب من با آنها مجاهده و جنگ کنند، و نیّتى ندارند جز اسیر کردن زنان و طفلان من بعد از غارت کردن آنها، و من خوف دارم که شاید شما این معنى را ندانید یا بدانید و لیکن از روى حیا و شرم در نزد من درنگ نموده اید. خدعه و مکر در نزد ما اهل بیت رسول خدا حرام است، حقیقت مطلب بدون روپوش این است که هر کس مىخواهد برود و ماندن و کشته شدن را ناپسند مىدارد، باید برود.»
استشهاد حضرت سجّاد علیه السّلام به آیهّ تطهیر
علامه طهرانی موارد بعدی استشهاد به این آیه مبارکه را چنین بر می شمارد: سیّد ابن طاووس در «لهوف» گوید: چون اسرا را در شام آوردند، همین طور مردم آنها را نظاره و تماشا مى کردند تا بر همین منوال آنها را آوردند در باب دمشق و آنها را پهلوى پلّه در مسجد دمشق همان جائى که همیشه اسیران را در آنجا متوقّف مى کردند، توقّف دادند، در این حال پیرمردى به عیالات آن حضرت نزدیک شده گفت: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى قَتَلَکُمْ وَ اهْلَکَکُمْ وَ اراحَ الْبِلادَ عَنْ رِجالِکُمْ وَ امْکَن امیرَ الْمؤُمِنینَ مِنْکُمْ.
فَقال لَهُ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السّلام: یا شَیْخُ هَلْ قَرَأتَ الْقُرْآنَ؟ قالَ: نَعَمْ، قالَ: فَهَلْ عَرَفْتَ هذِهِ الْآیَة: «قُلْ لا اسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ اجْراً الَّا الْمَوَدَّة فِى الْقُرْبى»؟ قالَ الشَّیْخُ: نَعَمْ قَدْ قَرَأْتُ ذلِکَ، فَقالَ عَلِىُّ علیّه السّلام: فَنَحْنُ الْقُرْبى یا شَیْخُ.
فَهَلْ قَرَأْتَ فى بَنى اسْرائیلَ: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»؟ فقالَ الشَّیْخُ: قَدْ قَرَأْتُ، فَقالَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السّلام: فَنَحْنُ الْقُرْبى یا شیخُ.
فَهَلْ قَرَأْتَ هذِهِ الْآیَة: «وَ اعْلَمُوا انَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَانَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى»؟ قالَ: نَعَمْ. فَقالَ لَهُ عَلِىٌّ علیّه السّلام: فَنَحْنُ الْقُرْبى یا شَیْخُ.
فَهَلْ قَرَأْتَ هذِهِ الْآیَة: «انَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»؟ قالَ الشَّیْخُ: قَدْ قَرَأْتُ ذلِکَ، فَقالَ عَلِىٌّ (ع) فَنَحْنُ اهْلُ الْبَیْتِ الَّذینَ خَصَّصَنَا اللهُ بِآیَة الطَّهارَة یا شَیْخُ...
«پیر مرد به اسیران آل محمّد گفت: شکر و حمد اختصاص به خدائى دارد که شما را کشت و هلاک کرد و شهرها را از شرّ مردان شما خلاص کرد و امیرالمؤمنین یزید را بر شما چیره ساخت!
در این حال حضرت علىّ بن الحسین زین العابدین(ع) به آن شیخ گفتند: اى شیخ آیا قرآن خواندهاى؟ عرض کرد: بلى، حضرت فرمود: آیا این آیه را خوانده اى که خدا مىگوید: اى پیغمبر به مردم بگو من از شما هیچ مزد رسالت نمىخواهم مگر آنکه با ذوى القرباى من مودّت کنید؟ شیخ گفت: بلى این آیه را خواندهام، حضرت فرمود: ما ذَوى القرباى پیغمبریم اى پیرمرد.
اى شیخ آیا در سوره بنى اسرائیل این آیه را خوانده اى: به ذوى القربى حقّ آنان را بده؟ شیخ عرض کرد: بلى خواندهام، حضرت فرمود: ما نزدیکان و ذوى القربى هستیم.
اى شیخ آیا این آیه را خوانده اى: اى مردم بدانید که آنچه را بهره و غنیمت مى برید خمس آن اختصاص به خدا و رسول و ذوى القربى دارد؟ عرض کرد: بلى، حضرت فرمود: ما ذوى القربى و نزدیکان پیغمبریم.
اى شیخ آیا این آیه را خوانده اى: خدا اراده کرده است که از شما خاندان رسالت هر گونه رجس و پلیدى را ببرد و پاکیزه و منزّه و مقدّس گرداند؟ شیخ گفت: این آیه را خوانده ام، حضرت فرمود: ما اهل بیتى هستیم که خدا ما را به آیه تطهیر اختصاص داده است اى شیخ.
راوى مى گوید: شیخ بعد از شنیدن این کلمات از حضرت سجّاد علیه السّلام متحیّر و ساکت و پشیمان به حال خود ماند و از آنچه گفته بود سخت در اضطراب، رو به حضرت نموده گفت: شما را به خدا سوگند شما اهل بیت پیغمبرید؟
حضرت فرمودند: به خدا سوگند ما اهل بیت پیغمبریم بدون شکّ، و به حقّ رسول خدا که جدّ ماست سوگند که ما اهل بیت پیغمبریم. شیخ شروع کرد به گریه کردن، و عمامه خود را به زمین زد و سر خود را به آسمان نموده گفت: بار پروردگارا ما بیزاریم از دشمنان آل محمّد علیهم السّلام چه از جِن باشند و چه از انس، و به حضرت عرض کرد: آیا من راهى به سوى توبه دارم و توبه من قبول است؟
حضرت فرمودند: بلى اگر تو به خدا بازگشت کنى خدا نیز به تو نظر عنایت و رحمت خواهد نمود و با ما خواهى بود. شیخ گفت: خدایا من توبه کردم. چون این داستان را براى یزید حکایت کردند دستور قتل او را صادر کرد و او را کشتند.»
استشهاد حضرت زینب علیها السّلام در مجلس ابن زیاد به آیه تطهیر
علامه طهرانی در ادامه مباحث تصریح می کند: چون اسیران آل محمّد علیهم السّلام را داخل در مجلس عبید الله بن زیاد کردند و حضرت زینب علیها السّلام را به او معرفى کردند، گفت: حمد خدائى را که شما را کشت و رسوا کرد و ادّعاى باطل و دروغ شما را بر مَلا ساخت!
حضرت زینب علیها السّلام فرمود: «حمد خدائى را که ما را به پیغمبرش محمّد صلّى الله علیه و آله و سلّم گرامى داشت و از هر رجس و ناپاکى دور کرده و پاک و پاکیزه قرار داد. جز این نیست که فاسق رسوا مىشود و فاجر دروغ مىگوید و او بحمد الله غیر ماست.»
و همچنین در مجلس یزید که خطبه خواند یزید را بدین کلمات مورد طعن قرار داد کهزینب فرمود:
«آیا از عدل و انصاف است اى فرزند آزاد شدگان که زنان آزاد و کنیزان خود را در پس پرده محفوظ دارى لیکن دختران رسول خدا را اسیروار و آواره در میان مردم سوق دهى؟ در حالى که چادرهاى عصمت آنان را دریده اى و چهره آنان را نمایان ساخته اى و دشمنان، آنها را به شدّت و تندى از شهر به شهر حرکت دهند و مردمان بیابانى و کوهى بر حال آنها مطلّع شوند و با دقّت در صورت آنها بنگرند، نزدیک و دور، و شریف و پَست آنها را نظاره کنند و با آنها مردى نمانده که حمایت کند، و سرپرستى نمانده که مراقبت نماید، و چگونه امید نجابت مىرود از کسى که جگرهاى پاکان و اولیاى خدا را در دهان جویده و سپس بیرون افکنده، و گوشت او به خون هاى شهیدان روئیده است! و چگونه در بغض و عداوت با ما اهل بیت رسول خدا کوتاهى کند کسى که با ما به حِقد و خصومت مى نگرد و کینه و دشمنى مىورزد.»
استشهاد حضرت فاطمه صغرى به آیه تطهیر در شهر کوفه
علامه طهرانی سایر استشهادات به آیه تطهیر را مورد بحث قرار می دهد که برخی از آنها چنین است: استشهاد حضرت فاطمه صغرى به آیه تطهیر در شهر کوفه. پس از آنکه حمد خداى را بجا آورده و مفصّلًا مصائب اهل بیت را شرح مىدهد مىفرماید: «و در عین حال افتخار کنندهاى از شما به شعر افتخار کرده و چنین مىگوید: ما على و فرزندان على را کشتیم و با شمشیرهاى هندى و نیزه هاى تیز نابود ساختیم، و زنان آنان را مانند زنان ترک اسیر کردیم و با نیزه هاى خود چگونه بر آنها کوفتیم. اى گوینده این شعر، خاک و سنگریزه بر دهانت باد، افتخار مىکنى به کشتن قومى که خدا آنها را تزکیه نموده و مطهّر و مقدّس و منزّه قرار داده و پلیدى و آلودگى را از آنان برده است!؟»
استشهاد عبد الله بن عفیف ازْدى به آیه تطهیر
علامه طهرانی (ره) حکایت استشهاد عبد الله بن عفیف ازْدى که از شیعیان بوده را چنین بازگو می کند: چون ابن زیاد از کار کربلا و قتل و اسارت فارغ شد به مسجد آمده و خطبه خواند و گفت: شکر خدائى را که حقّ را ظاهر ساخت و اهل حقّ را پیروز نمود و امیرالمؤمنین یزید و پیروان او را یارى کرد و کذاب فرزند کذاب را کشت!
هنوز عبید الله بن زیاد از این جمله نگذشته بود که عبد الله بن عفیف ازدى که از شیعیان خالص بوده و در جنگ جمل یک چشم خود را از دست داده بود و در جنگ صفین چشم دیگر خود را و در مسجد اعظم کوفه روزها را تا شب به نماز مىایستاد، برخاست و گفت: اى ابن زیاد تو کذّاب و فرزند کذّابى و آن کس که به تو این مسند را داده و پدرش. اى دشمن خدا اولاد پیغمبران را مىکشى و برفراز منبر مسلمانان به این جملات دروغ سخن مىگوئى!
راوى این حدیث گوید: ابن زیاد به غضب درآمد و گفت: این سخنگو کیست؟ عبد الله گفت: سخنگو منم اى دشمن خدا، تو مى کشى ذریّه طاهره اى را که خدا هر گونه رجس و آلودگى را از آنان برده و به مقام طهارت رسانیده است، و گمان مى کنى که بر دین اسلام هستى؟! و اغَوْثاهْ کجا هستند اولاد مهاجرین و انصار؟ چرا از امیر طاغى تو یعنى لعین پسر لعین (یزید بن معاویه) که به زبان رسول ربّ العالمین لعنت شده است انتقام نمىکشند؟
استشهاد امّ سلمه به آیه تطهیر
علامه طهرانی سپس به استشهاد امّ سلمه به آیه تطهیر اشاره کرده و مورد اول آن را در استشهاد او به این آیه در عصمت امیر المؤمنین علیه السّلام برمی شمرد و پس از بحثی در این خصوص، می افزاید:
دوّم- استشهاد اوست به این آیه در عصمت امام حسین در وقتى که خبر شهادت آن حضرت را آوردند. در «مسند» احمد حنبل با سلسله سند خود روایت مى کند از عبد الحمید بن مهران از سهل. سهل مىگوید: چون خبر شهادت حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام به مدینه رسید، امّ سلمه مردم عراق را لعنت کرد و گفت: کشتند فرزند پیغمبر را خدا بکشد آنها را، او را فریفتند و ذلیل کردند خدا آنها را لعنت کند. من در وقتى که فاطمه علیها السّلام حریره در دیگ سنگى پخته و در طبقى نهاده صبحانه براى پیغمبر آورده بود و در مقابل آن حضرت نهاد، دیدم که رسول خدا پنج تن را با هم مجتمع نموده- و داستان کساء را بیان مىکند و بعد مىگوید- کسائى که فَراش من بود و خیبرى بود از زیر پاى من کشید همان کسائى که فراش ما در مدینه در وقت خوابیدن بود، آنگاه آن را پیچید و دو طرف آن را گرفت و بر سر آنان قرار داد و با دست خود به سوى خدا اشاره اى نمود و در دعا گفت: بار پروردگارا ایشان اهل بیت من هستند، آنها را از هر عیبى مصون بدار و هر قذارت و کدورتى را از آنان برطرف گردان.
استشهاد واثلة بن اسقع است به آیه تطهیر
ایشان مورد دیگر استشهاد را چنین بیان می کند: وقتى که سر حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام را به شام آوردند، احمد حنبل با سند متّصل خود از شدّاد بن عبد الله روایت مى کند که او مى گوید: در وقتى که سر حضرت امام حسین علیه السّلام را آوردند، مردى از اهل شام واثلة بن اسقع را ملاقات کرد و از شهادت حضرت اظهار سرور کرد! واثله به غضب درآمد و گفت: سوگند به خدا از زمانى که شنیدم رسول خدا در منزل امّ سلمه درباره آلِ عبا چه گفت، پیوسته محبّت على و حسن و حسین در دل من است. آنگاه واثله تمام خصوصیّات آن مجلس اصحاب کساء را بیان مى کند و مى گوید: مثل اینکه آن منظره هم الآن در مقابل نظر من است، و براى عبدالله بن شدّاد آیه تطهیر را از زبان رسول خدا در شأن پنج تن مى خواند.
عبد الله مى گوید: به واثله گفتم: مراد از رجِس چیست؟ گفت: شکّ در خداوند عزّ و جل.
تواتر احادیث در نزول آیه تطهیر درباره پنج تن
علامه طهرانی سپس بیان می کند: باری، از مجموع این احادیثى که بیان شد چه از طریق عامّه و چه از طریق شیعه و چه احادیثى که ابتداءً این قضیّه را بیان کرده است و شان نزول آیه تطهیر را منحصراً در پنج تن علیهم السّلام دانسته است و چه احادیثى که به عنوان استشهاد و احتجاج بیان شده و رسول خدا و امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه و حسنین و حضرت سجّاد و زینب و فاطمه صغرى و حضرت امام رضا و سعد بن ابى وقّاص و ابن عبّاس و امّ سلمه و واثلة بن اسقع به آن استشهاد نموده و هیچ کس منکر نشده و مخالفت ننموده است، استفاده مى شود که حدیث کساء از مسلّمات و متواترات است که بیش از هفتاد روایت که بیشتر آنها از طریق عامّه است و نزدیک به چهل سند متّصل دارد، در این قضیّه در کتب بزرگان و مَهره فنّ حدیث و تفسیر و تاریخ و کتب فضائل و مناقب با بسیارى از سندهاى صحیح و حسن و موثّق ضبط و ثبت شده است. و براى هر کس که فى الجمله اطّلاع بر کتب اخبار داشته باشد جاى تردید و شبهه نمى ماند که این مزیّت و شرافت که مقام عصمت است طبق این روایات قطعیّه انحصار به حضرت رسول خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام دارد، زیرا شواهد و قرائن قولیّه و عملیّه از رسول اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم به قدرى است که هر خبیر و بصیرى را بر این امر واقف و از مرحله شکّ و ظنّ و احتمال بیرون برده او را به سرحدّ قطع و علم الیقین مىرساند.