به گزارش خبرنگار مهر، برای ورود به این گودال که در خیمه گاهی به وسعت بیش از 1500 متر ایجاد شد، باید نیت کرد و به داخل خیمه پا گذاشت.
با ورود به این خیمه و دیدن گودال بی اختیار ذکر " یا حسین " بر لبانت می نشیند، زیرا که پا در خیمه ای پر از رمز و راز می گذاری که کبوتر دل را به گودال سرخ نینوا پر می دهد.
در وسط این خیمه، یک سکوی دایره ای تئاتر تعبیه شده که به گودال معروف شده و عمق صحنه و دورادور خیمه با پرده های سپید رنگی پوشیده است و انگار در پس آن وقایعی پنهان مانده است.
با شروع نمایش، کلبه روستایی پیش رویمان رخ می نماید که بر روی ایوان این خانه روستایی، دختربچه خردسال با پدربزرگش نشسته است و با " یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود"، پیرمرد کلبه، ماجرای روایت سرزمین حجاز و پیامبری به نام " محمد" برایمان آغاز می شود.
همراه با نور، موسیقی و نقاشی های متحرک که در پرده پیش رویمان نشان داده می شود، از حجاز به کوچه های کوفه می رسیم، با مسلم در کوچه های تنهایی کوفه، بی یاور و تنها می شویم و همانند مسلم به اصغر، اکبر، قاسم، زینب و حسین (ع) می اندیشیم.
با شکست نور دوباره به کلبه روستایی بر می گردیم، وهمنشین دختر کوچولوی قصه می شویم که بهانه بابایش را می گیرد، بابایی که به جبهه رفته و برای دختر خردسالش پیغام داده تا همانند رقیه حسین باشد.
با این صحنه، شب عاشورا و کربلا پیش رویت مجسم می شود تا نظاره گر وداع دختر با پدر، مادر با فرزند، خواهر با برادر باشی و خواهری که می خواند" نمیشه باورم که وقته رفتنه...".
در گوشه ای از صحنه، اصغر را می بینیم که با لالایی رباب به خواب رفته و ما نیز آرام می گیریم تا اصغر آرام گیرد و حماسه ساز بزرگی برای فردا باشد.
با روشنی دوباره، چشممان به گودالی در مرکز خیمه دوخته می شود و سربازانی که نیزه به دست گرداگرد گودال حلقه زده اند و بر سالار نینوا خنجر می زنند، غمی سنگین بر دل می نشیند و اشکی که رخ را می شود و با بغض سینه ات، با طنین صوت الله اکبر تو نیز ندای الله و اکبر سر می دهی و با زینب می خوانی، "بدنبالت تا میدان دویدم من، کمی آهسته تر که بریدم من".
در کلبه روستایی نیز فاطمه کوچولوی قصه به سوگ بابای شهیدش نشسته و به همراه او و کاروان اسرا به راه می افتیم تا به شهر شام و کاخ یزید رسیم.
به ناگاه دورادور خیمه، سربازانی نیز به دست محاصره مان می کنند، با کاروان اسرا، اسیر می شویم و یاوه گوییهای یزید را می شنویم تا اینکه سجاد (ع) به پا می خیزد و خطبه های آتشینش، آتش از دلهای غمبارمان فرو می نشاند و بساط عیش یزیدیان را برهم می زند.
همراه با کاروان اسرا خرابه نشین خرابه های شام می شویم و به چشم می بینیم که بجای طعام، سربریده بابا را پیش طفل سه ساله می گذارند تا ناله جگر سوز اهل خیمه بلند شود.
از بیرون خیمه، عده ای پیکر شهیدی را تشییع می کنند و با عبور از داخل خیمه و گودال سرخ به ایوان خانه روستایی می رسند تا در کلبه روستایی نیز عاشورا و نینوایی دیگر برپا شود.
نای برخاستن و بیرون رفتن از خیمه را نداری، دوست داری که در این حال و هوا باقی مانی، چرا که ساعتی از خیمه گاه گلستان در خیمه گاه کربلا سیر کرده ای، اکنون دوست داری بگویی آدم دیگری شده ای.
در نمایش گودال سرخ که بمناسبت ماه محرم و صفر در گرگان اجرا می شود، وقایع عاشورا و دفاع مقدس با بهره گیری از شیوه های نوی هنری و ترکیب و تلفیق صدا، نور، تصویر، انیمیشن و جلوه های هنری به نمایش در می آید.
این نمایش هر شب در دو سئانس در خیمه ای به وسعت 1500 متر مربع در گرگان به نمایش در می آید و هر شب شهروندان مناطق مختلف گلستان از آن بازدید می کنند.
...........................................
گزارش: علیرضا نوری کجوریان
عکس: ابوطالب ندری